به گزارش صد آنلاین ، پسر دانشجو که به خاطر هیجان با همدستی دوستش گوشی قاپی میکرد در آخرین سرقت خود تلفن همراه یک والیبالیست مطرح را سرقت کرد. چندی قبل، مرد جوانی به پلیس رفت و از سرقت گوشی تلفن همراهش خبر داد.
او گفت: در خیابان راه میرفتم و در حال مکالمه با تلفن همراهم بودم که دو پسر جوان سوار بر موتورسیکلتی به من نزدیک شده و در چشم برهم زدنی گوشی تلفن همراهم را قاپیدند. با اینکه سارقان، صورتهایشان را پوشانده بودند اما خالکوبیهای روی بدنشان مشخص بود. یکی از آنها خالکوبی شبیه به یک شخصیت انیمیشن روی گردنش بود و موتورسیکلت آنها هم گران قیمت بود. با شکایت مرد جوان که از والیبالیستهای کشور بود، بلافاصله تیمیاز کارآگاهان پلیس وارد عمل شده و در نخستین گام به بازبینی دوربینهای مداربسته اطراف محل سرقت پرداختند. دوربینها نشان میداد سارقان نه تنها صورتهایشان بلکه شماره پلاک موتورشان را نیز پوشانده بودند و شماره آن مشخص نبود. در ادامه تحقیقات کارآگاهان با گوشی قاپیهای سریالی مواجه شدند. بازبینی دوربینهای مداربسته اطراف محل سرقتها و اظهارات شاکیها، حکایت از آن داشت که سرقتها توسط اعضای یک باند صورت گرفته است؛ باندی که در بیشتر سرقتهایشان از موتورسیکلت مدل بالایی استفاده کرده و در تمامیگوشی قاپیها ماسک و کلاه به همراه داشتند. در ادامه کارآگاهان موفق شدند یکی از سارقان به نام وحید را که خالکوبی داشت و از مجرمان سابقهدار بود شناسایی کنند. با شناسایی هویت پسر جوان، کارآگاهان مخفیگاه او را زیر نظر گرفته و درنهایت موفق به دستگیری پسر جوان شدند که در بازرسی از او، تعدادی گوشی سرقتی نیز کشف شد.
متهم جوان که در برابر مدارک پلیسی قرار گرفته بود به سرقتهای سریالی گوشی با همدستی پسر جوانی به نام امیر اعتراف کرد. به دستور بازپرس دادسرای ویژه سرقت، امیر نیز بازداشت شد و متهمان به سرقت گوشی تلفن همراه پسر والیبالیست اعتراف کردند. نیازی به پول نداشتم امیر، دانشجوی رشته مهندسی است و نه تنها نیاز مالی ندارد بلکه آنقدر وضعش خوب است که موتورسیکلت گران قیمتی نیز خریده و با آن سناریوی سرقتها را انجام میداد. چرا دست به سرقت زدی؟ من نیازی به پول نداشتم ولی دلم هیجان میخواست. زندگیام یکنواخت شده بود و به همین خاطر تصمیم گرفتم هیجان را وارد زندگیام کنم. با همدستت چطور آشنا شدی؟ با وحید در اینستاگرام آشنا شدم. عکسهای جالبی که در صفحهاش گذاشته بود توجهام را به خود جلب کرد. پسر خوش قیافهای بود و ظاهر شیک و پولداری داشت اما وقتی با او آشنا شدم فهمیدم این همه پول را از راه دزدی درآورده است. وقتی از این ماجرا باخبر شدی به دوستیات ادامه دادی؟ بله. چون وحید آدمیبود که میتوانست زندگی من را تغییر دهد. وقتی فهمید من هم دنبال هیجان هستم پیشنهاد داد که باهم سرقت کنیم. نمیترسیدی از اینکه سرقت کنی؟ ترس که داشتم اما هیجان زورش بیشتر از ترس بود. البته من در همه سرقتها نبودم. سرقتهایی که با موتور مدل بالا صورت گرفته بود، کار من بود. این را هم بگویم از این سرقتها هیچ پولی گیرم نمیآمد.یعنی خودم از وحید خواستم که به من سهم ندهد، چون واقعاً به پول نیاز نداشتم. میدانستی یکی از مالباختهها، والیبالیست است؟ نه. ما که به چهره مالباختهها نگاه نمیکنیم. آن زمان به قدری استرس داریم که تنها هدفمان به بدست آوردن گوشی تلفن همراه است و موقع سرقت چهره مالباختهها را نگاه نمیکنیم.