ریچارد مور، رئیس سرویس اطلاعاتی بریتانیا موسوم به ام آی۶ و ویلیام برنز، رئیس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، موسوم به سیا، در روز ۷ سپتامبر ۲۰۲۴ (۱۷/۶/۱۴۰۳) مقاله مشترکی به نگارش درآوردند که در روزنامه معروف انگلیسی فایننشال تایمز منتشر شد.
در این مقاله ضمن بزرگداشت بیش از ۷۵ سال تعاملات و اقدامات مشترک این دو نهاد اطلاعاتی غربی، تحلیلهای آشکار خود را در مورد شرایط جهانی ارائه دادند. آن دو به فاصله کوتاهی در چند روز بعد، در گردهمایی تحلیلی و فایننشال تایمز، با هم حاضر شدند و خبرنگار معروف این روزنامه، رولا خلف، با آنها به گفتگو پرداخت و نوار این تعامل فکری ـ دیداری منتشر شد.
این اولین مرتبه بود که بعد از هفت دهه کار مشترک اطلاعاتی و عملیاتی رهبران در سازمان جاسوسی هم با مقاله چاپ کرده و هم در یک جمع رسانهای، تحلیلی حاضر میشدند. مهمتر از این همکاری علنی و رسانهای، مطالبی بود که این دو در مورد شرایط جهان امروز از دیدگاه سازمانهای خود بیان داشتند. چگونه میتوان موضوعات و مطالبی که توسط این دو مدیر ارشد جاسوسی به صورت نوشتاری و دیداری و شنیداری بیان کردند را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد؟
برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید ماهیت این محور یعنی محور ائتلاف دیرینه بریتانیا و آمریکا که به محور آنگلوساکسونی معروف است را مورد توجه قرار داد، سپس باید به تصویربرداری و تصویرسازی آنها از روابط بینالمللی معاصر پرداخت و سرانجام این محور را در ترازوی نقد قرار داد.
پیوند انگلیس و آمریکا، البته پیوندی بسیار کهن و پرلایه است. ایالات متحده، وامدار مهاجرانی است که از بریتانیا در زمانهای سخت به قاره آمریکا آمده و آن را ساختند و البته در ابتدا، آنها مستعمره نشین قلمداد میشدند . مهاجران اروپائی انگلیسی که آمریکا آمدند، نهایتاً علیه حکمرانان بریتانیایی انقلاب کردند. موضوع اصلی پرداخت مالیات بدون داشتن نمایندگی در پارلمان انگلیس بود ولی در این مقام و انقلاب، فرانسویها در رقابتهای درون اروپایی، از مردم آمریکا علیه انگلیس حمایت کردند و نهایتاً انقلاب آمریکا در ۱۷۷۶ به استقلال آن کشور از بریتانیا منجر شد.
اما از آن تاریخ به امروز، رابطهای بسیار عمیق، گسترده و چندلایه بین آمریکا و انگلیس برقرار است. هرچند که این رابطه با شیب فرازهای خاص خود همراه بوده اما پیوسته به قول دو طرف «ویژه» بوده است و البته انگلیس از رابطه ویژه خود با ایالات متحده، برای برقراری تعادل قوا در درون اروپا و در مقابل دو محور عمده سیاست اروپایی نشین آلمان و فرانسه استفاده کرده و همچنین در سطح جهانی، از وزنه ایالات متحده، برای حفظ موقعیت خود بهرهبرداری کرده است. محور انگلیس و آمریکا، وصل کننده دو سوی اقیانوس اطلس بوده و در محوربندیهای درون غربی، محوری سرنوشتساز و در سطح جهانی قابل اعتنا بوده است.
در واقع از نظر استراتژیک، این پیوند ویژه، کسری های دو طرف را به عنوان بازیگران غربی و جهانی جبران کرده است. حفظ این رابطه ویژه از بزرگترین اولویتهای سیاست خارجی و امنیتی دو کشور و مخصوصاً برای بریتانیاست. این رابطه در سه دههای که از پایان جنگ سرد میگذرد، ویژهتر شده و مخصوصاً در عرصه کشمکشهای درون و برون اروپایی، عمیقتر شده است.
