آخرین اخبار
۱۶ اسفند ۱۴۰۳ - ۰۵:۱۶
بازدید:۲۷۲
امام خمینی (ره) در تفسیر دعای سحر می‌فرمایند: خدای متعال نور محض است بدون آمیختگی با ظلمت، کمال است بدون غبار، روشنایی است بدون تیرگی؛ زیرا او وجود بدون عدم است.
کد خبر : ۱۵۰۹۴۵

 امام خمینی (ره) نه تنها در قامت یک رهبری سیاسی بی‌نظیر و اثرگذار است که در کسوت استاد و معلم دین نیز یگانه است. نام امام خمینی در کنار نام‌های بزرگی شیخ کلینی، شیخ طوسی، میرداماد، میرفندرسکی، ملاصدرا، علامه مجلسی و... نامی ممتاز و برجسته است. امام راحل (ره) در علم تفسیر، اخلاق و فلسفه فردی مبرز است و شاهد این مدعا آثاری است که ایشان در حوزه‌های مختلف به نگارش درآورده‌اند. یکی از این آثار ماندگار و مبارک کتاب «شرح دعای سحر» است که خود می‌تواند محل بحث و نظر‌های مختلف باشد و اهل فن می‌توانند شرح‌ها و حاشیه‌های مختلفی بر این کتاب بنویسند. امام خمینی (ره) این کتاب را سال ۱۳۰۷ و در سن ۲۷ سالگی و به زبان عربی تالیف کرد و «سید احمد فهری زنجانی» آن را به فارسی ترجمه کرده است.

 

 

خدای متعال نور محض است

 

 

دعا نعمت بزرگ خدا بر بندگان

دعا‌هایی که از خزائن وحی به ما رسیده از بزرگ‌ترین نعمت‌های خداوند بر بندگان است؛ زیرا این دعا‌ها پیوند معنوی میان خالق و مخلوق وسیله ورود به دژ محکم خداوند و عامل تمسک به عروه‌الوثقی و حبل‌المتین هستند؛ اما روشن است که رسیدن به این مقصد والا جز به‌قدر توان آدمی در توجه به معنای ادعیه و قدرت او در فهم اسرار و حقیقت آنها ممکن نیست. 

در این میان، من دعای مشهور مباهله را از دعا‌هایی یافتم که قدرش بسی جلیل و منزلتش بسی رفیع است، زیرا مشتمل بر صفات حسنای الهی و امثال علیای ربوبی است و اسم اعظم و تجلی اتم اقدم پروردگار در آن آمده است؛ پس خواستم آن را از بعض جهات، به مقدار استعداد خویش شرح دهم.

خدا هویت عالم وجود

هر چه وجود از آمیختگی به امور عدمی و نقص‌ها و فقدان‌ها و نیز از آلایش جهل و ظلمت به دور و خالص باشد، نورانی‌تر و نیکوتر می‌شود. به همین سبب، عالم مثال نورانی‌تر از عالم طبیعت است و عالم روحانیات و مقربان که از مجردات هستند، از آنها نورانی‌ترند و عالم ربوبی از همه عوالم‏‏، ‏‏ به سبب خالص بودنش از نقص و پاک بودنش از امور عدمی و منزه بودنش از ماهیت و ملحقات آن، نورانی‌تر است. البته، ً نوری جز نور او وجود ندارد و نیکویی و روشنایی‌ای نیست مگر در نزد او؛ زیرا او تمامی نور و نیکویی است و تمامی او نور و نیکویی است. ‏
‏‏سید بزرگوار محقق داماد‏‎‏‎‏‎‏‎‏، قدس سره، در کتاب ‏‏تقدیسات‏‏، بنا بر نقل صحیح می‌گوید:‏ «‏‏خداوند همه وجود است و همه او وجود است و همه نور و کمال است و همه او نور و کمال است و غیر او، همگی پرتو‌های نور و رشحات وجود و سایه‌های ذاتش هستند‏‏.»

