به گزارش صد آنلاین،در جامعهای که بسیاری از مشکلات روانی و جسمی معلولان هنوز به درستی مورد توجه قرار نگرفته، وقوع جنایات و سوءاستفادهها از افرادی که قدرت دفاع کمتری دارند، دل هر کسی را به درد میآورد. داستان آرش، یک پسر معلول 27 ساله که سالها از افسردگی و انزوای اجتماعی رنج میبرد، یکی از این حوادث تلخ است. آرش که به دنبال رهایی از تنهایی و افسردگی، به کلاس نقاشی پیوست، به جای یافتن آرامش، با یک کابوس وحشتناک روبرو شد. دوست و همکلاسیاش، شاهین، که در ابتدا به نظر میرسید دوستی صمیمی باشد، به او خیانت کرد و با جنایتی سیاه، زندگی او را دگرگون ساخت. این ماجرا نه تنها یکی از جنایات هولناک علیه افراد معلول را به نمایش میگذارد، بلکه نیاز مبرم به آگاهی و حمایت بیشتر از معلولان در جامعه را نشان میدهد.
شکایت اولیه و آغاز ماجرا
پروندهی این جنایت از جایی آغاز شد که آرش به همراه پدرش به پلیس آگاهی مراجعه کرده و از همکلاسی خود شاهین شکایت کرد. او در حالی که هنوز تحت تأثیر حادثهی دلخراش قرار داشت، به افسران پلیس گفت: «من از معلولیت جسمی رنج میبرم و به سختی میتوانم حرکت کنم. بعد از سالها خانهنشینی و افسردگی شدید، پدرم پیشنهاد کرد که در کلاس نقاشی نزدیک خانهمان ثبتنام کنم تا روحیهام بهتر شود. در این کلاس با شاهین آشنا شدم. او هم همسن و سال من بود و به نظر میرسید دوستی خوبی میان ما شکل گرفته است. پدر و مادرم از اینکه من بالاخره دوستی پیدا کرده بودم، بسیار خوشحال بودند و امیدوار بودند که این دوستی به بهبود حال من کمک کند.»
آرش در ادامه گفت: «اما رفتارهای شاهین به تدریج تغییر کرد. او ابتدا در پیامها و چتهایش شوخیهای نامناسبی میکرد که من به دلیل نیاز به دوستی و تنهایی طولانیمدتم، از آنها چشمپوشی میکردم. تا اینکه یک روز بعد از کلاس نقاشی، او مرا به خانهاش دعوت کرد و آنجا بود که مرا به تله انداخت و آزارم داد.»
تشدید آزارها و تهدیدات شاهین
بعد از حادثه در خانه شاهین، آرش که در شوک و ترس فرو رفته بود، ماجرا را به صورت سربسته برای پدرش بازگو کرد. پدر او که متوجه عمق ماجرا نشده بود، تنها از شاهین خواست که رفتار مناسبتری داشته باشد و دوستی خود را با آرش ادامه دهد. اما این تذکر نه تنها باعث نشد شاهین رفتار خود را اصلاح کند، بلکه او را جسورتر کرد.
آرش ادامه داد: «بعد از تذکر پدرم، رفتار شاهین بسیار بدتر شد. او دو بار در خیابان مرا کتک زد و به زور به گوشهای خلوت کشاند و دوباره آزارم داد. حتی یک بار یکی از همسایهها نیز شاهد این ماجرا بود.»
انکار متهم و ارائه شاهد
با شکایت آرش، پلیس به دنبال شاهین رفت و او را دستگیر کرد. اما شاهین در ابتدا تمامی اتهامات را انکار کرد و مدعی شد که هیچ آزار و اذیتی رخ نداده است. با این حال، وقتی پزشکی قانونی تجاوز و آزار آرش را تأیید کرد، پرونده برای رسیدگی به شعبه 11 دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع شد.
در جلسه اول دادگاه، آرش بار دیگر به تشریح ماجرا پرداخت و گفت که شاهین یک بار در خانهاش و دو بار دیگر در خیابان به او تجاوز کرده است. او همچنین از تهدیدهای مکرر شاهین پرده برداشت و گفت: «بعد از هر بار آزار، او مرا تهدید میکرد که اگر ماجرا را فاش کنم، آبرویم را خواهد برد. این تهدیدات باعث شد که من در سکوت بمانم و از ترس واکنشی نشان ندهم.»
قضات دادگاه سپس از شاهدی که آرش معرفی کرده بود، خواستند تا شهادت خود را ارائه کند. این شاهد، یکی از همسایههای آرش بود که گفت: «یک بار شاهین را در حال کتک زدن آرش در خیابان دیدم. او کشان کشان سعی داشت آرش را به داخل کوچهای خلوت ببرد، اما وقتی به او اعتراض کردم، گفت که آنها با هم دوست هستند و فقط شوخی میکنند. من که متوجه عمق ماجرا نشده بودم، آنجا را ترک کردم.»
اعتراف متهم
با شهادت شاهد و مدارکی که علیه شاهین جمعآوری شده بود، او بالاخره لب به اعتراف گشود و به جنایت سیاه خود اعتراف کرد. او در مقابل قضات گفت: «میدانم اشتباه کردهام و از کاری که انجام دادهام، پشیمانم.» این اعترافات، نه تنها عمق جنایت را مشخص کرد، بلکه نشان داد چگونه یک دوستی ساده به یک کابوس وحشتناک برای آرش تبدیل شده است.
تأثیر این جنایت بر روحیه آرش
آرش در پایان جلسه دادگاه اعلام کرد که این حادثه زندگی او را به طور کامل تحت تأثیر قرار داده و او را از لحاظ روحی در هم شکسته است. او گفت: «من پیش از این حادثه هم از افسردگی رنج میبردم، اما حالا دیگر حاضر نیستم حتی برای یک لحظه از خانه بیرون بروم. من از همه چیز و همه کس ترسیدهام و نمیدانم چطور باید با این وضعیت کنار بیایم.»
این پرونده، نه تنها یک جنایت هولناک را به نمایش گذاشت، بلکه اهمیت آگاهی و حمایت از افراد معلول را برجسته کرد. این اتفاق نشاندهندهی آن است که جامعه نیازمند ایجاد فضایی امن برای افراد آسیبپذیر است تا بتوانند بدون ترس و نگرانی به زندگی روزمره خود ادامه دهند. همچنین این پرونده یک زنگ خطر برای والدین و مسئولان اجتماعی است که مراقبت بیشتری از روابط فرزندان و افراد معلول داشته باشند.