به گزارش صد آنلاین،شبکههای اجتماعی، بهویژه اینستاگرام، به سرعت به بخشی از زندگی روزمره تبدیل شدهاند و بسیاری از ما با یک نگاه به استوریها و پستهای آن، لحظات شادی و غم زندگی دیگران را دنبال میکنیم. اما گاهی این نگاههای روزمره، به کابوسهایی غیرقابلپیشبینی تبدیل میشوند. دختری ۲۵ ساله، که با عشق و امید به آیندهاش نگاه میکرد، با دیدن یک استوری ساده از عروسی مردی که تصور میکرد معشوقش است، دچار شوک شد و سر از بیمارستان درآورد.
شروع یک داستان عاشقانه
دختر جوان که زندگی سادهای داشت و در کنار خانوادهاش احساس خوشبختی میکرد، هرگز تصور نمیکرد که روزی، یک آشنایی در دنیای مجازی زندگیاش را تغییر دهد. او که از سه سال پیش با پسر جوانی به نام امین در فضای مجازی آشنا شده بود، بهتدریج عاشق او شد. امین که پنج سال از او بزرگتر بود، با حرفهای شیرین و وعدههای ازدواج، او را شیفته خود کرده بود.
آنچه که در ابتدا به عنوان یک ارتباط ساده در شبکههای اجتماعی شروع شده بود، به سرعت به گفتوگوهای طولانی در تلفن و دیدارهای حضوری در پارکها و خیابانها کشیده شد. این ارتباط به جایی رسید که دختر جوان، شبها با امید به آینده، گوشی به دست، پیامهای عاشقانه رد و بدل میکرد و رویاهایش را با وعدههای امین میساخت.
مواجهه با واقعیت تلخ
با گذشت زمان، دختر جوان به خانوادهاش ماجرای عشقش را گفت و از امین بهعنوان کسی که قصد دارد به خواستگاریاش بیاید، تعریف کرد. اما خانوادهاش مخالف این رابطه بودند؛ چرا که امین نه شغلی داشت و نه از نظر خانوادگی موقعیت مناسبی داشت. با این حال، دختر جوان به اصرار خودش خانوادهاش را راضی کرد تا اجازه دهند با امین عقد شرعی کنند.
اما پس از این عقد شفاهی، همه چیز تغییر کرد. امین دیگر تلاشی برای جلب رضایت خانوادهاش نمیکرد و هر بار با بهانهای دختر را متقاعد میکرد که هنوز وقت مناسبی برای ازدواج نیست. در نهایت، او بعد از یک مشاجره، خانه را ترک کرد و از آن به بعد، دیگر پاسخ تماسهای دختر جوان را نداد.
ضربه نهایی با یک استوری
در حالی که دختر جوان همچنان منتظر بود تا خبری از امین دریافت کند و اوضاع را بهبود بخشد، روزی در اینستاگرام با تصویری روبرو شد که تمام دنیایش را زیر و رو کرد. او استوری عروسی امین را دید؛ مردی که عاشقش بود و منتظر ازدواج با او بود، حالا در کنار عروس دیگری نشسته بود و خانوادهاش با شادی او را در آغوش میگرفتند.
این صحنه شوکی بزرگ به دختر وارد کرد. چشمانش از حیرت بازماند و زمین زیر پایش خالی شد. او بعد از مدتی در بیمارستان به هوش آمد، اما دیگر نمیتوانست این واقعیت تلخ را بپذیرد.
پایان یک رویا
داستان این دختر جوان، روایت عاشقی است که در دنیای مجازی آغاز شد و در واقعیت به خیانت و ناامیدی منجر شد. او که با عشق به آیندهای روشن زندگی میکرد، حالا با حقیقت تلخی روبرو شده بود که او را نهتنها از عشق، بلکه از زندگی دور کرد. این ماجرا به ما یادآوری میکند که عشقهای خیابانی و مجازی، همیشه به سرانجام خوشی نمیرسند و باید در روابط مجازی بیشتر دقت کرد.