‏‏پس خدای متعال نور و خیر محض است بدون آمیختگی با ظلمت، کمال است بدون غبار منقصت و روشنایی است بدون اختلاط با تیرگی؛ زیرا او وجود بدون عدم و انیت بدون ماهیت است. عالم نیز به اعتبار این‌که نشانه او و منسوب به اوست و سایه گسترده ‏‎ خداوند بر ذوات ظلمانی آن قرار گرفته و رحمت واسعه‌اش زمین‌های هیولایی را پر کرده نور و بهاء و اشراق و ظهور است: «‏بگو هرکس بر طبق شاکله خود عمل می‌کند‏‏».

‏‎عالم از آن رو که سایه نور ‏‎است نور است: «‏‏‏آیا نمی‌بینی که پروردگارت چگونه سایه را گسترانید‏‏؟»، اما دنیا به اعتبار نفس خود هلاکت و ظلمت و وحشت و نفرت است: «‏‏هر چیزی جز وجه حق نابود‌شدنی است‏‏» و وجه باقی، بعد از نابود شدن تعین‌ها و فنای ماهیت‌ها، همان ربط وجوبی است که تقوم و تحقق مستقل ندارد و مستقلا حکمی نیز ندارد. از این نظر، اشیاء خود او هستند. از پیامبر (ص)، روایت شده است که «‏اگر با ریسمانی به سوی زمین‌های فرودین پایین روید، بر خداوند فرو خواهید آمد‏‏». ‏
‏‏

پس خداوند هویت مطلق و بهاء تام است و غیر او هیچ هویت و بهایی وجود ندارد. ‎‏عالم، از نظر غیر بودنش، نه بهایی دارد نه هویتی نه وجودی و نه حقیقتی و سراسر خیال اندر خیال است. کلی طبیعی ‏‎در عالم خارج وجود ندارد. ازاین‌رو، چگونه می‌تواند بهاء و نور و شرف و ظهوری داشته باشد؟ بلکه آن نقصان و قصور و هلاکت و بی‌نشانی است. ‏

‏‏ ‏توضیحی درباره صفات بهاء و جمال‏
‏‏

برخی از صفات الهی احاطه کامل بر سایر صفات دارند مانند ائمه هفتگانه ولی بعض دیگر چنین نیستند هر چند برای آنها هم محیط و محاط بودن وجود دارد. با توجه به این ‏‎نکته، می‌توان میان صفت بهاء و صفت جمال تفاوت قائل شد. بهاء عبارت است از نوری که ظهور و بروز در آن مدنظر باشد؛ بنابراین، همه صفات ثبوتیه جمال هستند ولی فقط بعضی از آنها بهاء هستند. بهی نیز، به یک اعتبار، از اسماء ذات، به اعتبار دیگر از اسماء صفات و به اعتبار سوم از اسماء افعال است؛ اگر چه به اسماء صفات و افعال شبیه‌تر است. جمیل نیز از یک منظر از اسماء ذات است و از منظر دیگر از اسماء صفات، اما از اسماء افعال شمرده نمی‌شود؛ گرچه با اسماء صفات مشابهت و مناسبت بیشتری دارد. 

‏‏ ‏نقل و کشف‏
‏‏

یکی از بزرگان مشایخ اهل سیر و معرفت‏‎‏‎‏‎‏‎‏، در کتاب خود موسوم به ‏‏اسرار الصلا‏‏ة در تفسیر «‏‏بسم الله الرحمن الرحیم‏‏» ‏‏ ‏‏بر اساس اسرار حروف، بعد از ذکر چند حدیث و خبر ـ از جمله حدیثی که در کتاب ‏‏کافی‏‏ و ‏‏توحید‏‏ و ‏‏معانی‏‏ از عیاشی به نقل از اباعبدالله (ع)، بدین مضمون ذکر شده است که «‏‏منظور از باء بهاء خداوند، مراد از سین سنای خداوند و مراد از میم مجد خداوند است‏‏» قمی هم از امامان باقر و صادق و رضا (ع)، مانند همین روایت را نقل کرده ولی به جای مجد خداوند.

