به گزارش صد آنلاین، یکی از رویدادهای کلیدی و مورد بحث در این تاریخ، صلح امام حسن (ع) است. این تصمیم، در شرایطی بحرانی و پس از شهادت امام علی (ع) اتخاذ شد و به نوعی نمایانگر رهبری خردمندانه و جاودانه ایشان بود. انتخاب صلح از سوی امام، نه تنها نشاندهنده درک ایشان از واقعیتهای زمانه بود، بلکه راهی بود برای حفظ اسلام و جلوگیری از هرج و مرج بیشتر.
برای بررسی تأثیرات و ابعاد مختلف این تصمیم تاریخی، به گفتوگو با حجتالاسلام مصطفی محسنی، کارشناس پاسخگویی به شبهات تاریخی میپردازیم که تقدیم شما فرهیختگان خواهد شد.
* آیا در صلح امام حسن علیه السلام با معاویه، ایشان به نفع یک کافر از خلافت دست کشید؟ آیا این اقدام امام، به نوعی مشروعیت بخشیدن به حکومت فردی با این ویژگی ها نبود؟
بسمالله الرحمن الرحیم
در رابطه با صلح امام حسن (ع) و علت آن با یک مثال شروع میکنم؛ همان مثال معروفی که همه شنیدهاند. دو زن نوزادی را نزد حضرت علی (ع) بردند و خواستند حضرت قضاوت کنند، هر کدام ادعای مادریِ این بچه را داشتند که حضرت علی (ع) فرمودند شمشیری بیاورید تا بچه را از وسط نصف کنیم؛ آن نصفه که سهم یکی، و نصفه دیگر سهم دیگری. آن کسی که مادر واقعی بود گفت که بچه مال من نیست؛ چرا؟ چون میخواست بچه زنده بماند، ولو در دست نامادری. اینجا یعنی چه؟ یعنی فدای مهم کردنِ اهم. مهم این است که بچه پیش مادرش باشد، اما مهمتر چیست؟ مهمتر این است که بچه زنده بماند.
اینجا مادر، مهم را فدای اهم میکند. کاری ندارم این روایت سندش درست است یا نه؛ میخواهم از این [مثال] استفاده کنم و بگویم وضعیت امام حسن (ع) و معاویه همینطور بود. دو نفر ادعای زعامت اسلام را داشتند، ادعای خلافت مسلمین را داشتند؛ یکی خلیفه واقعی و امام منصوب از جانب خدا، و دیگری کسی که با زور و خدعه و نیرنگ خودش را خلیفه مسلمین جا زده بود.
در اینصورت ادامه کشمکش و ادامه جنگ به کجا میانجامید؟ به این میانجامید که اصل اسلام از بین برود. اینکه امامِ منصوبِ منقِبَلِالله در رأس هرم اسلام باشد مهم است، اما مهمتر چیست؟ این است که اصل اسلام بماند که اگر اینجا تضادی پیش آمد و ما مخیر شدیم که یکیشان را نگه داریم، اینجا چه چیزی مهمتر است؟ اصل اسلام مهمتر است.
و لذا امام حسن (ع) اینجا نتیجهگیری کردند که اصل اسلام بماند، ولو در دست زعیمِ خدعهگر، اگر زمام [امور] به دست کسی بیفتد که با خدعه و نیرنگ خودش را بر مسلمین تحمیل کرده است. وضعیت اسلام در آن شرایط اینگونه بود.
حالا این مثال را چگونه میتوان در آن زمان پیاده کرد؟ شرایط در دوران امام حسن مجتبی (ع) به قرار زیر بود:
بررسی وضعیت داخلی :
از نظر داخلی، امام حسن (ع) وارث شرایطی بود که در زمان امام علی (ع) حاکم بود. اگر به خطبههای آخر عمر حضرت علی (ع) نگاه کنیم، میبینیم که مردم کوفه یکدست نیستند. عدهای خوارج هستند، عدهای بازماندگان خوارج، عدهای عافیتطلب و عدهای خسته از جنگاند. برخی نیز بر ادامه جنگ اصرار دارند. بنابراین، تمام مردم کوفه زیر یک پرچم نیستند و حتی آنهایی که در زمان حضرت علی (ع) زیر پرچم ایشان با معاویه میجنگیدند، حضرت علی (ع) را امام بلافصل نمیدانستند. در واقع، آنها در جنگ بین معاویه و حضرت علی (ع) ترجیح حضرت علی (ع) را نمیدادند.
این موضوع در جریان نماز تراویح و جنگ صفین به خوبی نمایان شد؛ در بسیاری از مسائل، این افراد اعتقاد راسخی به امامت و زعامت حضرت علی (ع) نداشتند. امام حسن (ع) وارث این شرایط بغرنج بود. در طرف مقابل، معاویه در شام مردمی یکدست داشت که همه او را به عنوان زعیم قبول داشتند و حاضر بودند جانفشانی کنند.
در زمان امام حسن (ع)، این شرایط بغرنجتر شده بود چراکه خوارج و بازماندگان آنها حاضر بودند با امام حسن همکاری کنند. این افراد معاویه را کافر میدانستند و حضرت علی (ع) را نیز مورد تردید قرار میدادند. لذا آنها تحت شرایطی با امام حسن بیعت کردند که با معاویه، به عنوان یک کافر، بجنگند. این گروه جدید با افکار خود، که به نوعی جدید از همگونی با امام حسن (ع) بود، قصد همکاری داشتند.
سپاه امام حسن (ع) متشکل از افرادی بود: عافیتطلبها، افرادی که بر جنگ اصرار داشتند، و افرادی که به فرمان امام حسن (ع) گوش میدادند. به طور کلی، سپاه امام حسن یکدست نبود، اما در طرف مقابل، معاویه یکدست بود و این باعث میشد که سپاه کوفه متزلزل باشد.
