۱۹ مهر ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۱
بازدید:۶۰۷
صد آنلاین | جعفر مختاری‌فر کاپیتان سالهای دور استقلال از وضعیت این روزهای خودش به شدت گلایه مند است و خواستار رسیدگی شده است.
کد خبر : ۱۱۸۴۵۸

آقایان! من کاپیتان استقلال بودم اما به خودکشی فکر می کنم/ بروم جلوی در باشگاه یا فدراسیون گدایی کنم؟

به گزارش صد آنلاین،  صحبت از یکی بهترین چپ‌پاهای تاریخ استقلال است؛ هافبکی که گردوغبار فراموشی حالا روی تنش نشسته و دیگر مثل دهه ۶۰ که یک ورزشگاه نام او را با صدای بلند فریاد می‌زد دیگر بعد از حدود ۴۰ سال خبری از آن روزها نیست و تقریبا زندگی او را از پا درآورده است. نه دیگر میل و عشقی به فوتبال مانده و نه از استقلال و استقلالی‌ها کسی سراغش را می‌گیرد. خودش می‌گوید: «کسی که پول ندارد انگار هیچ چیزی ندارد. نه اعتبار دارد نه کسی تحویلش می‌گیرد، حالا می‌خواهد قهرمان دنیا باشد.» بدون حرف بیشتری با جعفر مختاری‌فر شماره ۱۸ طلایی سابق استقلال و کاپیتان این تیم که سابقه قهرمانی و نایب‌قهرمانی با این تیم در آسیا را در کارنامه دارد در ادامه از نظر می‌گذرانید.


به نظر می‌رسد روزگار سختی را سپری می‌کنید.

از فوتبال کاملا دورم و کاری به کار فوتبال ندارم. دیگر رغبت و شور و شوقی نمانده تا فوتبال را نگاه کنم. انگار نه انگار یک روز پیراهن یکی از پرافتخارترین تیم‌های ایران و تیم ملی را بر تن می‌کردم. الان هم دلیلی ندارد بخواهم فوتبال ببینم چون هیچ دلخوشی و انگیزه‌ای ندارم. وقتی شکمم گرسنه است و جای خواب ندارم و زندگی اینقدر به‌سختی می‌گذرد؛ نه مسکنی، نه حقوقی و نه بیمه‌ای؛ هیچ! یک صندوق پیشکسوتان است که ماهی ۹۷۰ هزار تومن برایم واریز می‌کند که پول رفت‌وآمدم هم نمی‌شود.

یعنی با این شرایط زندگی را سپری می‌کنید؟

 

خدا پدر محسن تهرانی را بیامرزد. صبح تا شب با او هستم و حدود ۱۰ سال است که با او زندگی می‌کنم. دستش درد نکند باز یک محل اسکان به من داده است. چه کسی می‌خواهد جوابگو باشد. فدراسیون، باشگاه، دولت؟ مگر من ملی‌پوش این فوتبال نبوده‌ام؟ این دردم را به چه کسی بگویم؟

 

چرا تیم پیشکسوتان استقلال را همراهی نمی‌کنید؟

 

خودم هم نمی‌دانم این همه سفر می‌روند چرا یک زنگ به من نمی‌زنند. محمد نوری، علی شوری، مراغه‌چیان، جباری و روشن هرکدام تیم خودشان را دارند اما یک زنگ نمی‌زنند. اینها نمی‌دانند من هیچی ندارم و پیش محسن تهرانی زندگی می‌کنم. چرا سراغی از من نمی‌گیرند؟ چرا فکر می‌کنند من دارا هستم؟ مگر سرمایه، صنعت و پولی دارم؟ من هیچ چیزی ندارم و به نان شبم هم محتاجم؛ به چه کسی باید بگویم.

 

وضعیت سلامت‌تان هم انگار به خطر افتاده است؟

 

همین وضعیت من را مریض کرده و اصلا حالت روحی و روانی خوبی ندارم. مرتب قرص و دارو می‌خورم و به قدری فکر می‌کنم که چرا باید بازی روزگار با من این‌طور کند؟ بقیه پیشکسوتان هم چنین سرنوشتی داشته‌اند یا فقط من این‌طور شده‌ام و تنهای تنها مانده‌ام. من از کجا می‌دانستم که یک روز همه طردم و رهایم می‌کنند و می‌روند. برای چه باید عاقبتم این باشد. همیشه فکر می‌کردم در روزهای پیری و گرفتاری استقلال پشتم است اما امروز از این تیم نام و خاطره‌اش فقط برایم مانده و حتی یک نفر هم از این باشگاه سراغم را نمی‌گیرد.

 

دهه ۶۰ محبوب سکوها بودید و علاقه زیادی به جعفر مختاری‌فر در بین هواداران استقلال وجود داشت.

