به گزارش صد آنلاین ، در نظریههای روابط بینالملل به ویژه رئالیسم و نئورئالیسم جنگ ماحصل برهم خوردن موازنه قدرت بازیگران در سطوح منطقهای و جهانی است. اما در کنار توازن قدرت، ذهنیت بازیگران نیز در اقدام به نوع جنگ مهم است.
ممکن است در شرایطی اقدام به جنگ محدود و در شرایطی دیگر اقدام به جنگ وسیع نمایند. جنگهای جدید را میتوان بر اساس «زمان وقوع» و «میزان و شدت تلفات» به دو نوع جنگ محدود و جنگ کامل یا وسیع تفکیک کرد. در این نوشتار منظور از جنگ محدود جنگی است که زمان جنگ و شدت تخریب و تسلیحات استفاده شده نیز محدود است مانند شلیک چند موشک یا پهپاد در جریان جنگ. اما جنگ وسیع در زمان طولانی و با شدت تخریب وسیع انجام میگیرد. در جنگ محدود؛ اگر زمان، کوتاه ولی شدت تخریب، بالا باشد دیگر آن یک جنگ محدود نیست و به جنگ کامل تبدیل شده است. این وضعیت با فناوریهای نوین نظامی امکان پذیر شده است و ممکن است در چند ثانیه صدها یا هزاران موشک شلیک شود و دامنه تخریبی داشته باشد یا ممکن است از تسلیحات نظامی بسیار مرگبار مانند هستهای استفاده شود که در زمان کوتاه دامنه تخریبی وسیع دارند؛ بنابراین میتوان گفت در جنگ محدود، «زمان کوتاه» شرط لازم هست اما شرط کافی نیست و «دامنه تخریب» هم باید محدود باشد. در جنگ وسیع اگر «زمان» طولانی و «شدت تخریب» کم باشد، باز هم جنگ وسیع است.
انواع جنگ |
زمان |
دامنه تخریب |
||
کوتاه |
طولانی |
کم |
زیاد |
|
محدود |
* |
|
* |
|
وسیع |
|
* |
|
* |
وسیع |
* |
|
|
* |
وسیع |
|
* |
* |
|
شاخصهای جنگ محدود و وسیع
«زمان» و «شدت تخریب» در جنگها در طول تاریخ اشکالی مختلفی را تجربه کردهاند، زمانی جنگ بین طرفین به صورت شمشیر و رودرو با حداقل فاصله بود. با اختراع باروت و اسلحه فاصله طرفین در جنگها تا حدی افزایش یافت و طرفین در فاصله چند متری یا چند کیلومتری با همدیگر میجنگیدند. با اختراع ابزارهای جدید نظامی مانند هواپیما، فاصله طرفین در جنگ باز هم بیشتر شد و جنگ نه فقط در میدان رزم بلکه در داخل شهرها به صورت بمبارانهای هوایی امکان وقوع داشت. در مرحله بعد با اختراع نسل جدید از موشکهای نقطه زن و بالستیک تحول جدیدی در جنگها ایجاد شد و علیرغم افزایش فاصله طرفین جنگ، دقت بالای نقطهزنی موجب رویکردی جدیدی در جنگها شد. همانقدر که در جنگهای اولیه «فاصله» کم و «دقت» هم کم بود در جنگهای جدید، فاصلهها به شدت افزایش یافته؛ اما دقت به حداکثر ممکن رسیده است.
جنگها دارای حداقل دو طرف با ادراک متفاوت هستند. اینکه چرا بین دو بازیگر در مقطعی ممکن است جنگ محدود شکل بگیرد و چه زمانی جنگ کامل، به شاخصهای مختلف از جمله ادراک از میزان قدرت خود و دیگری و ادراک از شرایط در سه سطح بینالملل، منطقه و داخلی بستگی دارد. بر این اساس در این نوشتار درصدد تفکیک حالات ادراک جنگ در کنشگران بر اساس دو نوع جنگ محدود و جنگ وسیع هستیم که چهار حالت ذیل متصور است.
