۲۰ بهمن ۱۴۰۳ - ۰۹:۰۱
عشق زن جوان به مرد کلاهبردار زندگیش را سیاه کرد
بازدید:۱۰۰
صد آنلاین | آشنایی‌ام با مهرداد در محل کارم  زمانی اتفاق افتاد که فروشنده فروشگاهی در یکی از بازارهای شلوغ شهر بودم.  او برای خرید  یا پرسه زدن به مرکز تجاری محل کارم  در بالای شهر آمده بود و  با شوخی و لفاظی توانست نظر مرا به خودش جلب کند و…
کد خبر : ۱۴۴۳۶۷

به گزارش صد آنلاین،  زن ۴۵ ساله با بیان این‌که  همین آشنایی خیابانی زندگی‌ام را تباه کرد به کارشناس اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: من هم که چند سالی بود از همسرم جدا شده بودم و با دخترم به  زندگی ادامه می دادم، احساس کردم او می‌تواند همراه خوبی در حاشیه زندگی برایم باشد. من شماره ام را به او دادم و شب هنگام با پیامک ” «شب به خیر!» رابطه پیامکی ما شروع شد.

 

 

 

آن شب تا نیمه های شب با هم گپ زدیم و از خودمان گفتیم، من تمام گذشته ام را برای مهرداد بازگو کردم و از اینکه همسر سابقم مردی بی مسئولیت بود، سخن گفتم. من و همسر سابقم  ۲۵ سال پیش به صورت سنتی با هم ازدواج کردیم. بعد از مدتی صاحب دختری شدیم که حالا ۲۳ ساله است. زندگی‌مان بد نبود اما من دوست داشتم از نظر مالی از خانواده جلوتر باشم. همیشه اختلافمان بر سر پول و پولدار شدن بود تا اینکه احساس کردم او نمی‌تواند مرا به آرزوهایم برساند. تصمیم گرفتم راهم را جدا کنم و ۵ سال پیش از او جدا شدم … خلاصه آن شب  فراز و نشیب های زندگی گذشته ام را گفتم و او سعی کرد سنگ صبور خوبی برایم  باشد. آخر هفته قراری گذاشتیم و با هم به کافی شاپ رفتیم.

 

 

 

کم کم به مهرداد وابسته شدم و احساس کردم اگر او نباشد زندگی برایم جهنم می‌شود. در مدت کوتاهی رابطه ما به لحاظ عاطفی رنگ و بوی دیگری به خود گرفت و من احساس خوشبختی می کردم تا این که روزی مهرداد مدعی شد فردی از او کلاهبرداری کرده و نمی‌تواند با حسابش کار کند و از من کارت بانکی ام را خواست که بتواند پولی واریز یا برداشت کند! من هم برای این که کمکش کنم با کمال میل یک کارت به او دادم، ماشینم را که با کلی پس انداز و وام خریده بودم  در اختیارش گذاشتم که بتواند کارهایش را انجام دهد. همه چیز خوب بود. مدت ها بود من به عقد موقت مهرداد در آمده بودم و او از همه چیز من و خانواده ام خبر داشت تا اینکه یک روز  به من گفت با همان فردی که سرش کلاه گذاشته قرار دارد و باید برود. من هم به دنبال کاری بیرون رفتم. ساعتی بعد مهرداد تماس گرفت و گفت که به اشتباه دستگیر شده و در کلانتری محل بازداشت است. فکرم کار نمی‌کرد. به کلانتری برای تحویل ماشین و دیدن مهرداد رفتم که ببینم ماجرا چیست. آن جا بود که فهمیدم قضیه برعکس است و مهرداد دست خانمی چک دارد و حالا دستگیر شده است. فردای آن روز قرار زندان مهرداد صادر و روانه زندان شد. با استعلامی که از دادگستری گرفتم، فهمیدم مهرداد بارها و بارها زندان بوده. از آن روز به خاطر ندانم کاری های خودم دوباره دنیا بر سرم خراب شد. دومین اشتباه بزرگ زندگی ام بعد از طلاق بود و من سرخورده تر از قبل به تنهایی ام بازگشتم. هر روز به سختی به محل کارم می رفتم و خودم را هزار بار سرزنش می کردم که چطور خام مردی شیاد شدم. مدتی گذشت کمی آرام شدم و داشتم کم کم با کمک روان شناس به زندگی ام برمی گشتم که دوباره سر و کله مهرداد پیدا شد و باز با چرب زبانی و مظلوم نمایی عقلم را دزدید و برای جلب اعتمادم  مرا  عقد دایم کرد و در خانه ای که اجاره نامه اش به نام خودم بود، ساکن شدیم.  بعد از مدتی او را به خانواده و فامیل معرفی کردم. مهرداد با پوشش و گویشی بسیار موجه در مهمانی های فامیل ظاهر می شد و توانسته بود جایگاهی برای خودش به دست آورد. چند ماهی از عقد ما گذشته بود که یک روز مهرداد خانه را ترک و دیگر بازنگشت. تلفنش خاموش بود و من ماندم و کلی بدهی میلیاردی مهرداد  به فامیلم و خرده بدهی های خودم که  به خاطر مهرداد از صاحبکار و دوستانم قرض گرفته بودم اما ای کاش…

 

با دستور ویژه سرهنگ  محمدولیان(رئیس کلانتری شهید نجفی مشهد ) تلاش عوامل انتظامی برای دستگیری شوهر فراری این زن آغاز شد./ سایت جنایی

 

 
 
 
 
 
اشتراک گذاری:
برچسب ها :
ارسال نظر