به گزارش صد آنلاین ، شیدا میخواهد از همسرش جدا شود. او میگوید دیگر نمیتواند به این زندگی ادامه دهد، چون شوهرش به بازی معتاد شده است. شیدا درباره زندگیاش میگوید.
*چند سال است با هم زندگی میکنید؟
من و مهدی 10 سال با هم زندگی کردیم اما دیگر حاضر نیستم ادامه بدهم.
*چرا بعد از این سالها به بن بست خوردهاید؟
شوهرم به بازی معتاد شده است. بعد از این همه سال یاد جوانیاش افتاده و زندگی ما را نابود کرده است.
*شوهرت به چه چیز اعتیاد دارد؟
او به بازیهای جمعی و شرطبندی اعتیاد پیدا کرده و یک سال و نیم است که زندگیاش را تعطیل کرده و فقط با دوستانش بازی میکند. او حتی سرکار نمیرود.
*چطور زندگیتان را اداره میکنید؟
او در این بازیها بسیار حرفهای شده و برنده میشود و با پولی که از این راه به دست میآورد زندگی را اداره میکرد ولی من این زندگی را نمیخواهم.
*چرا؟
چون همه چیز ما نابود شده و فقط پول داریم. بچهها از دیدن پدرشان محروم هستند. شوهرم ما را مثل شخصیتهای بازی میبیند. در یک سال و نیم گذشته و ما حتی سه شب هم با هم شام نخوردیم. وقتی مهمانی میروم تنهایم، وقتی بچهها مریض میشوند تنهایم. او حتی نمیداند تولد بچهها چه روزی است و چه روزی باید به مدرسه بروند. این وضعیت برایم اذیتکننده شده است.
*شوهرت به طلاق راضی است؟
شوهرم چنان غرق در بازی شده که برای خودش باند تشکیل داده و شرطبندیهای بزرگ میکند. او اصلا اهمیتی به جدایی ما نمیدهد. او حتی خودش حاضر نشد به دادگاه بیاید و به من وکالت داد.
* بعد از جدایی میخواهی کجا زندگی کنی؟
من پدر ومادرم ندارم. از پدرم یک واحد آپارتمان به من به ارث رسیده است که میخواهم در آنجا زندگی کنم و برای تامین هزینه دو بچهام هم کار میکنم.