به گزارش صد آنلاین،زن ۳۹ سالهای که مدعی بود آشیانه اش در میان شعلههای عشقی هوس آلود قرار دارد، به کارشناس اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت:۱۵سال قبل عاشقانه پای سفره عقد نشستم و با «متین» ازدواج کردم. او مهندس رایانه بود و من هم مدیریت قسمتی از یک شرکت تولیدی را به عهده داشتم. آن روزها به خاطر علاقهای که به «متین» داشتم هر روز کاخ زیبایی از آرزوهایم را در ذهنم میساختم و در باغ دل انگیز آن قدم میزدم. مطمئن بودیم که قصه عشق ومحبت ما به یکدیگر سرمشقی برای فرزندانمان خواهد شد و آنها نیز روزی این علاقه عاشقانه را برای فرزندانشان بازگو میکنند.
خلاصه روزهای خوشی را در کنار دو فرزندم سپری میکردم که ناگهان توفانی سهمگین آشیانهام را فرو ریخت و کاخ آرزوهایم را درهم کوبید. حدود ۳سال قبل بود که آرام آرام تغییراتی را در رفتارهای همسرم احساس کردم، اما موضوع را جدی نگرفتم. با وجود این رفت وآمدهای همسرم نیز نامنظم شد به گونهای که گاهی شبها چندین ساعت مقابل سفره شام مینشستم تا صدای چرخیدن کلید در قفل واحد آپارتمانی را بشنوم و در کنار او شام بخورم!
این رفتارهای مشکوک همسرم ادامه داشت تا این که روزی درمیان لوازم شخصی «متین» نامهای عاشقانه پیدا کردم که به خط یک نفر دیگر برای همسرم نوشته بود! با چشمانی حیرت زده و دستانی لرزان آن را تا پایان خواندم. باورم نمیشد «متین» درگیر عشقی خیابانی شده باشد. چشمانم پر از اشک بود و مانند مترسکی در مزرعه فقط به نامه عاشقانه نگاه میکردم ولی بازهم مطمئن نبودم که شوهرم به من خیانت کند! به همین خاطر همه شماره تلفنهای ناشناس روی گوشی همسرم را یادداشت کردم و با تک تک آنها تماس گرفتم تا این که فهمیدم او با زنی در محل کارش وارد رابطه غیراخلاقی شده است.
آن زن کارمندی ساده در شرکت مهندسی شوهرم بود و من نمیدانستم این موضوع را چگونه با «متین» در میان بگذارم! روزهای تلخی را میگذراندم و روح و روانم به هم ریخته بود! دیگر حتی حوصله رسیدگی و مراقبت از فرزندانم را نداشتم و به سختی در محل کارم حاضر میشدم! بالاخره «متین» علت رفتارهای غم آلودم را پرسید! و من که دیگر تحملم را از دست داده بودم اشک ریزان عقده هایم را بیرون ریختم و فریاد زدم! از کدام «عشق» سخن گفتی؟ از آن عشقی که نام هوس را یدک میکشد و امروز شعله هایش آشیانهام را هدف گرفته یا هوسرانیهایی که خودت نام عشق آتشین بر آن گذاشته بودی ...
دیگر دنیا در برابر چشمانم تیره وتار بود و «متین» تلاش میکرد تا مرا آرام کند. او همه حرف هایم را انکار میکرد و مدعی بود با کسی ارتباط غیراخلاقی ندارد! خلاصه این مشاجرهها و کشمکشها در زندگی ما ادامه داشت به طوری که خانواده «متین» هم او را طرد کردند ولی او حتی رودرروی خانواده اش هم ایستاد. مدتی بعد بود که متوجه شدم «متین» از آن دختر خواستگاری کرده است و مدام به من دروغ میگوید!
من هم که دچار افسردگی شدیدی شده بودم همواره قرصهای تجویزی روان پزشک را مصرف میکردم. ولی یک روز تصمیم گرفتم برای زندگی عاشقانه خودم و آینده فرزندانم با این مشکلات بجنگم! چرا باید خودم محیطی را فراهم کنم که آن دختر به همین راحتی آشیانهام را ویران کند! این بود که به نشانی منزل او رفتم تا بگویم دست از سر زندگی من بردارد ولی آن جا سروصدایی به راه افتاد که همسایگان با پلیس تماس گرفتند و من هم از آن دختر شکایت کردم! حالا هم شوهرم در حالی مرا تشویق به پیگیری شکایتم میکند که تازه فهمیدم این رابطه هوس آلود آنها به آخر خط رسیده و با یکدیگر دچار اختلاف شدهاند، اماای کاش ...
کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی با بهره گیری ازتجربیات ارزنده سرهنگ محمد ولیان (رئیس کلانتری نجفی) اقدامات مشاورهای وبررسیهای روان شناختی را در این باره آغاز کردند.
منبع:رکنا