 

بله، آدم‌های این دهه هم فرق داشتند چون فوتبالی بودند و فقط برای عشق به پیراهن بازی می‌کردند. هیچ‌کس برای پول بازی نمی‌کرد اما امروز از در باشگاه من را داخل راه نمی‌دهند. فقط وعده و قول می‌دهند و چاکرم نوکرم می‌کنند اما به وقتش هیچ‌کس سراغی از ما نمی‌گیرد. نه سمیعی را می‌شناسم نه مدیران قبلی در این چند سال اخیر را، اما این حق من است که حالا که این تیم از بی‌سر و سامانی درآمده، پیشکسوتش این‌طور زندگی کند؟ بقیه دنیا هم با پیشکسوتان‌شان این‌طور برخورد می‌کنند؟ جای دوری نرویم، در همین ایران هم پیشکسوتان تیم‌های دیگر اجر و قرب دارند اما اینجا... (گریه امانش نمی‌دهد) خیلی برایشان سخت است که برای کسی که نزدیک به یک دهه برای این تیم بازی کرده و یک ستاره آسیایی و یک نایب‌قهرمانی آسیا را با استقلال تجربه کرده یک حقوق ثابت در نظر بگیرند. به آقای اولیایی و جباری گفتم، آنها من را به صندوق پیشکسوتان ارجاع دادند اما با ماهی ۹۷۰ هزار تومان امور زندگی در این گرانی می‌چرخد؟ البته دست آنها بسته است و بیشتر از این نمی‌توانند پرداختی داشته باشند. هرچند این وظیفه باشگاه است که پیگیر وضعیت پیشکسوتانش باشد و در چنین روزهایی دست آنها را بگیرد.

 

به نظر می‌رسد درددل زیادی دارید.

 

آخر این زندگی است؟ آمدیم و محسن تهرانی به رحمت خدا رفت، آن زمان من باید دیگر چه کار کنم. بعضا کنار پیشکسوتان هم که می‌روم به همه لباس می‌دهند به من که می‌رسند می‌گویند پیراهن و شورت ورزشی‌ات را روی نیمکت بگذار و تحویل بده! بعد از ۱۰ سال ارزش یک پیراهن و شورت این تیم را ندارم؟ در این همه سال در ایران و کشورهای مختلف بازی کردم اما امروز هیچ چیزی ندارم. یک دهه برای استقلال با دو عنوان آسیایی، امروز اسمم به درد چه کسی می‌خورد؟ نانوایی با اسم من نان می‌دهد؟ جز اینکه با من همدردی کنند. اما دست می‌کنم می‌بینم جیبم هیچ چیزی نیست.

 

پس بازی‌های استقلال و اخبار این تیم را هم دنبال نمی‌کنید؟

 

اصلا! چند شب بازی‌های خاطره‌انگیز را پخش می‌کردند و آقای خیابانی در یک بازی استقلال و پرسپولیس ۱۰ بار از من اسم برده و می‌گفت: «جعفر مختاری‌فر ۱۸ طلایی» اما آیا او نمی‌داند من کجا هستم؟ چرا سوال نمی‌کند امروز ۱۸ طلایی استقلال کجاست؟ بقیه برنامه‌های تلویزیونی چرا سراغی از او نمی‌گیرند. مگر می‌خواهم کارشناسی کنم؟ فقط سراغم را بگیرند. اینقدر اسمی از من برده نشده هوادار کم‌سن‌وسال و جوان استقلال امروز من را نمی‌شناسد. بروم جلوی در باشگاه یا فدراسیون گدایی کنم؟ به چه کسی بروم دردم را بگویم! هیچ کسی سراغم را نمی‌گیرد. وقتی پیراهنم را از من می‌گیرند. انگار نه انگار یک روز کاپیتان استقلال بوده‌ام! این حرف‌ها را به چه کسی بزنم؟ دردم را توی خودم می‌ریزم و هر روز مریض‌تر و ناتوان‌تر می‌شوم. این دنیا برایم دوزار نمی‌ارزد و جدیدا بارها به خودکشی فکر کرده‌ام. دلم به چیزی خوش باشد. هیچ‌کسی جز خدا را ندارم. در این فوتبالی که میلیاردی در آن پول ردوبدل می‌شود، عاقبت کاپیتان سابق یکی از پرافتخارترین تیم‌های آسیا باید این باشد؟ دیگر نمی‌دانم چه کار کنم و چه مسیری را بروم. در این دنیا گیر کرده‌ام و فقط دلم می‌خواهد یک مرگ باعزت داشته باشم. فردا هم حتما پنج هزار نفر می‌خواهند بیایند زیر تابوت من! اما دیگر چه فایده دارد. وقتی زنده هستم به دادم نمی‌رسید.

اشتراک گذاری:
ارسال نظر
پربیننده‌ها پربحث‌ها