ادراک جنگ محدود در مقابل جنگ محدود
در این نوع جنگ، طرفین خواهان اجتناب از جنگ وسیع بوده و مصمم هستند تنش را تا حداکثر ممکن مدیریت نمایند. در مواردی که دیگر این تنش غیرقابل اجتناب باشد و نتوان آن را مدیریت کرد، به جنگ محدود بسنده خواهد شد. این دیدگاه هم از طرف کنشگر و هم از طرف واکنشگر دنبال میشود. به عبارت دیگر هم بازیگری که اقدام به کنش و وارد کردن ضربه اول مینماید و هم بازیگر واکنشگر که درصدد ضربه دوم و پاسخ است، جنگ محدود را دنبال میکنند. بخشی از علت این تفاهم نانوشته (دنبال کردن جنگ محدود) نشأت گرفته از قدرت بازدارندگی طرفین، مهیا نبود شرایط داخلی، منطقهای یا بینالمللی برای شروع جنگ وسیع، گرفتار بودن در سایر مناطق و اولویت نداشتن جنگ با دیگری است. در این حالت میتوان از اصطلاح «جنگ مدیریت شده» نام برد.
در جنگ محدود، ضربه اول محدود توسط بازیگر اول با احتیاط وارد میشود؛ زیرا از پاسخ نامشخص طرف دوم بسیار هراسان است. با این وجود به نظر میرسد بازیگر اول از پاسخ بازیگر دوم تا حدی مطلع است و میداند که ضربه محدود با ضربه محدود بازیگر دوم جبران خواهد شد. در واقع نوعی «تفاهم نانوشته» در زمینه ضربه محدود یا جنگ محدود در بین طرفین احساس میشود. پس از ضربه بازیگر اول، زمان پاسخ بازیگر دوم است. بازیگر دوم نیز فقط قصد دارد ضربهای در حد و مقیاس ضربه اول به بازیگر اول وارد کند. بنابراین بازیگر دوم نیز از «تفاهم نانوشته» حمایت میکند و ضربه را وارد میکند؛ به عبارت دیگر جنگ محدود با جنگ محدود پاسخ داده میشود. هر چند ممکن است جنس ضربات با همدیگر متفاوت باشد؛ مثلاً در یک طرف بیشتر تلفات جانی حادث شود و در طرف دیگر خسارت مادی؛ اما در موضوع «ضربه» در مقابل «ضربه» اشتراک وجود دارد و به نوعی کنترل شده است. مثالهای از این نمونه را میتوان در جنگ محدود بین ایران و امریکا و ایران و پاکستان مشاهده کرد.
در جریان ترور سردار قاسم سلیمانی، امریکا در ضربه اول، به ترور یک ژنرال بلند پایه و مؤثر ایران در خاورمیانه اقدام کرد با این تصور که میدانست سردار سلیمانی مهره بزرگی در سیاست خارجی و نظامی ایران محسوب میشود و با وجود آنکه ریسک پاسخ ایران از جنگ محدود تا جنگ کامل در ادراک مقامات امریکا متصور بود؛ اما به نظر میرسد این تلقی در بخشی از ذهنیت امریکاییها وجود داشت که در آن شرایط ایران از پاسخ وسیع خودداری خواهد کرد و وارد یک جنگ وسیع نخواهد شد یا احتمالاً در ذهنیت مقامات امریکا این تصور وجود داشت که اگر ایران در پاسخ، متوسل به جنگ کامل شود امریکا از آمادگی لازم برخوردار است. پاسخ ایران در مقابل این حمله امریکا، هدف قرار دادن بزرگترین پایگاه امریکا در عراق در استان عین الاسد بود که با چندین موشک مورد اصابت قرار گرفت و ظاهرا قبل از پاسخ ایران به مقامات عراقی در این خصوص اطلاع داده شده بود.
