به گزارش صد آنلاین؛ پس از چهار سال انتظار، فصل جدید «پایتخت ۷» با استقبال بینظیری به تلویزیون بازگشت و ثابت کرد که هنوز هم تلویزیون میتواند مخاطب جذب کند. محمودگبرلو، منتقد سینما و تلویزیون در مصاحبهای اشاره میکند که راز موفقیت سریال«پایتخت» در تولید محتوای جذاب و متناسب با سلیقه مردم است. این سریال با روایتهای ساده از زندگی روزمره و پیامهای اخلاقی توانست دل مخاطبان را برباید.
با این حال، فصل هفتم پر از حواشی و جنجالهای اقتصادی بود؛ از دستمزدهای میلیاردی گرفته تا حذف شخصیتهای محبوب و یک خرس واقعی در صحنهای پرتنش. این حواشی و تبلیغات گسترده، در کنار جذابیتهای داستانی، پرسشهایی را درباره آینده تلویزیون ایران به وجود آورده است.
«پایتخت» که در ظاهر یک کمدی است، در عمق خود به مسائل اجتماعی و خانوادگی پرداخته و با زبان طنز، پیامهای عمیقی را به مخاطب منتقل میکند. این سریال نه تنها سرگرمکننده است، بلکه به مسائل واقعی جامعه پرداخته و همزمان تلنگرهایی برای بهبود روابط فردی و اجتماعی میزند. متن کامل مصاحبه را در ادامه بخوانید.
یکی از اتفاقات مهم سال، بازگشت سریال «پایتخت ۷» به تلویزیون پس از حدود ۴ سال وقفه بود. این در حالی است که بسیاری معتقد بودند مخاطب از تلویزیون قهر کرده، اما استقبال از این سریال نشان داد که در صورت ساخت برنامه خوب، مخاطب همچنان با تلویزیون همراه است. نظر شما درباره این دیدگاه چیست؟ آیا چنین برداشتی درست است؟
اینکه گفته شود مخاطب با رسانه ملی قهر کرده، حرف قشنگی نیست. چون هم مخاطب به رسانه نیاز دارد و هم رسانه نیازمند مخاطب است. نکته کلیدی اینجاست که تلویزیون باید برنامههایی تولید و رضایت مخاطبان را جلب کند. اگر تلویزیون بتواند برنامههای خوشساخت، متناسب با سلیقه و نیاز مردم ارائه دهد، مخاطب حتماً از آن استقبال میکند. مخصوصاً رسانه ملی، که خانوادهها به آن اعتماد دارند و احساس امنیت میکنند.
خانوادهها این اطمینان را دارند که برنامههای پخششده از تلویزیون میتواند برای همه اعضای خانواده قابل پخش و بدون نگرانی باشد. البته امکان تماشای سریالها از طریق اینترنت و شبکههای دیگر هم وجود دارد، ولی این حس امنیت و اشتراک تجربه خانوادگی چیزی است که تلویزیون میتواند فراهم کند. وقتی خانواده احساس کند میتواند با فرزندانش کنار هم یک برنامه سرگرمکننده ببیند، میل بیشتری نشان میدهد.
دلیل موفقیت سریال «پایتخت» در جذب مخاطب چه بود؟
به نظرم دو عامل مهم وجود داشت. اول، خوشفکری آقای سیروس مقدم و محسن تنابنده در انتخاب سوژهای که زندگی مردم عادی را با زبانی ساده بیان میکرد و دوم، توانایی آنها در ایجاد فضاهای کمدی، سرگرمکننده و در عین حال انتقال پیامهای اخلاقی و انسانی. ساختار سریال منسجم، حرفهای و یکدست بود. موقعیتهای کمدی بهدرستی طراحی شده بودند و تماشاگر حس میکرد بخشی از زندگی خودش را میبیند. همین باعث شد مخاطب هفت فصل سریال را با لذت دنبال کند.
البته همین موضوع باعث میشود تلویزیون بداند اگر سیاستهایش را تغییر دهد، روش تعامل با هنرمندان را اصلاح کند و از فضای بسته و غیرواقعی فاصله بگیرد، میتواند مخاطب ایرانی را، با هر گرایش فکری و سلیقهای جذب کند. متأسفانه برخی از تولیدات رسانه ملی، بهخاطر نگاه بسته به جامعه و دور بودن از واقعیتهای مردم، نتوانستند توجه مخاطب را جلب کنند. در حالی که جامعه ایرانی در یک فضای سالم زندگی میکند و انتظار دارد برنامههایی جذاب، واقعی و قابل لمس ببیند.
درواقع مشکل اصلی در ساختار تولید محتواست؟
بله، تلویزیون در ساختار و نحوه ارائه برنامهها ضعفهای جدی دارد. به همین دلیل، مخاطب به رسانههای دیگر گرایش پیدا کرده است. اما سریالی مثل «پایتخت» چون از نظر کارگردانی حرفهای عمل کرده، ریتم یکدست داشته، داستان منسجم بوده و زندگی واقعی مردم را بازتاب داده، توانسته موفق باشد. اتفاقات مهمی در دل زندگی عادی روایت شده و این همان چیزی است که مخاطب امروز به آن نیاز دارد.
اعضای خانواده در این سریال با هم اختلاف دارند، بحث و جدل میکنند، اما وقتی پای موقعیتهای حساس و مهم به میان میآید، کنار هم میایستند و متحد میشوند. این پیامِ پررنگِ همدلی و خانوادهمحور بودن، یکی از نقاط قوت سریال است که مردم با آن ارتباط برقرار میکنند.
البته انتقاداتی هم نسبت به محتوای فصل هفتم، پایانبندی سریال و فیلمنامه وجود دارد.
نقد همیشه وجود دارد و باید هم باشد. اما نکتهای که نباید فراموش کنیم این است که «پایتخت» همیشه با گذشته خودش سنجیده شده، نه با آثار دیگر. مثلا هیچگاه کارگردانی سیروس مقدم با مهران مدیری مقایسه نمیشود، ما این سریال را نباید با سریالهای کمدی دیگر یا تولیدات پلتفرمی مقایسه کنیم. مقیاسِ ارزیابی باید «خودِ پایتخت» در سالهای گذشته باشد.
حواشی دیگری هم در این سریال وجود داشت که چون من اطلاعات دقیقی درباره پشتصحنه، بودجه یا حذفیات آن نداریم، نمیتوانیم چیزی بگوییم، بنابراین اگر بخواهیم بر اساس فضاسازی رسانهای قضاوت کنیم، تحلیل منصفانهای نخواهیم داشت. آنچه ما میتوانیم بررسی کنیم، همان چیزی است که در این ۲۱ یا ۲۲ قسمت پخششده دیدیم. باید از سطح کلیگویی عبور کنیم و دقیقتر نگاه کنیم.
اگر بخواهید مشخصاً در مورد ساختار فصل هفتم صحبت کنید، نقاط قوت آن را چه میدانید؟
فصل هفتم از نظر ریتم، مضمون و فیلمنامه منسجمتر و پختهتر از برخی فصلهای گذشته بود. بهویژه دیالوگهای پینگپنگی که بین شخصیتها رد و بدل میشد، خیلی خوب و تأثیرگذار بود. تماشاگر هم میخندد و هم درگیر اندیشه و پیامهای زیرمتنی میشود.
پس شما معتقدید که این فصل، هم سرگرمکننده بود و هم تأثیرگذار؟
دقیقاً. تماشاگر در ظاهر میخندد، ولی در باطن با خودش، با خانوادهاش و با جامعهاش مقایسه میکند. شاید این مقایسهها در ظاهر دیده نشود، اما در خلوت ذهنی مخاطب اثرگذار است. این یعنی سریال موفق شده است. پایتخت، با زبان طنز، فضای امن و صادقانهای را ایجاد کرده که مردم در آن احساس آشنایی میکنند.
سریال «پایتخت» به قدری جذاب و مردمی عمل کرده که مخاطب خودش را موظف میبیند برای تماشای آن زمان بگذارد. ضمن اینکه میخندد و سرگرم میشود، به آرامش ذهنی و فکری هم میرسد. این یعنی سریال، هم در سطح و هم در عمق، موفق عمل کرده است.
اینکه برخی از رفتارهای سریال ممکن است برای بعضیها ناخوشایند باشد، قابل درکه، اما از نگاه من، این رفتارها بخشی از واقعیتهای زندگی روزمره مردم، مخصوصاً در منطقه مازندران، هستند. من خودم در همان فضا بزرگ شدم و از اینکه این موضوعات نمایش داده میشود، ابایی ندارم. برعکس، معتقدم این بازتاب صادقانه باعث میشود ما یک بار دیگر در رفتارهای فردی و خانوادگیمان تجدیدنظر کنیم. این تلنگرها، اگر با دقت دیده شوند، تأثیر مثبتی دارند.
برخی میگویند شخصیتهایی مثل هما، ارسطو یا حتی بهداشت نسبت به گذشته از هویت خود فاصله گرفتهاند، درباره شخصیتهای سریال چطور؟
«پایتخت» در هر فصل سعی کرده خودش را با واقعیتهای زمانه تطبیق دهد. طبیعتاً شخصیتها هم تغییر میکنند. مثلاً ارسطو یا بهداشت به مرور بازتاب نسل جدیدتر جامعهاند. این شخصیتها نه فقط فاصله نگرفتهاند، بلکه با فضای جامعه مدرن تطبیق پیدا کردهاند. در فصل هفتم، ما با دنیای مدرنی مواجهیم که در دل خانوادههای سنتی وارد شده. سریال نه تنها این تغییرات را انکار نمیکند، بلکه آنها را با نگاهی انتقادی، اما غیرمستقیم، به تصویر میکشد.
میتوانید مثالی از این مواجهه سنت و مدرنیته در سریال بزنید؟
بله، نمونهاش همین ماجرای سنگ قیمتی در سریال است که بحث اقتصاد، پولهای بادآورده و طمع را مطرح میکند. یا آن اتوبوس مدرن که وارد داستان میشود، نشانهای از پیشرفت تکنولوژی در حملونقل است. حتی سبک سفرهای گروهی خانوادگی هم برگرفته از فرهنگ معاصر است. یا تقابل رفتاری بین نسل گذشته و نسل جدید که در شخصیتهایی مثل بهداشت یا حتی فهیمه دیده میشود.
ظاهر بهتاش ممکن است برای نگاه سنتی، غیرمعمول یا ناپسند باشد. اما وقتی دقیقتر نگاه میکنیم، میبینیم همین شخصیت در موقعیتهایی بحرانی رفتاری دارد که از نقی معمولی عاقلانهتر است. مثلاً جایی که وارد اتوبوس میشود و از خانواده دفاع میکند. او یک جوانیست که شاید زبان تند یا پوشش متفاوتی داشته باشد، ولی گرفتار مشکلات اجتماعیست و در موقع لزوم پشت خانوادهاش میایستد.
شخصیت هما چه جایگاهی در این فصل دارد؟
هما همیشه نقش محوری داشته. او بهنوعی مادر واقعی و نماد خِرَد زنانه در خانواده است. همه شخصیتها به نوعی به او رجوع میکنند. تصمیمگیرنده، آرامکننده و نقطه اتکای خانواده است. این شخصیت بسیار درست پردازش شده و ثبات و تعادل را به داستان تزریق میکند.
سایر اعضای خانواده نقی معمولی چگونه ارزیابی میشوند؟
آنها نماینده خانوادههای سنتیاند. شاید در ابتدا نسبت به دنیای مدرن مقاومت نشان دهند، اما کمکم یاد میگیرند که نه تنها باید تغییرات را بشناسند، بلکه میتوانند از دل این تغییرات رفتارهای مخرب را کنار بگذارند و به رفتارهای مفید نزدیک شوند. این پیام خیلی مهمی است که «پایتخت» به شکلی کاملاً نرم و غیرشعاری منتقل میکند.
این سریال در قالب کمدی ظاهر میشود، اما در عمق خود به تربیت و اصلاح رفتارهای اجتماعی و خانوادگی جامعه امروز ایران میپردازد. این سریال هم سرگرم میکند، هم میخنداند و هم در خلوت ذهنی مخاطب، تأثیرگذار است.
نکته دیگری که در فصل هفتم به چشم میخورد این است که سازندگان تلاش کردند تا با زبانی غیرمستقیم اما بسیار دقیق، نشان دهند که خانواده ایرانی بهتدریج متوجه ورود رفتارها و الگوهای مدرن به محیط خانوادگی خود شده است. نکته قابلتوجه این است که سریال صرفاً این تغییرات را به تصویر نمیکشد، بلکه راه مواجهه درست، اصلاح و هدایت اعضای خانواده در برابر این تحولات را هم ارائه میدهد.
سکانس پایانی موافقان و مخالفان زیادی داشت ارزیابی تخصصی نسبت به آن چیست؟
یکی از زیباترین و عمیقترین سکانسهای سریال همین پایانبندیاش بود. اینکه قصه خانواده نقی معمولی به حرم امام رضا علیهالسلام ختم میشود، کاملاً متناسب با فرهنگ و باورهای مردم ایران است. ما ایرانیها ریشهای عمیق در معنویت و زیارت داریم و وقتی در زندگی به بحران میرسیم، به روحانیت و فضاهای مقدس پناه میبریم. سریال این را بهخوبی درک کرده و در سکانس پایانی، با ارجاعی عاطفی و آرامشبخش، خانواده را به حرم میبرد تا در آن فضا به آرامش برسند.
به طور مثال؛ موسی نماینده قشری از جامعه است که در نزدیکی حرم زندگی میکنند و از آن فضا تأثیر میپذیرند. زندگیاش ساده، پاک و عاری از طمع و فریب است. در مقابلِ تمام آشفتگیها و طمعهایی که بقیه شخصیتها تجربه کردند، موسی یک قطب آرامش و صداقت است. او نشان میدهد که معنویت چقدر میتواند بر رفتار انسان تأثیر مثبت بگذارد.
منبع: خبرانلاین