زن جوان پس از دستگیری گفت: خوشحالم که مردی که فکر میکردم کشته شده هنوز زنده است. او همدست خود را لو داد و مقدمات دستگیری این مرد را فراهم کرد. در ادامه مصاحبه با این زن را بخوانید:
*چطور با همدستت آشنا شدی؟
شوهرم به خاطر سرقت به زندان افتاد، چون که حکم سنگینی برایش بریده شده بود؛ از او جدا شدم. اما به خاطر اعتیادم مجبور بودم که به پاتوقهای مواد بروم و در آنجا با شاهین آشنا شدم و او ایده سرقت را داشت که با هم اجرا کردیم.
*سرقتها را چطور انجام می دادی؟
سرقت زیادی انجام ندادیم.
*چرا؟
کلا بدشانسی میآوردیم. من و شاهین آخر وقتها وارد مغازهها میشدیم و با تهدید وسایل آنجا را سرقت میکردیم. یک از مغازهدارها که انجام دادیم سراغ امیر رفتیم و تصور کردیم که او مرده است. یک مورد دیگر هم سریع فهمید که ما قصد دزدی داریم و با سر و صدا از همسایه ها کمک خواست و موفق نشدیم. در موارد دیگر هم چیزی گیرمان نیامد. البته یکبار هم با شاهین رفتیم خانه خواهرش و طلا و پولهایش را سرقت کردیم که بهترین موردی بود که سرقت کردیم.
*چرا فکر کردی امیر مرده است؟
وقتی به مغازه او رفتیم درگیر شدیم و شاهین سر صاحب مغازه را محکم به دیوار کوبید. ناگهان او بیهوش و خونین روی زمین افتاد و شاهین هر چقدر امیر را تکان داد جواب نداد. برای همین تصور کردیم مرده است و دست و پاهایش را بستیم و داخل گونی انداخته و گونی را هم در سطل زباله انداختیم.
*فکرش را میکردی که امیر زنده مانده باشد؟
واقعا فکرش را نمیکردم، معجز بود و چون حتی یک صد هم به ذهنم خطور نمیکرد او زنده مانده باشد.
*اگر میدانستی مغازهدار زنده مانده است، خودت را معرفی میکردی و پیش پلیس میرفتی؟
نمیدانم.
*اگر ماجرایی که برای امیر اتفاق افتاد، رخ نداده بود به کار خودتان ادامه میدادید؟
گمان کنم بله.