به گزارش صد آنلاین، جوان 36 ساله ای که به خاطر توهین و فحاشی از همسرش شکایت کرده بود درباره این ماجرای تاسف بار به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم آباد مشهد گفت: حدود 10 سال قبل عاشق دختری شدم که در همسایگی ما زندگی می کرد.
آن زمان به شدت مشغول کار بودم و درآمد خوبی داشتم. خلاصه با موافقت خانواده ام پای سفره عقد نشستم و زندگی مشترکم را با «آتوسا» آغاز کردم. من شغل آزاد داشتم و از صبح تا شب سرکار بودم با به دنیا آمدن پسرم زندگی ما نیز شیرین تر از گذشته شد و روزهای خوبی را سپری می کردم تا این که 4 سال قبل یک پیامک ناشناس زندگی ام را به هم ریخت و خانواده ام را از هم پاشید.
آن روز پیامکی عاشقانه از یک شماره تلفن ناشناس به گوشی همسرم ارسال شد که بعد از مدتی فهمیدم آتوسا قبل از آن که با من ازدواج کند عاشق پسری به نام جمشید بود و با یکدیگر ارتباط داشتند اما به هر دلیلی نتوانسته بودند با هم ازدواج کنند که در این میان آتوسا به خواستگاری من پاسخ مثبت داده بود.
حالا بعد از گذشت چند سال از این ماجرا ،جمشید شماره تلفن آتوسا را پیدا کرده بود و برایش مانند گذشته پیامک های عاشقانه می فرستاد. وقتی به حقیقت این ارتباط غیراخلاقی پی بردم دیگر عشق به همسرم را از دست دادم ولی چیزی به او نگفتم تا این که یک روز متوجه شدم آتوسا نیز به طور پنهانی با جمشید تماس می گیرد و با او ارتباط دارد.
یک بار وقتی از همان شماره تلفن، پیامکی در واتس اپ برای آتوسا ارسال شد من بلافاصله گوشی او را برداشتم و به بیرون از منزل رفتم تا پیامک ها و تماس های او را بررسی کنم در این هنگام همسرم که قصدم را فهمیده بود از گوشی من که در خانه بود با جمشید تماس گرفته و هراسان به او گفته بود که همسرم در جریان ارتباط ما قرار گرفته است و اگر با تو تماس گرفت پاسخ تلفن را ندهی!
دقایقی بعد وقتی من به خانه بازگشتم آتوسا سعی می کرد خودش را طوری خونسرد نشان دهد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است چرا که بعد از این تماس تلفنی شماره جمشید را از صفحه نمایشگر گوشی من حذف کرده بود غافل از این که من نرم افزار ضبط صدا را روی گوشی ام نصب کرده بودم.
حالا دیگر چاره ای نداشتم جز آن که خیانت او را فاش کنم به همین دلیل صدای گفت وگوی تلفنی اش را پخش کردم.
آتوسا که دیگر نمی توانست حقیقت را کتمان کند با التماس وگریه و زاری از من عذرخواهی کرد و مدعی شد این موضوع فقط یک ارتباط تلفنی بوده و سال هاست که از جمشید خبری ندارم از سوی دیگر من هم که نمی خواستم آینده پسرم نابود شود فرصت دیگری به او دادم تا سایه اش از این زندگی محو نشود و خودم نیز تلاش کردم تا این ماجرا را به فراموشی بسپارم و گناه همسرم را نادیده بگیرم ولی مدتی بعد زمزمه هایی از طریق همسایگان به گوشم می رسید که حکایت از ادامه ارتباط آتوسا با جمشید را داشت او در غیاب من گوشی همسایگان را می گرفت و با سیم کارت پنهانی که داشت با جمشید تماس می گرفت به طوری که حتی برخی از همسایگان از حضور مرد غریبه (جمشید) در پارک داخل مجتمع مسکونی خبر می دادند این بار دیگر نتوانستم رفتارهای زشت و زننده آتوسا را تحمل کنم و تصمیم به طلاق گرفتم البته او برای طلاق مشتاق تر از من بود چرا که احتمال می داد بعد از طلاق بتواند با جمشید ازدواج کند از آن روز به بعد رابطه عاطفی بین ما قطع شد و همسرم نیز به خانه پدرش رفت.
ماه ها از این ماجرا گذشت و هرکدام از ما به طور جداگانه برای رسیدن به حق و حقوقمان دست به دامان قانون شده بودیم. تا این که یک شب وقتی در منزل مادرم مشغول صرف شام بودیم آتوسا به طور ناگهانی زنگ منزل را به صدا درآورد و ادعا کرد قصد دارد با تمکین از من به این زندگی مشترک ادامه بدهد من که از این رفتار او متعجب بودم احتمال می دادم نقشه ای فریبکارانه در سر داشته باشد ادعاهایش را باور نکردم که همین موضوع به مشاجره لفظی کشید و همسرم با توهین و فحاشی و ایجاد سروصدا، آبروریزی به راه انداخت به طوری که همه همسایگان مادرم از منازلشان بیرون آمدند و …
با توجه به اهمیت موضوع و احتمال بروز آسیب های اجتماعی دیگر، رسیدگی کارشناسی و ریشه یابی این ماجرای تاسف بار با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ سیدرضا معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد) به مشاوران دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.