۲۰ شهريور ۱۴۰۳ - ۰۹:۵۵
جوان 23 ساله چگونه زورگیر مسلح شد؟
بازدید:۶۴۴
صد آنلاین | تحقیقات از جوان سابقه‌داری که همراه دوستش دست به زورگیری‌های مسلحانه می‌زد، در جریان است. این متهم 23 ساله از جرایمش گفته است.
کد خبر : ۱۱۱۲۴۸

تحقیقات از جوان سابقه‌داری که همراه دوستش دست به زورگیری‌های مسلحانه می‌زد، در جریان است. این متهم 23 ساله ز جرایمش گفته است.

* چطور شروع به سرقت کردید؟

 

از اوایل بهمن پارسال؛‌ فکر می‌کنم دوم یا سوم بود که زورگیری را آغاز کردیم.

*انگیزه تان از سرقت چه بود؟

جز پول و قدرت چه می تواند باشد؟

*قدرت؟

وقتی اسلحه در دست داشته باشی،‌ یعنی قدرت داری. این را از یک خلافکار در زندان شنیدم و آویزه گوشم کردم.

*مواد مخدر مصرف می‌کنی؟

گاهی گل و بعضی وقت‌ها شیشه می‌کشم. نمی‌دانم معتاد هستم یا نه. چون هر روز نمی‌کشم، معتادها هر روز می کشند.

*بیشتر چه وقت‌هایی مصرف می‌کردی؟

معمولا من هر وقت قصد دزدی داشتیم سراغ مواد می‌روم.

*چرا؟

چون به من قدرت می دهد.

*با چه شگردی دست به زورگیری می زدید؟

مثل سایه بالای سر طرف ظاهر می‌شدیم. بعد اسلحه را روی سرش می‌گذاشتیم و هرچه داشتند را می‌بردیم.

*هر چه داشت یعنی چه؟

از پول و طلا گرفته تا گوشی موبایل و کیف پول.

*برای خودتان اسم هم گذاشته بودید؟

آره، سایه های خاکستری. من همیشه دلم می‌خواست یک باند سرقت داشته باشم و برایش اسم بگذارم. بالاخره خواسته‌ام عملی شد و ما معروف شدیم به سایه‌های خاکستری که به زور اموال مردم را می گرفتیم.

*چرا از اسلحه استفاده می‌کردید،‌ نمی‌ترسیدی مرتکب قتل شوید؟

اسلحه که پر نبود و تیر نداشت. بعد هم که گفتم که اسلحه به من قدرت می‌داد. همین که اسلحه را می‌گذاشتم روی سر آدماها، دست پاچه می‌شدند و دچار لکنت زبان می‌شدند و از ترس جانشان هرچه داشتند را تحویل می‌دادند، بدون کوچکترین مقاومتی.

*اما آخرین نفر مقاومت کرد و باعث دستگیریتان شد؟

بدشانسی آوردیم. همان لحظه با خود گفتم اشتباه کردیم.

*چرا اشتباه کردی؟!

از لحاظ اینکه چرا اسلحه پر نیست، مثلا می توانستم هوایی شلیک کنم و طرف بترسد. او قوی بود و قدرت زیادی داشت، با مشت چند ضربه به صورت من و دوستم ابراهیم زد. آن ورزشکار اولین فردی بود که مقاومت می‌کرد و با ما درگیر شد. حتی کار دستمان داد و گوشی موبایلم بی‌آنکه متوجه شوم بین شمشادها افتاد. راستش من خیلی پسر باهوش و حواس جمعی هستم. هیچ وقت در زندگی چیزی را فراموش نکردم و یا وسیله‌ای را جا نگذاشته‌ام. ظاهرا هنگام درگیری و کش و واکش با آن بوکسور،‌ گوشیم از جیبم افتاده بود. از من خیلی بعید بود چنین حواس پرتی کنم. اصلا نباید گوشی را داخل جیبم می‌گذاشتم و کار دست خودم می‌دادم بدشانسی بعدیم این بود که گوشیم را تازه ریست کرده بودم.

*یعنی چی؟

گوشی هنگ کرده بود و ناچار شدم ریستش کنم. به همین دلیل فراموش کردم روی گوشی رمز بگذارم. دقیقا 3 یا 4 ساعت قبل از آخرین سرقت بود که گوشی هنگ کرد. انگار همه چیز دست به دست هم داده بود تا شناسایی شوم.

*پرونده‌ات نشان می‌دهد سابقه داری، آیا تحت تعقیب هم هستی؟

من بچه تهران نیستم. در یکی از شهرستان‌ها زندگی می‌کردم. در آنجا مدام درگیر می‌شدم. درگیریم هم به خاطر قدرت نمایی بود. چند بار هم رفتم زندان. آخرین بار هم در خیابان درگیر شدم. خانواده‌ام هم از دستم کلافه بودند چون حسابی آبرویشان را برده بودیم. به همین خاطر تصمیم گرفتم فرار کنم و به تهران بیایم.

*از قبل می‌خواستس باند خودت را بسازی و برای همین به تهران آمدی یا بعد تصمیم گرفتی؟

با ابراهیم در پارک آشنا شدم. او هم مثل من بود. مواد مصرف می‌کرد و بیکار بود گفتم. بیا برویم سرقت او هم بدون اعتراضی پذیرفت. همین شد که زورگیری‌های مسلحانه خود را شروع کنیم، اما در شهریور ماه، سرقت‌های باند سایه‌های خاکستری، با دستگیری من پایان یافت.

 
 
مهر
لینک کپی شد
اشتراک گذاری:
ارسال نظر
پربیننده‌ها پربحث‌ها