بعد از طلاق مشکلاتم بیشتر شد چرا که نمی خواستم سربار خانواده ام باشم و آنها که خودشان به سختی روزگار می گذراندند هزینههای من و فرزند کوچکم را نیز پرداخت کنند.
بلافاصله از او پرسیدم آیا کلاس های آموزش عکاسی و فیلمبرداری نیز دارد؟
راننده جوان در حالی که لبخندی بر لب داشت کارت تبلیغاتی خودش را به من داد تا برای آموزش تئوری و تجربی عکاسی با او تماس بگیرم. روز بعد با هم قرار گذاشتیم و من به دفتر کارش رفتم. روز اول چندین ساعت درباره ماجرای طلاقم و دیگر مشکلات زندگی و خانوادگی صحبت کردیم. هنوز مدت زیادی از این آشنایی نمی گذشت که روزی پورنگ با بیان این که از رفتار و اخلاقم خوشش آمده است از من خواست تا رابطه ای فراتر از همکاری با یکدیگر داشته باشیم اما وقتی با مخالفت من روبه رو شد گفت که قصد خواستگاری از مرا دارد.او می گفت زندگی سرد و بی روحی دارد و همسرش توجهی به او نمی کند. پورنگ مدعی بود زمانی که ازدواج کرده عاشق همسرش نبوده و تنها برای دور شدن از مشکلات زندگی در کنار خانواده اش، تن به ازدواج داده است! من هم ماجرا را با مادرم مطرح کردم که قرار شد به عقد موقت پورنگ درآیم تا یکدیگر را بهتر بشناسیم. این گونه بود که با خرید یک حلقه طلا، ازدواجمان را به طور پنهانی ثبت کردیم.در این میان من اصرار می کردم تا پورنگ حقیقت را به همسرش بگوید ولی او هر بار به بهانه فراهم نبودن شرایط از این کار خودداری می کرد تا این که یک روز صبح زود، من و پورنگ برای تصویربرداری از یک مجلس عروسی در شهرستان، به مشهد بازگشتیم. همسر پورنگ از چند روز قبل قهر کرده بود و در خانه نبود به همین خاطر ما با یکدیگر به منزل پورنگ رفتیم تا چند ساعت استراحت کنیم ولی ناگهان همسر اول او وارد خانه شد و با دیدن من در اتاق خواب، با پلیس تماس گرفت و … شایان ذکر است به دستور سرهنگ حمیدرضا علایی (رئیس کلانتری) این پرونده برای رسیدگی به مراجع ذی صلاح ارسال شد.
منبع :منیبان