به گزارش صد آنلاین ، مرد جوان وقتی روبهروی قاضی دادگاه خانواده قرار گرفت، درباره ماجرای زندگیاش گفت: بهدلیل تصمیمگیری نادرست همسرم کارمان به اینجا کشیده است. من و نفیسه سه سال پیش آشنا شدیم. ما هر دو به مالزی سفر کرده بودیم و در آن مسافرت همدیگر را برای اولینبار دیدیم. بعد از این آشنایی کوتاهمدت تصمیم به ازدواج گرفتیم. چند ماه بعد از بازگشتمان به ایران با هم نامزد شدیم، ولی از همان روزهای اول آشناییمان وقتی تصمیم به ازدواج گرفتیم، با هم قرار گذاشتیم برای زندگی به مالزی برویم. چون آنجا با هم آشنا شده بودیم، این کشور برای هردوی ما عزیز شده بود. ازآنجا که قصد داشتم بعد از ازدواجم در خارج از کشور زندگی کنم، این پیشنهاد را به نفیسه دادم و اوهم استقبال کرد. برای همین در دوران نامزدی تمام کارهایمان را انجام دادیم و بعد ازازدواج و برگزاری جشن عروسی به مالزی رفتیم.
اول من رفتم و یک ماه بعد هم نفیسه آمد و زندگی مشترک ما در آنجا آغاز شد، ولی نفیسه از همان روزهای اول شروع کرد به غر زدن و میگفت از زندگی در اینجا راضی نیست. با خودم گفتم حتما روزهای اول است و کمی که زمان بگذرد، نفیسه هم عادت میکند، ولی او هشت ماه بیشتر نتوانست در آنجا زندگی کند و بعد از آن گفت که به ایران برمیگردد. او به ایران برگشت و دیگر حاضر نشد به مالزی برگردد. هرچه اصرار کردم نفیسه گفت که نمیخواهد آنجا زندگی کند و ما باید به ایران برگردیم؛ در صورتی که من در آنجا کار پیدا کردهام و زندگی تشکیل دادهام. برای همین وقتی اصرار نفیسه را دیدم تصمیم گرفتم از او جدا شوم.
درادامه همسر این مرد نیز به قاضی گفت: وقتی پیشنهاد شهاب را برای زندگی درخارج از کشور شنیدم، استقبال کردم، ولی آن زمان نمیدانستم زندگی درخارج ازکشور چقدر سخت است.وقتی رفتم و هشت ماه آنجا زندگی کردم تازه متوجه شدم غربت آدم را دیوانه میکند. هیچ چیز در مالزی خوب نبود ومن همیشه افسرده بودم. هرچه سعی کردم با شرایط آنجا کنار بیایم، فایدهای نداشت. من نمیتوانم در آن کشور زندگی کنم، برای همین از شهاب خواستم یا به ایران برگردیم یا حداقل به کشور دیگری که امکانات بهتری دارد، مهاجرت کنیم.
مالزی جایی برای زندگی نبود، ولی او از تصمیمش منصرف نشد و گفت حاضر به انجام هیچکدام از این کارها نیست. در صورتی که ما زمان زیادی آنجا نماندیم و میتوانستیم بهراحتی زندگیمان را در جای دیگری آغاز کنیم. شهاب به دلیل خودخواهیاش حاضر نشد از زندگی در مالزی بگذرد. خیلی با او صحبت کردم، ولی فایدهای نداشت. شهاب میگوید اگر همراه او به مالزی برنگردم مرا طلاق میدهد.
من هم وقتی این موضوع راشنیدم، تصمیم به جدایی گرفتم،چون دیگر حاضربه زندگی در خارج ازکشور نیستم.وقتی صحبتهای این زوج به پایان رسید، قاضی سعی کردآنها را ازجدایی منصرف کند، ولی این زوج هیچکدام از تصمیم خود منصرف نشدند. برای همین وقتی تلاشهای قاضی بینتیجه ماند، او رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد و از این زوج خواست در این فرصت از یک مشاور خانواده راهنمایی بگیرند تا شاید مشکلشان حل شود.