به گزارش صد آنلاین، مادرم برای کمک به مخارج زندگی در یک شیرینی فروشی کار میکرد و با حقوق اندک خود روزگار میگذراند. بالاخره مادرم تصمیم آخر خود را گرفت و قیچی طلاق بین آنها جدایی انداخت. در همین حال دریا که از من بزرگتر بود مدام تلفنی با دوست پسرش صحبت میکرد و گاهی ساعتها بیرون از منزل بود به طوری که من و مادرم هیچ خبری از او نداشتیم و نمیدانستیم کجا میرود! تا این که یک روز مادرم او را تعقیب کرد و متوجه شد با مرد میانسال و متاهلی رابطه دارد! وقتی این ماجرا فاش شد، دریا روبه روی مادرم ایستاد و به او گفت: قرار است در شرکت آن مرد کار کند و او مردی مهربان است که مرا درک میکند و از نظر مالی هم مرا به خواسته هایم میرساند!
خلاصه مدتی بعد هم دریا به طور کامل ناپدید شد که بعد فهمیدیم با همان مرد متاهل «ازدواج سیاه» کرده است و او هم خودرو و خانهای در اختیارش گذاشته است. با رفتن خواهرم از منزل این آشفتگی و نابسامانی به آخر خط رسیده بود و من تنها زیر یک سقف با مادرم زندگی میکردم. در این وضعیت مادرم برای آن که بتواند اجاره منزل آپارتمانی را هم بپردازد ناچار شد در یکی از تاکسیهای اینترنتی هم کار کند ولی این شرایط روح و روان او را نیز به آشفتگی کشاند چرا که دیگر خیلی برای من سخت میگرفت تا مسیر اشتباه خواهرم را تکرار نکنم! او همه تلاشش را میکند تا خواستههای من تامین شود. مرا به کلاسهای زبان میفرستد و لباسهای مدروز برایم میخرد، اما همواره با یکدیگر در جدل و جر و بحث هستیم. او اعتقاد دارد من باید سطح توقعاتم را کاهش بدهم تا بتواند هزینههای زندگی و اجاره منزل را بپردازد ولی من دیگر تحمل نالهها و اشکهای مادرم را ندارم! مدام به حال خواهرم غبطه میخورم و حسودی میکنم که چرا من نباید مانند او راحت زندگی کنم! و هر آنچه دوست دارم برای خودم به دست بیاورم!
اکنون نیز وقتی با مادرم مشاجره میکنم بلافاصله از خانه خارج میشوم و بدون هدف در خیابانها راه میروم. آخرین بار نیز برای خرید تلفن همراه با مادرم درگیر شدم چرا که او معتقد بود گوشی تلفن گران است و درآمدش برای خرید کافی نیست! من هم با شنیدن این جمله خانه را ترک کردم و مقابل منزل یکی از دوستانم منتظر خواهرم دریا بودم که یک جوان تبعه خارجی (افغانستانی) از داخل ساختمان در حال احداث بیرون آمد و با من صحبت کرد. من هم خیلی معمولی پاسخش را دادم، اما ناگهان او دست مرا کشید تا به داخل ساختمان ببرد، خیلی ترسیده بودم. در آن اطراف کسی صدای مرا نمیشنید، اما من فقط جیغ میکشیدم تا این که بالاخره خواهرم از راه رسید و آن هیولای هوسران دوباره به داخل ساختمان فرار کرد. ولی در این هنگام خواهرم با پلیس تماس گرفت و ما به کلانتری آمدیم. این جا وقتی در جریان سرگذشت دخترانی قرار گرفتم که به خاطر فرار از خانه یا آشفتگیهای خانوادگی هستی و عفت خود را از دست دادهاند، خیلی پشیمان شدم و تازه فهمیدم که خانه نابسامان بهتر از سرگردانی در خیابانهاست.ای کاش …
با توجه به اهمیت این ماجرا، تلاش ماموران انتظامی با شکایت مادر این دختر۱۶ساله برای دستگیری جوان تبعه خارجی با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری سجاد مشهد) در حالی آغاز شد که بررسیهای کارشناسی و اقدامات روان شناختی برای آشنایی دختر نوجوان از آسیبهای اجتماعی فرار از خانه ادامه یافت. /روزنامه خراسان