به گزارش صد آنلاین، سپیده درباره اختلاف با همسرش میگوید.
*چطور با هم آشنا شدید؟
ما در روستا زندگی میکردیم که مرتضی به خواستگاری من آمد. او از اقوام دور ما بود.
*شغل همسرت چیست؟
او آهنگر است. زمانی که ما با هم ازدواج کردیم شاگرد آهنگر بود اما بعد مغازه خودش را راه انداختو برای خودش برو بیایی دارد.
*چرا میخواهید جدا شوید؟
مرتضی میگوید از اول من را دوست نداشت. میگوید به اجبار پدرش با من ازدواج کرد اما بعد چون بچهدار شدیم مجبور شد این زندگی را تحمل کند .
*یعنی شوهرت درخواست طلاق دارد؟
نه. او کارهایی میکند که من خسته شوم و بروم و او هم به آروزیش برسد اما من این زندگی را رها نمیکنم.
*وقتی تو را دوست ندارد چرا میخواهی به این زندگی ادامه بدهی؟
چون من سه فرزند دارم. بچههایم چه میشوند؟ ضمن اینکه خودم هم جایی برای ماندن ندارم و باید دوباره به روستا برگردم.
*خودت چه؟ همسرت را دوست داری؟
او را دوست داشتم و سالهای اول زندگی هرکاری میکردم که من را دوست داشته باشد اما حالا از دستش خسته شدهام و فقط میخواهم پولی از او بگیرم و برای خودم خانه و زندگی درست کنم. دیگر برایم مهم نیست با زن دیگری ازدواج میکند یا نه.
*یعنی همین که برای تو خانه و زندگی درست کند کافی است؟
بله. من در دادگاه هم گفتم اگر میخواهد زن بگیرد مشکلی ندارم! خرجی من و بچههایم را بدهد و برود!
منبع : سایت جنایی