به گزارش صد آنلاین، این مامور پلیس پیشتر دو بار محاکمه و به قصاص محکوم شده اما هر بار دیوان عالی کشور رای صادره را نقض کرده است. این در حالیست که اولیای دم همچنان بر قصاص تاکید دارند.
سال 1400 بود که پلیس به اورژانس گزارش داد جوانی تیر خورده و کمک لازم دارد. تکنسینهای اورژانس مرد جوان را به بیمارستان رساندند اما او که به شدت خونریزی کرده بود، جان باخت.
تحقیقات نشان داد این جوان آرش نام دارد و با شلیک پلیس جانش را از دست داده است.
کارشناسان اعلام کردند تحقیقات آنها نشان داده پسر جوان سوار بر یک پژو 405 بود که مامور پلیس به او ایست دادند اما مرد جوان توقف نکرد و سپس مامور پلیس شلیک کرد. نکته قابل توجه این بود که خودروی پلیس چراغ گردان نداشت. ضمن اینکه برای گشتزنی حتما باید درجه ستوان به بالا همراه یک سرباز یا مامور دیگر باشد اما ماموری که با سرباز در حال گشتزنی بود، استوار بود.
به این ترتیب پرونده با صدور کیفرخواست قتل عمدی به دادگاه کیفری استان تهران رفت. در جلسه رسیدگی اولیای دم درخواست صدور حکم قصاص کردند و گفتند گذشت نمیکنند.
وقتی نوبت به متهم رسید، او گفت: من سه بار دستور ایست دادم اما آرش توجهی نکرد و سرعتش را بیشتر کرد. به او مشکوک شده بودم برای همین شلیک کردم. قصدم کشتن مقتول نبود. بعد از اینکه ماشین متوقف شد، در خودروی 405 مواد و چاقو پیدا کردم. ضمن اینکه تیر کمانه کرد و من مستقیم به مقتول شلیک نکردم.
سپس سرباز وظیفهای که در صحنه حادثه حضور داشت در جایگاه شاهد ایستاد و گفت: من آن شب کنار استوار پلیس بودم اما چاقو و مواد مخدری را که او میگوید از خودروی آرش کشف شد، ندیدم. مامور پلیس چندبار ایست داد و سپس شلیک کرد.
بعد از اظهارنظر کارشناسان اسلحهشناسی، قضات وارد شور شدند و با توجه به مدرکهای موجود در پرونده، مامور پلیس را به قصاص محکوم کردند اما وی به حکم صادره اعتراض کرد.
با اعتراض مامور پلیس به حکم قصاص، پرونده در شعبه ۴۹ دیوان عالی کشور تحت رسیدگی قرار گرفت و قضات عالی رتبه حکم قصاص را شکستند و خواستار رسیدگی دوباره به پرونده شدند تا تحقیقات بیشتر درباره پرونده صورت گیرد و مشخص شود میان متهم و مقتول خصومت شخصی وجود داشته است یا نه.
هرچند تحقیقات بعدی نشان داد که خصومتی بین متهم و مقتول وجود نداشت اما مشخص شد ماشین پلی که در تعقیب مقتول بوده کنار نویسی هم نداشت.
وقتی قضات شعبه 5 دادگاه کیفری دوباره از متهم خواستند از خود دفاع کند، او گفت: من گمان کردم آرش یا مست است و حال طبیعی ندارد و یا در حال فرار است. به همین خاطر او را تعقیب کردم و ایست دادم اما چون توجهی به ایست نکرد و به فرار ادامه داد با به کارگیری قانون استفاده از سلاح، شلیک کردم و ناخواسته موجب مرگش شدم.
قضات یکبار دیگر وارد شور شدند و متهم را به قصاص محکوم کردند. رای صادره با اعتراض متهم در دیوان عالی کشور مورد بررسی قرار گرفت و دوباره نقض شد.
این بار متهم در شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد. اولیای دم این بار هم درخواست قصاص کردند.
وکیل آنها گفت: جادهای که آرش در آن کشته شد، پیچ زیادی دارد و امکان اینکه کسی با سرعت حرکت کند وجود ندارد. اگر آرش با سرعت حرکت میکرد، حتما چپ میکرد. 6 تیر به ماشین او برخورد کرده است و این نمیتواند یک اخطار ساده باشد. ضمن اینکه این حادثه 12 ساعت بعد از مرگ آرش به اولیای دم اطلاع داده شده است. چرا این اتفاقات افتاده است؟
وقتی نوبت به متهم رسید، او گفت: ساعت سه و نیم صبح بود و من همراه یک سرباز وظیفه در حال گشتزنی بودم . ماشین پلاک پلیس و چراغ الایدی داشت. خودروی آرش با سرعت زیاد از کنار آن عبور کرد و من به او مشکوک شدم. استعلام پلاک خودرو نشان میداد ماشین متعلق به یک زن است اما راننده مرد بود.
در این هنگام قاضی از متهم پرسید آیا استعلام نشان داد ماشین سرقتی است؟ متهم جواب داد: سرقتی نبود اما من برای اطمینان میخواستم آن را بررسی کنم. وقتی کنار ماشین آرش حرکت کردم او به من قمه نشان داد.
این ادعای متهم در دادگاه باعث شد که اولیای دم واکنش نشان دهند.
در نهایت متهم در آخرین دفاعیات خود گفت: من قصد قتل عمدی نداشتم و درخواست بخشش دارم.
وی در پاسخ به این سوال که چرا بعد از شلیک صحنهسازی کرد، جواب داد از ترس این کار را کرده است.
در پایان هیات قضات برای تصمیمگیری وارد شور شدند.