معاویه با روشهای مختلفی تلاش کرد سپاه امام حسن (ع) را فریب دهد؛ او افراد مختلفی را با قیمتهای متفاوت خرید؛ به طور مثال، فرمانده سپاه امام حسن (ع) را که عبیدالله بن عباس، پسر عموی حضرت علی (ع) بود، خرید تا سپاه برای جنگ به مشکل بیفتد. در نتیجه، وقتی سپاه رفتند، دیگر فرماندهای نداشتند.
در عین حال، معاویه از شایعات نیز بهرهبرداری میکرد و در سپاه امام حسن (ع) شایع میکرد که حسن بن علی صلح را پذیرفته است، این شایعات برخی از جنگطلبان را برآشفته کردند و حتی به خیمه امام حسن (ع) حمله کردند و ایشان را مضروب کردند.
علاوه بر این، عدهای از کوفیانی که تا آن زمان زیر پرچم حضرت علی (ع) با معاویه جنگیده بودند، اکنون تحت پرچم امام حسن (ع) قرار داشتند و وقتی متوجه شدند که با احتمال غالب شدن معاویه، کار برای کوفه به پایان رسیده است، نامهای به معاویه نوشتند و اعلام کردند که آمادهاند وفاداری خود را به او اعلام کنند و حسن بن علی را دستگیر کرده و به او تسلیم کنند.
این عوامل داخلی باعث تضعیف جبهه کوفه شد؛ از نظر خارجی نیز عوامل بسیاری وجود داشت.
بررسی عوامل خارجی:
روم شکست خورده بود و درصدد جبران آن بود. با توجه به جنگ صفین و درگیریهای داخلی اسلام، اگر روم به اسلام حمله میکرد، میتوانست به راحتی به کل اسلام آسیب برساند، لذا معاویه میگفت: یا من، یا هیچکس.
امام حسن (ع) در این شرایط مجبور بود که تصمیمی بگیرد، اگر روم تصمیم به حمله میگرفت، ممکن بود همه اسلام را تحت تأثیر قرار دهد و هم معاویه و هم امام حسن (ع) را از بین ببرد. بنابراین، امام حسن (ع) باید چارهای میاندیشید که بگوید: باید بگذاریم اسلام بماند، هرچند در دست معاویه.
بر اساس مثال مادر واقعی، اقدام امام حسن (ع) تایید کننده معاویه نیست؛ بلکه به نوعی انتخاب بین بد و بدتر است و نشاندهنده فدای مهم به خاطر اهم است. آنچه برای ائمه اطهار (ع) در درجه اول اهمیت دارد، حفظ اسلام است و سایر مسائل زیرمجموعه این هدف قرار میگیرند. در راستای حفظ اسلام، گاهی نیاز به سکوت است، گاهی صلح، گاهی جنگ و حتی تأسیس دانشگاه. امام در هر شرایطی با توجه به مقتضیات زمان، بهترین گزینه را انتخاب میکند.
در چنین وضعیتی بود که معاویه صلحنامهای نوشت که در آن ابتدا ذکر کرده بود: “بسم الله الرحمن الرحیم، این صلحنامهای است بین حسن بن علی و معاویه. حسن بن علی خلافت را به معاویه واگذار میکند به شرطی که…و سپس بندهای مختلفی را اضافه کرد. این صلحنامه برای امام حسن (ع) ارسال شد و امام حسن پیشنهادات خود را ارائه داد و معاویه اعلام کرد هر چیزی که شما بنویسید، قبول است، فقط شرط اول باید از طرف شما تأیید شود. لذا امام حسن ناگزیر به پذیرش صلح بود.
تمام تلاش امام حسن (ع) بر این بود که از این صلحنامه به نفع اسلام بهرهبرداری کند؛ به نظر میرسد برخی از بندهای این صلحنامه مشخص باشد که معاویه به آنها عمل نخواهد کرد و این به نفع جبهه حق است چرا که، این مفاد میتوانست بهتدریج رشتههای کاذبی که معاویه طی بیست سال برای خود در شام بافته بود، پنبه کند. به عنوان مثال، یکی از بندها این بود که معاویه نباید افرادی که با او جنگیدهاند، تحت تعقیب قرار دهد و آنها را اذیت کند.
معاویه به عنوان یک فرد کینهجو و ظالم، قطعاً این افراد را تحت تعقیب قرار خواهد داد و اگر تهدیدی برای آنها ایجاد کند، به نفع جبهه حق خواهد بود زیرا این اقدامات باعث میشود قداست کاذب او که در طی بیست سال به وجود آمده، دچار آسیب شود، اگرچه مردم شام ممکن است به ظاهر به این موضوع اعتنایی نکنند، اما این شدتی که بر قداست معاویه تحمیل میشود، باعث شروع شکسته شدن این قداست میگردد.
یکی از بندهای دیگر این صلحنامه این بود که معاویه جانشینی برای خود تعیین نکند، اما آیا معاویه واقعاً میتواند چنین چیزی را انجام دهد؟ او مدتهاست در جنگها شرکت کرده و میتواند چند سالی بر سر کار بماند و خلافت را دوباره به علویان یا هر کس دیگری واگذار کند. در نتیجه، شکستن قداست او به تدریج پیش خواهد رفت و این روند از صلحنامه امام حسن (ع) آغاز میشود.
بنابراین، امام حسن مجتبی (ع) با امضای این صلحنامه به نوعی مشروعیت معاویه را تایید نکرد و در عوض زعامت خود را فدای اصل اسلام کرد./ حوزه