تجمع، تجهیز و فراهم آوری امکانات تسلیحاتی و لوجستیکی برای گروه های تروریست بین المللی که در شمال افغانستان سنگر گرفته اند، هم زمان است با به قدرت رسیدن طالبان در افغانستان و این نشاندهنده این است که بی ثباتی در این سرزمین، ماندگار و طولانی مدت خواهد بود و متاسفانه باید شاهد اتفاقات ناگوار دیگری در این کشور باشیم.
دنیا هم اکنون در برابر طالبان تروریست و حامیان تروریست خارجی شان، چشم بسته است. تلاش می شود تا طالبان به خوب و بد تقسیم شوند و از این گروه یک چهره مناسب تر، ترسیم شود تا زمینه های تعامل با این گروه، به هدف بر آورده ساختن نیت های استراتژیک بعدی در منطقه مساعد شود. این که چرا افغانستان همواره میدان این بازی های خونین بوده این است که متاسفانه این کشور، در بیش از چهار دهه اخیر، بستر مناسبی برای رشد و قوت گیری گروه های تندرو و تروریستی بوده و میدان خوب بازی برای کشورها و قدرت های بزرگ، حساب می شود. این خصوصیت منفی و ایجاد بسترهای لازم برای رشد تروریسم، باعث شده تا اکنون چندین نظم سیاسی، به هم بریزند و فروپاشی های جدی به میان بیاید.
همسایگی با نظام های مذهبی (ایران و پاکستان) آسیب پذیری از نفوذ ایدئولوژی های منطقه ای و تنوع دیدگاه ها در خصوص حل و فصل مسائل حاد سیاسی به وسیله جنگ و کودتا در میان قشر سیاسی افغانستان، زمینه را برای سربازگیری و استخدام طیف وسیعی از افراط گرایان و افراطیون جنگ طلب مذهبی، مساعد ساخته است.
استقرار گروه های تروریستی و ایجاد ضعف در ساختار امنیتی منطقه، نشان می دهد که این منطقه در آینده نزدیک آبستن تحولات دراماتیک، خونین، غیر قابل پیشگیری و متشنج خواهد بود.
طالبان حالا با در اختیار داشتن سکان قدرت، زمینه ساز این تشنج هستند. حمایت و تجهیزات و فراهم آوری بستر لازم برای گروه های تروریستی از کشورهای همسایه و منطقه، از سوی طالبان، افغانستان را به کانون گرم فعالیت های تروریستی، منبع تشنج و رقابت میان کشورهای منطقه و جهان مبدل خواهد کرد.
از آنجا که طالبان فاقد تشکیلات منسجم سیاسی، امنیتی و اجتماعی هستند، فقدان تشکیلات حکمرانی آنان در افغانستان کاملاً واضح و روشن است؛ سیستم اقتصادی در افغانستان فروپاشیده، سازمان نظام بهداشت و درمان در آستانه نابودی است و هنوز طالبان نتوانسته اند سیستم آموزشی را در این کشور احیا کنند. کارمندان دولتی حقوق دریافت نکرده و ارتشیان این کشور پس از اضمحلال ارتش وضعیت نامعلومی دارند، نیروهای امنیتی هم وضعیت مشابهی پیدا کرده اند. مردم عادی از کمترین درآمد برای تامین زندگی خود محروم هستند؛ در چنین وضعیت اسفباری تسویه حسابهای خونین بین جناحهای طالبان با سلسله انفجارات اخیر، مردم این کشور را از استقرار امنیت ناامید ساخته است.
در آینده نزدیک، ما تسویه حسابهای داخلی بیشتر و عدم اعتماد میان گروه های طلبان و تروریستان خارجی را شاهد خواهیم بود. این بی اعتمادی در درون طالبان تغییرات جدی را در وضعیت افغانستان به وجود می آورد. طالبان فعلا تلاش می کنند هم منطقه و هم همپیمانان تروریست خارجی خود را راضی نگه دارند. این مسئله دیری نمی پاید و زود شعله های حملات تروریستی شعله ور خواهد شد.
خطرات امنیتی از سوی افغانستان، به ویژه برای کشورهای پیرامون آن مانند آسیای مرکزی و مناطق همجوار چین با افغانستان، بسیار بالاست. بسیاری از کشورها از جمله ایران، هنوز خطر جدی از سوی افغانستان احساس نکرده اند، در حالی که این سرزمین برای آشوب رها شده و هزینههای این آشوب را آمریکا به کشورهای منطقه تحمیل کرده است. ایران و کشورهای پیرامونی افغانستان، هنوز هم فکر می کنند با طالب می توان کنار آمد و تعامل کرد. اما ماهیت تروریستی طالبان، این گروه را غیر قابل تعامل ساخته است و هیچ جای اعتمادی باقی نمی گذارد. به همین ملحوظ است که ما تا اکنون در میان کشورهای همسایه افغانستان، شاهدیم که نوعی ناآگاهی از میزان جدیت تهدیدهای امنیتی افغانستان جریان دارد.
در کنار عدم شناخت کافی از پدیده طالبان، برخی از کشورها به دلیل ترس از ناامنیهایی که منشأ آن افغانستان است، ترجیح دادهاند که مستقیما با طالبان وارد تعامل شوند؛ استدلال این کشورها این است که در حال حاضر هیچ آلترناتیو و جایگزینی برای وضع موجود در افغانستان وجود ندارد، اما در درازمدت، باید آلترناتیوهای جدیدی برای تعویض طالبان، مدنظر گرفته شود. گروه های مخالف طالبان، اقشار سیاسی مخالف طالبان، زنان و جوانان افغانستان و ماهیت تروریستی طالبان، بدیل های برای آینده طالبان هستند.
