شنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۴
اما همسرم به روحیات من توجهی نداشت. او از پدر و مادرش جدا نمی شد و حاضر نبود برای پیشرفت مالی و اجتماعی تلاش کند. از سوی دیگر هم خانواده «حسین»خیلی در زندگی ما دخالت می کردند و به هر رفتار و گفتار من ایراد می گرفتند این بود که آرام آرام روابط عاطفی ما با یکدیگر سرد شد تا جایی که خودمان هم این خلأ را کاملا احساس می کردیم. در همین روزها بود که حرمت رازداری در زندگی را شکستم و با جوانی به درد دل پرداختم که از آشنایان نزدیک مان بود.