به گزارش صد آنلاین ، این مرد وقتی هفته گذشته مقابل قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت، درباره ماجرای زندگیاش گفت: ۳۰سال پیش با نرگس ازدواج کردم. ما همیشه زندگی خوبی در کنار هم داشتیم و یک لحظه هم بدون هم طاقت نمیآوردیم. هر جا میرفتیم با هم بودیم. حتی برای یک خرید ساده با هم به مغازه و مرکز خرید میرفتیم. با به دنیا آمدن دو فرزندمان هم، خوشبختیمان چند برابر شد.
اما الان احساس میکنم که دیگر نباید در کنار هم باشیم. نرگس از من دور شده و دیگر هیچ عشقی به من ندارد. دیگر مثل گذشتهها حرفهایش را به من نمیزند، حتی با من خرید نمیکند. هرجا بخواهد برود، سعی میکند تنهایی برود. مدتی است با هم به یک پاساژ هم نرفتهایم. من و نرگس هرازگاهی برای خرید خانه به فروشگاههای مختلف میرفتیم و از اینکار لذت میبردیم اما الان یا خودم باید به تنهایی بروم یا نرگس خودش به خرید میرود و مرا نمیبرد. برای همین احساس میکنم همسرم دیگر مرا دوست ندارد و نمیخواهد در کنارم زندگی کند. او از من متنفر شده و مرا همراه و همدم خود نمیداند، هیچ عشقی به من ندارد و احساس میکنم که با زور مرا تحمل میکند. از این رفتارهایش خسته شدم؛ برای همین تصمیم به جدایی گرفتم تا او راحتتر زندگی کند و من مزاحمش نباشم.
در ادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: آقای قاضی من و صابر دیگر مثل گذشتهها جوان نیستیم. این کارها از ما گذشته است. سن و سالمان بالا رفته و نمیتوانیم مثل جوانها رفتار کنیم. من دیگر مثل قدیم حوصله ندارم. هرچه به شوهرم این موضوع را میگویم فایدهای ندارد. از من توقع دارد مثل دخترهای ۲۰ساله رفتار کنم. کافی است یکبار خودم بهتنهایی به خرید بروم، آنوقت است که شوهرم زندگی را برایم به جهنم تبدیل میکند و دعوا راه میاندازد. راستش آقای قاضی همین کارهایش باعث شده من از او دور شوم. دیگر دلم نمیخواهد در کنار او باشم. برای همین دلم میخواهد از او فرار کنم تا از غرولندهایش در امان باشم. راستش این مرد مرا خسته کرده؛ دلم نمیخواهد دیگر در کنارش زندگی کنم. او توجهی به سن و سالمان نمیکند و مرتب دنبال دعواست. در پایان قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند، ولی وقتی اصرار آنها را دید، رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد.