به گزارش صد آنلاین، او با اشاره به سرگذشت ناگوارش گفت: «در یک خانواده متوسط به دنیا آمدم. پدرم صاحب فروشگاه لوازم خانگی بود و مادرم خانهدار. آنها آرزوهای بزرگی برای من و خواهر کوچکترم داشتند و پدرم همواره مرا به ادامه تحصیل تشویق میکرد.
من هم با جدیت درس خواندم و در دانشگاه پذیرفته شدم. پس از فارغالتحصیلی، در یکی از ادارات دولتی مشغول به کار شدم و به زودی به یکی از همکارانم دل بستم.»
«سپهر» همکارش، جوانی با ادب و شخصیت بود که به سرعت در کارش پیشرفت کرد. پس از موافقت خانوادهها، زندگی مشترکشان را آغاز کردند و روزهای خوبی را با هم سپری کردند. اما پس از دو سال، همهچیز به یک شب نشینی لعنتی تغییر کرد.
او ادامه داد: «در آن شب، یکی از دوستان سپهر ما را دعوت کرده بود و پس از مدتی بساط موادمخدر برپا شد. اگرچه من مخالفت کردم، اما تحت تأثیر جو قرار گرفتم و تصمیم به آزمایش گرفتم. از آن شب به بعد، همهچیز تغییر کرد و ما به دام اعتیاد افتادیم.»
این زن به عمق مشکلاتشان اشاره کرد: «زندگیمان به افول رفت و نمیتوانستیم به درستی سر کار حاضر شویم. در نهایت اخراج شدیم و برای تأمین هزینههای اعتیاد، خانه و خودرویمان را فروختیم. حتی لوازم منزل را نیز به حراج گذاشتیم و به نقطهای رسیدیم که کارتنخواب شدیم.»
او همچنین اشاره کرد که برای تأمین هزینههای اعتیاد، به سمت سرقت رفتند و در نهایت به دام قانون افتادند: «رفتارهای عجیبی تحت تأثیر مواد از من سر میزد و حتی یک روز برای گرفتن پول از پدرم او را با چاقو تهدید کردم و کارت بانکیاش را سرقت کردم.»
سرهنگ علی ابراهیمیان، رئیس کلانتری شهید نواب صفوی، با صدور دستوری ویژه، تحقیقات درباره این زوج جوان را برای کشف سرقتهای احتمالی دیگر آنان آغاز کرده است.