۲۸ مهر ۱۴۰۳ - ۱۸:۲۲
شاگرد مغازه موبایل فروشی که خودش را در خواستگاری تاجر معرفی کرده
بازدید:۱۲۵۷
صد آنلاین | شاگرد مغازه موبایل فروشی وقتی در فضای مجازی با دختری جوان آشنا و متوجه شد که او وضع مالی خوبی دارد خودش را تاجر و دکترای اقتصاد معرفی کرد و به خواستگاری دختر رفت و این شروع ماجرایی بود که با سرقت‌های سریالی و دستگیری گره خورد.
کد خبر : ۱۲۰۶۳۸
به گزارش صد آنلاین، از چند روز قبل گزارش موبایل قاپی‌های سریالی دزدان موتورسوار به پلیس پایتخت اعلام شد و تیمی از ماموران تحقیقات خود را برای شناسایی و دستگیری سارقان آغاز کردند. آنطور که مالباخته ها می‌گفتند، سارقان، 4 نفر بودند که سوار بر دو دستگاه موتور سیکلت می شدند و گوشی طعمه هایشان را می قاپیدند.
 
 
 
 
سارقان ماسک به صورت داشتند و کلاه مشکی به سر. در حالیکه تحقیقات برای شناسایی و دستگیری سارقان موبایل قاپ ادامه داشت، ‌ زنی با پلیس تماس گرفت و اسرار این باند سرقت را که همیشه در سرقت هایشان یک دست سیاه می‌پوشیدند فاش کرد. او گفت: نامزد من به نام آرش یکی از اعضای باند سارقان است. چند وقتی بود که به او مشکوک شده بودم تا اینکه دیروز فالگوش ایستادم و مطمئن شدم او یک سارق سریالی است. آنها اسم باندشان را گذاشته‌اند، ‌سیاه پوشان و آرش هم یکی از همان سیاه پوشان است.
 
 
 
 
 

این زن ادامه داد: من و آرش در اینستاگرام آشنا شدیم. او به من گفت که تاجر است و وضع مالی خیلی خوبی دارد. مدام از سفرهای خارجی اش به دوبی می گفت تا اعتماد مرا به خودش جلب کند. می‌گفت دانشجوی دکترا در رشته اقتصاد است و در زمینه خرید و فروش گوشی موبایل با پدرش تجارت می کند. حتی می گفت صاحب یک فروشگاه بزرگ موبایل در تهران است که البته بعد از عقد متوجه شدم همه حرفهایش دروغ بوده و در آن فروشگاه کارگری می کند. چرا که بعد از ازدواجمان متوجه رفتار مشکوکش شدم. گاهی موبایلش خاموش بود و موجب شد تا به او شک کنم. یک روز که در خانه مشغول صحبت با تلفنش بود، فالگوش ایستادم و پی به رازش بردم. او با همدستی 3 نفر دیگر دست به موبایل قاپی در سطح شهر تهران می زنند.

 

 

 

دستگیری

پس از تماس نوعروس و سرنخی که او از سارق سیاه پوش و همدستش در اختیار پلیس قرار داد، ماموران با انجام اقدامات اطلاعاتی و پلیسی، موفق شدند آرش و 3 همدستش را در عملیات جداگانه دستگیر کنند. هرچند آرش پس از دستگیری سعی داشت همسرش را گناهکار جلوه بدهد و او را یکی از اعضای باندش معرفی کند اما خیلی زود معلوم شد که گفته های او دروغ است. اعضای باند سیاه پوش به سرقت های سریالی اعتراف کردند و برای انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار ماموران اداره آگاهی تهران قرار گرفته اند.

 

 

 

 

آرش 30 ساله است. او دانشجوی انصرافی رشته اقتصاد در مقطع کاردانی است اما می گوید انتخاب اشتباه در ازدواج، موجب شد که تبدیل به یک سارق سریالی شود. گفت و گو با وی را می خوانید.

انگیزه ات از سرقت چه بود و چرا تصمیم به دزدی گرفتی؟

چون شریک زندگی ام را درست انتخاب نکردم. من بزهکار شدم به خاطر انتخاب اشتباه که شاید اگر حواسم را جمع می کردم حالا اینجا نبودم.

بیشتر توضیح بده، چرا اشتباه، انتخاب کردی؟

وقتی آدم از روی هیجان دروغی را می گوید، وارد یک بازی عجیب می شود و در آخر برای اینکه کم نیاورد، دروغ پشت دروغ می بافد. من با پگاه در فضای مجازی آشنا شدم. در قرار نخست فهمیدم که او خیلی پولدار است البته به واسطه پدرش که تاجری موفق بود. طمع کردم و گفتم با دروغ بافی، ظاهر خود را موجه و وضعیت مالی ام را خوب نشان بدهم تا از او کم نیاورم. می خواستم بعد از عقد که کار از کار گذشت، ‌حقایق را بگویم اما پگاه با زیرکی متوجه اسرار من شد.

واقعیت زندگی ات چه بود؟

من دانشجوی انصرافی اقتصاد بودم ولی به پگاه گفتم دانشجوی دکترا در این رشته هستم. نه پدرم و نه من تا به حال پایمان را از کشور بیرون نگذاشتیم اما به پگاه گفتم در زمینه تجارت گوشی تلفن همراه کار می کنیم. حتی به دروغ گفتم مغازه ای که در آن کار می کنم متعلق به پدرم است اما در حقیقت شاگرد مغازه بودم. من از پدر و مادرم هم خواستم نقش بازی کنند و برایشان لباس‌های گرانقیمت خریدم تا زمانی که به خواستگاری می‌رویم، کسی متوجه نشود که دروغ گفته‌ام اما همه این کارها یک اشتباه بزرگ بود.

پگاه چطور حرفهایت را باور کرد؟

خیلی خوب نقش بازی کردم. من آدم سخنوری هستم و طوری با او حرف زدم که به راحتی فریبم را خورد. اما برای اینکه شخصیتی که به او نشان داده بودم را حفظ کنم، نیاز به پول داشتم و مجبور به سرقت شدم. یک روز مردی به مغازه ما آمد و گفت می خواهد موبایل سرقتی را بفروشد. او اغفالم کرد و گفت سرقت، در آمد بالایی دارد. من هم که می خواستم به پگاه و خانواده اش ثابت کنم ثروتمندم، جذب باند سرقت شدم. هرچند خیلی سخت بود و من اصلا استعداد کار خلاف را نداشتم اما رفته رفته یاد گرفتم و ناچار شدم ادامه بدهم.

چرا بعد از عقد، ‌حقایق را به نامزدت نگفتی؟

دیگر افتاده بودم در راه دزدی. خجالت می کشیدم بگویم سارق هستم اما در نهایت دستم رو شد.

 

منیبان
اشتراک گذاری:
برچسب ها :
ارسال نظر
تازه‌ها
پربیننده‌ها پربحث‌ها