دیر یا زود کشورهای همسایه، منطقه و جهان، ضرر بی تفاوتی و یا حمایت از طالبان و بی بدیل دانستن این گروه را درک خواهند کرد. زمانی که منطقه در آتش افراط گرایی، تروریسم و رقابت های منطقه امنیتی میان طیف وسیعی از بازیگران امنیتی منطقه ای و فرا منطقه ای، بسوزد.
پس برای غلبه بر وضعیت کنونی، چه باید کرد؟ این سئوال خیلی جدی است و باید به آن پاسخ مناسب ارائه شود. کشورهای منطقه بعد از گذشت یک و نیم سال کم کم درک کرده اند که باید به فکر چاره سنجی بود. پس چه باید انجام شود؟
اول: حمایت از نیروهای مخالف طالبان علی رغم این که وضعیت کنونی آلترناتیوی ندارد، اما مطلوب هیچ یک از کشورهای همسایه هم نیست. نیروهای سیاسی افغانستان که با طالبان دیدگاههای متفاوت و یا مخالفی دارند به اهمیت وحدت نظر و اشتراک دیدگاه و همبستگی با مردم افغانستان در برابر شرایط خطیر فعلی پی برده و خود را باز مییابند. این کار باعث می شود تا جبهه هایی ضد تروریست های بین المللی ایجاد شود.
دوم: اگر طالبان نیروهای افراطی را از خود دور نکنند و دولت فراگیر با مشارکت همه اقوام و گروهها تشکیل ندهند، پایداری خود را نخواهند توانست تضمین کنند و از حمایتهای داخلی و خارجی بهره نخواهند برد و همسایگان نیز با اطمینان بیشتری با آن تعامل نخواهند کرد و آن را نشانه ای از عدم بلوغ سیاسی و درک درست شرایط این گروه، تلقی خواهند کرد. با این کار دامن تروریسم در افغانستان گسترده تر خواهد شد و گسترده تر از دامن تروریسم یعنی مرگ طالبان.
سوم: برخی از کشورها با نوعی نگاه کوتاهمدت، ترجیح دادهاند از طریق جلب رضایت طالبان، امنیت خود را از طریق تعامل با این گروه حاکم در افغانستان تامین کنند. ضروری است که کشورهای منطقه با نگاهی بلندمدت، وضعیت امنیت را در سه بازه کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت ارزیابی کنند؛ شاید در کوتاهمدت طالبها بتوانند به برخی از کشورها برای تامین امنیت مرزها کمک کنند، اما نهایتا ضروری است که یک دولت فراگیر در افغانستان تشکیل شود که همه افغانستانیها را پوشش دهد و از اعتماد و مشارکت همه جناحها و گروهها برخوردار باشد. با این کار می توان جلو افراط گرایی را گرفت. در غیر آن، این کشور به زودی به بهشت تروریست ها مبدل خواهد شد؛ هیچ امکان ندارد که تروریستدهای ایغوری تلاش نکنند تا بر منافع چینی تاسیسات و اتباع آن که در افغانستان حضور دارند، حمله نکنند. اگر کمی فشار روی طالبان بیاید، این گروه راه تعامل با منطقه را رها کرده و تفاهم با تروریست های ایغوری را بر خواست های چین ترجیع خواهد داد. این کار باعث گسترش ناامنی بر سینکیانگ خواهد شد. همین طور تروریست های ازبک، تاجیک و چچنی.
شرایط هر روز دشوارتر می شود و طالب مسئول اصلی آن است. پس در این صورت، طالب مانند دو سنگ آسیاب خواهد بود؛ بالاخره چه می شود؟
اول: طالبان در آینده قدرت کنترل نیروهای خود را نخواهند داشت و این مسئله باعث می شود تا موجی از بی ثباتی به آسیای مرکزی و مناطق سینکیانگ سرایت کند. طالبان لشکری از نیروهای انتحاری را آموزش داده و پس از استقرار حکومت هم آنها را به نمایش گذاشته است و از آنان تمجید میکند، در واقع تشویق به عملیات انتحاری میتواند دامنگیر خود طالبان هم بشود. کودتای داخلی در درون طالبان در تصرف کابل، که با همکاری عناصری از ارتش پاکستان انجام شد پیامدهای خود را نشان میدهد. این نیروهای انتحاری را نمی توان در درازمدت کنترل کرد و اولین ضربه را طالب از این لشکر انتحاری خواهد خورد.
دوم: مرز واضحی میان گروههای افراطی همچون داعش با طالبان وجود ندارد. لذا نفوذ نیروهای افراطی و یا داعش در نیروهای طالبان امری قطعی است. با چنین وضعیتی انتظار مقابله جدی طالبان با جریانات افراطی غیرواقعی است؛ چرا که طالبان با این کار به انسجام محلی خود ضربه میزند و توان فشار به نیروهای خود را ندارند و نمیتوانند با این نوع تهدیدها مقابله کنند. پس در صورت ناکامی طالبان در امر پوره ساختن تعهدات شان با همسایگان و جهان، فکر بدیل طالبان خود بهخود به میان خواهد آمد.
سوم: کشورهای منطقه به خصوص ایران، چین و روسیه در برابر نیت های طالبان و ناتوانی آنها، زود واکنش نشان خواهد داد. این واکنش، در جهت مخالف طالبان خواهد بود و آن زمان است که بدیل طالبان معنی پیدا خواهد کرد. طالبان مجبور است تا یا با دستورالعمل های منطقه ای خود را هماهنگ کنند و یا به دامن امریکا سقوط کنند. هر کدام خطرات و پیامدهایی برای این گروه دارد. بدون حمایت مالی و سیاسی امریکا، نمی توان در حکومت داری بقا آورد و بدون حمایت و همگرایی منطقه ای، نمی توان حکومت کرد.
121111