این همکاری محور انگلوساکسونی بود که در ۲۰۰۳ با اشغال نظامی عراق بهصورت مشترک، بافتار و ساختار منطقهای را دگرگون کرد. این رابطه ویژه، در همه سطوح سیاسی و استراتژیک قابل مشاهده است اولین سفر خارجی نخستوزیر انگلیس به طور سنتی به واشنگتن است و همکاری اطلاعاتی و جاسوسی آنها، آنگونه که این دو نفر در مصاحبه خود میگویند نه فقط عرصه تحلیل مشترک، بلکه عملیات مشترک را شکل میدهد. اما آنچه این دو در نوشتار و بحث دیداری و شنیداری خود گفتند، اولین مرتبه بود که بدین صورت بیان میشد و این خود لزوم توجه بر محتوای آن را، تبدیل به موضوعی جدّی میکند.
فیالواقع، آن دو تصویری از جهان امروز ارائه میدهند که اولاً روسیه تهدیدی کانونی است.
دوم، موضوع چین به عنوان بزرگترین چالش مخصوصاً در مقابل آمریکاست. برنز ابراز میدارد که ساختار سیا برای مدیریت و مقابله با تهدید چین را بازسازی کرده و حتی به زبان اداری، ۲۰ درصد از بودجه سیا، به امور چین اختصاص یافته است.
سوم، موضوع تکنولوژی و مخصوصاً هوش مصنوعی، در شکل دادن به حال و آینده جهان منجمله دنیای نبردهای اطلاعاتی و جاسوسی برجسته میشود.
چهارم، تهدیدات تروریستی و فعالیتهای ضد تروریستی نیز برای هر دو کشور مهم قلمداد شده است و شرایط خاورمیانه و بحران غزه از این زاویه مورد توجه آنها قرار میگیرد.
ولی نکته پنجم و شاید اصلیترین تصویربرداری آنها از جهان آن است که نظم جهانی که در چند دهه گذشته ساخته شده بود و نوعی تعادل قوا را ایجاد کرده بود که در پرتو آن امکان افزایش سطح زندگی بوجود آمده بود در حال دگرگونی است.
این تصویربرداری، با یک تصویرسازی هم همراه است و آن اینکه تلویحاً و تصریحاً از محور چین، روسیه، ایران و کره شمالی سخن میگویند. البته آن دو اظهار میدارند که این محور، محوری شکل گرفته بر ارزشهای مشترک نیست، بلکه بر نیازهای عملی بین آنها استوار است. در واقع برنز و مور، محورسازی میکنند، اما آنچه که آن دو و در حقیقت دو نهاد جاسوسی آمریکا و بریتانیا، ارائه و القاء میکنند، نیازمند نگاهی انتقادی است و در این خصوص باید گفت که اولاً نوعی خودبرتربینی مخصوصاً ارزشی و هنجاری در ورای کلام آنها برجسته است.
این خودبرتربینی، فراتر از خودبرتربینی نسبت به رقبای جهانی آنها بوده و شامل دوستان غربی آنها نیز میشود. گویا این دو بازیگر اصلی غرب و اصل جهاناند و سعی میکنند ارزشهای مشترک را مبنای همکاری معرفی کنند، در حالی که منافع مشترک مبنای کار آنهاست. سوم، نباید فراموش کرد که این دو، یعنی محور آنگلوساکسونی بودند که خود در پیدایش پایههای سیستمی نقش داشتند و آن را زیرپا گذاشتند. نباید فراموش کرد که حمله نظامی محور آنگلوساکسونی به عراق در ۲۰۰۳، خلاف منشور سازمان ملل متحد بود، آمریکا و انگلیس بدون مجوز شورای امنیتی ، به عراق حمله کردند. بمباران یوگسلاوی در دهه ۱۹۹۰، به فاصله کوتاهی بعد از فروپاشی نظام دو قطبی نیز بدون مجوز شورای امنیت بود.
سوم آنکه مخصوصاً در دهه اخیر، کشورهای غربی و عمدتاً محور آنگلوساکسونی از بکار بردن مبانی حقوق بینالملل در مناسبات جهانی کمتر سخن میگویند و از نظم «قانون بنیاد» صحبت میکنند. حقوق بینالملل، در حال حاضر، بیشتر توسط قدرتهای غیرغربی و عمدتاً جنوب جهانی، مورد استفاده قرار میگیرد.
چهارم، آنکه سخنان برنز و مور، ماهیتی اخطارگرایانه داشته و هدف آن ایجاد ترس و وحشت در بین جوامع خود است. سابقه و روند اخطارگرایی آنها نشان میدهد که فیالواقع در سطح داخلی، نهادهای جاسوسی، با اخطارگرایی، دنبال امکانات و بودجه بیشتری هستند و در سطوح خارجی، اخطارگرائی آنها، به شکل دادن به جنگها و تولید منازعات بیشتری کمک میکند. هرچه هست محور انگلوساکسونی در خور توجه تحلیلی است.