اینکه امریکا و ایران چه برداشت و تفسیر داخلی از ضربات خود داشتند و چه ارزشی در راهبرد نظامی خود تعیین کردند مورد بحث ما نیست؛ زیرا امریکاییها مدعی بودند یکی از بزرگترین ژنرالهای ایران در منطقه را از بین بردهاند و ایران نیز مدعی شد با حمله به پایگاه عین الاسد هیمنه ابرقدرتی امریکا را شکسته است. آنچه در اینجا مطمح نظر است این است که؛ بر اساس دو شاخص «زمان» و «شدت تخریب» میتوان این دو ضربه را در قالب جنگ محدود تعریف نمود یا به عبارت دیگر می توان گفت اگر چه ایران و امریکا از ضربات خود تفاسیر متفاوتی داشتند؛ اما طرفین در خصوص اینکه از ورود به یک جنگ وسیع و بزرگ اجتناب کنند ادراک، تفاهم و توافق ذهنی داشتند یا این ذهنیت را ایجاد کردند.
مورد دیگر از ادراک طرفین از جنگ محدود، در مناسبات ایران و پاکستان رخ داد. در حالی که در قضیه ترور سردار سلیمانی، شروع ضربه اول از طرف امریکا بود و ایران ضربه دوم را وارد ساخت، در این مورد، ایران ضربه اول را با شلیک چند موشک به خاک پاکستان برای هدف قراردادن تروریستهای که در مرزهای ایران اقدام به خرابکاری میکردند وارد شد. همچنانکه شلیک موشکهای ایرانی به پایگاه امریکایی عین الاسد عجیب و غیرمنتظره بود، ضربه وارد شده ایران به خاک پاکستان نیز غیرمنتظره و بیسابقه بود. تفاوت این بود که برخلاف مناسبات ایران و امریکا که تیره بود و طرفین همدیگر را به عنوان دشمن ادراک میکردند، در روابط ایران و پاکستان دقیقاً عکس این حالت وجود داشت و روابط دو کشور دوستانه و راهبردی بود. در این مورد به نظر میرسید ایران چندان منتظر پاسخی متقابل از سوی پاکستان نباشد و احتمالاً با دیپلماسی این حمله توجیهپذیر خواهد بود؛ اما پاکستان بلافاصله پاسخ متقابل داد. این پاسخ این پیام را مخابره میکرد که؛ اگر چه مناسبات طرفین دوستانه است؛ اما به همان اندازه که ایران توجیه دارد پاکستان نیز در دفاع از خاک خودش توجیه دارد. با این وجود دو طرف میدانستند که دامنه این حملات محدود خواهد بود و از هر گونه گسترش آن جلوگیری خواهد شد.
ادراک جنگ محدود در مقابل جنگ کامل
این حالت در شرایطی رخ میدهد که کنشگر و وارد کننده ضربه اول، ادراک دقیقی از پاسخ بازیگر واکنشگر ندارد و احتمالاً بر این تصور است که شروع جنگ محدود با جنگ محدود پاسخ داده میشود یا احتمال جنگ وسیع کم است. در این حالت «تفاهم نانوشته» در خصوص جنگ وجود ندارد و در واقع هیچ تفاهمی در نحوه جنگ وجود ندارد. به نظر می رسد در این شرایط نوعی خطایی استراتژیک توسط بازیگر اول رخ میدهد و بازیگر اول مجبور به ورود به جنگی میشود که ناخواسته بوده است.
در این حالت معمولاً توان نظامی و قدرت دو طرف یکسان نیست. شروع کننده جنگ محدود، از توان نظامی بسیار کمتری برخوردار است؛ اما به علت تنش مستمری که با دیگری دارد اقدام به حمله میکند. در مقابل بازیگر واکنشگر از توان و قدرت نظامی بالایی برخوردار است و تلاش میکند در پاسخ حمله محدود، حمله گستردهای را شروع کند با این هدف که شروع کننده جنگ محدود را تا مرز نابودی بکشاند.
