آخرین اخبار
۲۱ مهر ۱۴۰۳ - ۱۱:۴۵
منتظرم قاتلان مهرجویی مجازات شوند!
بازدید:۹۰۵
صد آنلاین | طی یک‌سال اخیر بارها با خودم فکر کرده‌ام چه کینه عمیقی باعث چنین انتقام فجیع و سنگدلانه‌ای شده؟ چقدر آدم باید قسی‌القلب و ظالم باشد که به روی پیرمرد ۸۰ساله کارد بکشد و او را از پای دربیاورد؟
کد خبر : ۱۱۸۷۹۲

به گزارش صد آنلاین، تینا جلالی در روزنامه اعتماد یادداشتی با عنوان«اثر سنگین قتل مهرجویی و همسرش بر جامعه» نوشت:

طی یک‌سال اخیر هر بار که خبرها و مطالبی درباره داریوش مهرجویی می‌خوانم غیرممکن است به یاد آن شب هولناک که خبر دادند او و همسرش کشته شده‌اند نباشم، هم با وحیده محمدی‌فر مختصر آشنایی و دوستی داشتم و هم از سر کنجکاوی عکس‌ها و‌ فیلم‌های شب قتل را بیشتر از پنجاه بار دیده بودم و می‌خواستم ببینم در شب قتل چه گذشته است؟

همین نکته مرا بیشتر آزار می‌داد، طی یک‌سال اخیر بارها با خودم فکر کرده‌ام چه کینه عمیقی باعث چنین انتقام فجیع و سنگدلانه‌ای شده؟ چقدر آدم باید قسی‌القلب و ظالم باشد که به روی پیرمرد ۸۰ساله کارد بکشد و او را از پای دربیاورد؟

عکس قاتل‌ها را بیشتر از ده بار دیدم باخودم فکر می‌کردم آن شب بین این آدم‌ها و مهرجویی و همسرش چه لحظات وحشتناکی گذشته است؟
چرا وحیده بار اولی که قاتل‌ها به او حمله کرده بودند قضیه را جدی نگرفت و شب‌های بعد درب خانه را سه قفله نکرده است؟ اصلا قاتل‌ها چقدر ساده وارد حریم خصوصی دو آدم در حال استراحت شدند و آنها را با ضربات چاقو از پای در‌آوردند؟ آنها از کجا می‌دانستند نفرسومی یا شخص خاصی در خانه نیست؟

با اینکه در آپارتمان زندگی می‌کنیم ولی از شب قتل مهرجویی به این طرف، محال ممکن است که شب‌ها سه یا چهار بار قفل در ورودی خانه و‌تراس را چک نکنم، وقتی منزل اقوام که خانه ویلایی دارند، می‌روم یا شب نمی‌مانم یا با استرس می‌خوابم.

همین چند شب پیش که منزل بستگان بودیم شب‌هنگام، زمان خواب صدای دعوای گربه‌ها را اشتباه گرفتم و فکر کردم به بچه‌ها در طبقه پایین ویلا که خوابیده بودند،حمله شده است . بعد از یک‌سال هنوز نتوانسته‌ام عکس‌های شطرنجی شده قاتلان مهرجویی را از ذهنم پاک کنم، وقتی توی کوچه و خیابان به نمونه چنین آدم‌هایی با شباهت‌های قاتلین داریوش مهرجویی برخورد می‌کنم با احتیاط از کنارشان رد می‌شوم،

چند وقت پیش نانوایی بودم ،کارگری از جنس همین بچه‌ها آمده بود تا نان بگیرد، چند دقیقه به دستان و چشم‌های مظلومش خیره شدم با خودم گفتم چطور آدم‌ها در شرایطی تغییر می‌کنند و به هیولا تبدیل می‌شوند. شاید در این نوشته کمی اغراق کرده باشم ولی خودم که می‌دانم حقیقت را می‌گویم.

ماجرای مهرجویی جدای اینکه به لحاظ عصبی تا مدت‌ها روی من اثر منفی گذاشت، من را به آدم به‌شدت ترسویی تبدیل کرد. آدمی بودم که شب‌ها تا دیر وقت هم اگر به خانه می‌رسیدم از کوچه‌ها و خیابان‌ها به سادگی عبور می‌کردم و نمی‌ترسیدم، اما الان ترس و اضطراب از تاریکی شب آزارم می‌دهد. مدام پشت سرم را نگاه می‌کنم تا کسی به من حمله‌ور نشود.

همان روزهای اول حادثه،  با مردم سطح شهر در اتوبوس و تاکسی درباره قتل صحبت می‌کردم ، هر کسی نظرات خاص خودش را داشت، اما جالب بود که همه از بروز چنین حادثه فجیعی تعجب و این نکته را مطرح می‌کردند که چه کینه‌ای بوده که باعث چنین قتل ظالمانه‌ای شده است؟

حالا بعد از یک‌سال منتظرم در خبرها بخوانم قاتل یا قاتلان مهرجویی و همسرش به مجازات برسند. مثل بسیاری از شهروندان قتل مهرجویی و همسرش به لحاظ روانشناختی تاثیر نامطلوبی رویم گذاشته است و بعید می‌دانم به این زودی اثر نا‌مطلوب این تاثیرات از حافظه من پاک شود.   سینما اعتماد

 
 
لینک کپی شد
اشتراک گذاری:
ارسال نظر
تازه‌ها
پربیننده‌ها پربحث‌ها