«علی عچرش» از فعالان امداد در دوران دفاع مقدس در بخشی از کتاب «امدادگر کجایی؟» به عملیات بیتالمقدس و نقش زنانی که سعی کردند با رعایت حجاب خود در پشت جبهه نقشآفرینی و به رزمندگان امدادرسانی کنند، اشاره دارد.
وی در یکی از خاطرات خود نقل میکند:
با اجرایی شدن قانون دوره احتیاط سربازان منقضی سال ۱۳۵۶، تعدادی از نیروهای خوب و کاری ما (بالاجبار و برخلاف میل باطنی ما)، امداد جبهه را رها کردند و به سربازی رفتند.
با شروع مرحله اول عملیات بیتالمقدس، امدادگرها در بیمارستان مستقر شدند. ما برای کنترل رفتوآمد به بیمارستان و جلوگیری از نفوذ منافقین، با هماهنگی سپاه ماهشهر، کارتهایی یکشکل با مهر ستاد امداد درمان ماهشهر برای نیروهای امدادگر و داوطلب صادر کردیم. نیروهای رسمی بهداری خودشان کارت شناسایی داشتند؛ اما نیروهای داوطلب عملیات را باید شناسایی میکردیم.
نگهبانهای بیمارستان با کنترل کارتهای شناسایی، فقط به کادر درمانی اجازه ورود و خروج میدادند. نیروهای سپاه ماهشهر، مسئولیت امنیت بیمارستان را بر عهده گرفتند و کمک زیادی به ستاد کردند. امدادگرهای بسیج آبادان در بیمارستان مستقر شدند.
روز اول معصومه رامهرمزی و فرخنده اسماعیلی را برای کار به اتاق عمل بردم و به مسئول آنجا معرفی کردم. مسئول اتاق عمل گفت: تکنیسین و پرستار بهاندازه کافی داریم و به امدادگر احتیاجی نداریم. گفتم: این دو نفر تکنیسین اتاق عمل هستن و شما بهخوبی میتونین از توانایی اونا استفاده کنین. اینا دو ساله که تو اتاق عمل بیمارستانای جنگ کار کردن و تجربه زیادی دارن.
مسئول اتاق عمل با اصرار من قبول کرد. هنوز آنها وارد اتاق عمل نشده بودند که برگشتند و مرا صدا زدند. با شنیدن صدای بچهها پیش خودم فکر کردم که شاید مسئول اتاق عمل بیرونشان کرده؛ اما بعید میدانستم جرئت این کار را داشته باشند.
گفتم: چی شده؟ چرا برگشتین؟ خواهر همسرم گفت: خدا خیرت بده. ما رو میفرستی اتاق عمل بدون اینکه فکر لباس مناسب برای ما باشی! به ما بلوز و شلوار دادن که بپوشیم؛ اونم بلوز آستینکوتاه، از روسری و مقنعه هم که خبری نیست! اول یه فکری به حال حجاب ما بکن، بعد بگو برین اتاق عمل و مراقب اوضاع اونجا باشین.
آنها را به خیاطخانه بیمارستان بردم و از خیاط خواستم طبق خواسته آنها، برایشان لباس اتاق عمل بدوزد. در کمتر از دو ساعت لباسها دوخته شد و آنها با مانتو و شلوار و مقنعه سبز به اتاق عمل برگشتند. هر دو کم سن و سال و فرز بودند. آنها با اخلاق خوب توانستند با پرسنل ارتباط برقرار کنند.
روزهای اول سخت گذشت. پرسنل فکر میکردند بچهها موی دماغشان هستند و سعی میکردند شرایط کار را برایشان سخت کنند که خودشان خسته بشوند و بگذارند و بروند.
بعضی از پرسنل مرد برای اینکه ناراحتشان کنند، جلوی آنها لباس عوض میکردند یا باخانمهای همکار شوخی میکردند؛ اما بچهها تحمل کردند. آنها اجازه نمیدادند پرسنل با زخمیها بیپروا رفتار کنند. سر این موضوع محکم ایستادند و این رفتار را هتک حرمت اخلاقی مجروح میدانستند.
پرسنل از آنها کار میکشیدند؛ اما بچهها خسته نمیشدند. مثلاً وقتی عمل تمام میشد و پرسنل خسته بودند، معصومه و فرخنده، بخیههای آخر عمل را میزدند، همه وسایل را جمع میکردند و همه لنگازهای خونی (نوعی گاز استریل مخصوص عمل) را میشستند و ستهای عمل (ابزار موردنیاز عمل) را برای فرستادن به اتوکلاو (استریل کردن با بخار آب) آماده میکردند.
بچهها بهمرور جای خودشان را در اتاق عمل باز کردند و رفتار پرسنل با آنها تغییر کرد.
منبع:
رامهرمزی، معصومه، امدادگر کجایی، تهران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، چاپ دوم ۱۴۰۰، صفحات ۲۴۱، ۲۴۲، ۲۴۳
انتهای پیام/ 14111111