مصداقی از این حالت را میتوان در حمله القاعده به برجهای دو قلوی امریکا در 11 سپتامبر 2001 دانست که با حمله وسیع امریکا به افغانستان و عراق همراه بود. در این جنگ اگر چه القاعده نه به عنوان یک دولت بلکه به عنوان یک کنشگر فرودولتی در عراق و افغانستان اهدافی را در امریکا و قبلتر از آن در جاههای دیگر مانند کنیا یا عربستان هدف قرار داده بودند؛ اما پاسخ امریکا به آنان سخت بود و با حمله ارتش امریکا و هم پیمانان به خاک افغانستان و عراق همراه بود که موجب کشته شدن رهبران اصلی این جنبش از جمله بن لادن شد. رهبران القاعده در حملات محدود و تروریستی به امریکا احتمالاً چنین پاسخ گستردهای از امریکا را متصور نبودند.
مثال دیگر در این زمینه، حملات 7 اکتبر 2023 گروههای مقاومت به اسرائیل بود. شروع این حمله بسیار غیر منتظره بود و در زمان محدود انجام گرفت، اما اسرائیل در پاسخ، ضرباتی سختی بر غزه وارد کرد و جنایات انسانی زیادی را در این جنگ رقم زد.
ادراک جنگ وسیع در مقابل جنگ محدود
این حالت در عالم واقعیت مصداق کمتری دارد؛ زیرا شروع جنگ وسیع بازیگر اول علیه بازیگر دوم به ناچار طرف دوم را وارد جنگ میکند حتی اگر طرف دوم قصد جنگ محدود داشته باشد. کنشگر دوم معمولاً به علت توان اندک و عدم تقارن قدرت با کنشگر اول قادر به پاسخگویی چندان نیست و احتمالاً مغلوب بازیگر دوم خواهد شد. نمونههای از این جنگ را میتوان در حملات صدام حسین علیه کردهای شمال این کشور یا علیه برخی شیعیان این کشور ترسیم نمود. در این حالت ذهنیت کنشگر اول غالب و چیره است و کنشگر دوم با جنگ محدود بیشتر درصدد بقای خود است تا ضربه به کنشگر اول.
ادارک جنگ وسیع در مقابل جنگ وسیع
در این حالت دو طرف از قبل به علت اختلافات فی مابین و تنشهای طولانی آماده جنگ هستند و شرایط بالقوه جنگ وسیع وجود دارد. دو طرف منتظر جرقه هستند تا وارد یک جدال جنگی گسترده شوند. در این جا معمولاً طرفین جنگ از توان و قدرت نظامی تقریباً نزدیکی به هم برخوردارند؛ بنابراین شروع جنگ توسط هر بازیگر موجب خواهد شد تا جنگ طولانی شود و امکان برتری یکی بر دیگری به آسانی میسر نشود. مثالهای از این حالت در بین کشورها فراوان است مانند جنگ هند و پاکستان، جنگ ایران و عراق، جنگ امریکا و ویتنام، جنگ عربستان و یمن، جنگ روسیه و اوکراین.
جمعبندی
از چهار حالت ادراک جنگ 1. جنگ محدود در مقابل جنگ محدود 2. جنگ محدود در مقابل جنگ وسیع 3. جنگ وسیع در مقابل جنگ محدود و 4. جنگ وسیع در مقابل جنگ وسیع، حالات اول و چهارم را میتوان به نوعی جنگ متقارن نامید که ادراک طرفین مشابه و همسان است؛ اگر چه ممکن است لزوماً از قدرت و توان یکسانی برخوردار نباشند؛ اما در حالات دوم و سوم ادراک طرفین متفاوت است در شرایطی که احتمالاً قدرت طرفین هم ناهمسان است.
در حالت اول معمولاً نتیجه برای طرفین متناسب است و دو طرف از جنگ محدود قانع هستند؛ هر چند ممکن است تلفات و خسارات مساوی نباشد. در سه حالت دیگر این تناسب دو طرفه نیست؛ بلکه به علت وارد شدن در یک فرایند جنگ وسیع و همه جانبه و به ویژه در حالت دوم و سوم که نتایج جنگ هم نامساوی است این تناسب کمتر به وجود میآید.