ملک خداوند‏‎‏‎‏‎‏‎‏ آورده است فرموده است: ‏«از این احادیث و احادیث دیگر که در باب‌های مختلف آمده معلوم می‌شود که عالم حروف عالمی است در برابر ‏‎و به ازای عالم‌های دیگر و ترتیب حروف نیز مطابق ترتیب عوالم است؛ چنان‌که گویی الف دلالت بر واجب‌الوجود می‌کند و باء بر مخلوق اول که عبارت است از عقل اول و نور اول که همان نور پیامبر ما (ص)، باشد. به همین سبب است که از آن به بهاء خداوند تعبیر کرده‌اند، زیرا بهاء به معنی حسن و جمال است و مخلوق اول ظهور جمال حق است. تدقیق و تعمیق بیشتر در معنی بهاء آن است که بگوییم بهاء عبارت از نور همراه با هیبت و وقار است که در این صورت بهاء معادل جمال و جلال می‌شود». ‏

‏‏من می‌گویم: صفات متقابل به سبب گرد آمدنشان در عین وجود، به نحو بساطت و تنزه از کثرت، همگی در هم داخل هستند، پس در هر صفت جمالی جلالی و در هر جلالی جمالی نهفته است، منتهی بعضی صفات در ظاهر جمال هستند و در باطن جلال و بعض دیگر برعکس. ازاین‌رو، هر صفتی که جمال در آن ظاهر باشد صفت جمال و هر صفتی که جلال در آن ظاهر باشد صفت جلال شمرده می‌شود. بهاء نیز نوری همراه با هیبت و وقار و دربردارنده جمال و جلال است، اما، چون هیبت در بهاء در مرتبه باطن است و نور در مرتبه ظهور، بهاء از جمله صفات جمال محسوب می‌شود که جلال در آن باطنی است. نیز، چون جمال ‏‎ ‎عبارت از چیزی است که متعلق به لطف باشد، بدون اعتبار ظهور و عدم ظهور در آن، پس بهاء به‌وسیله جمال احاطه شده و در آن محاط است. ‏
‏‏

آنچه گفتیم در مرتبه فعل و تجلی عینی نیز صادق است. پس بهاء ظهور جمال حق است که جلال در آن نهان است، عقل ظهور جمال حق است، شیطان ظهور جلال حق تعالی و بهشت و مقاماتش ظهور جمال و بطون جلال است. جهنم و درکاتش نیز عکس آن هستند.. ‏
‏‏

حال، اگر اشکال کنی که در برخی از احادیث ائمه اطهار (ع)، آمده که «وجود به سبب باء ظاهر شد و به‌وسیله نقطه زیر باء عابد از معبود متمایز شد‏‏» ‏‏ و ظهور وجود به واسطه مشیت همان حقی است که خلقت به واسطه آن صورت گرفته است. در بعض احادیث آمده: «‏‏خداوند اشیاء را به واسطه مشیت و مشیت را به خود مشیت آفرید‏‏»، پس قرار دادن بای بهاء به معنای عالم عقل دیگر چه وجهی دارد؟ می‌گویم: این مطلب هم از یک منظر صحیح است، زیرا عقل نیز از جهتی مقام مشیت است؛ چون عقل ظهور مشیت و مقام اجمال همه عوالم است، چنانچه در محل خود اثبات شده که شیئیت شیء به شکل تمام و کمال آن شیء است. ‏

منبع: شرح دعای سحر امام خمینی (ره)

انتهای پیام/ 16

 
اشتراک گذاری:
ارسال نظر
تازه‌ها
پربیننده‌ها پربحث‌ها