به گزارش صد آنلاین ، آرزو و ماهان، دخترخاله و پسرخاله هستند. آنها بعد از چهار سال زندگی مشترک برای جدایی اقدام کردهاند. آرزو برای از زندگیاش میگوید:
*با همسرت فامیل هم هستی؟
بله ما خالهزاده هستیم.
*پس به خوبی همدیگر را میشناختید؟
بله ما از بچگی با هم بزرگ شدیم و خیلی خوب همدیگر را میشناختیم.
*چه شد که تصمیم گرفتید با هم ازدواج کنید؟
پیشنهاد خالهام بود. مادرم هم قبول کرد.
*یعنی تو رضایت نداشتی؟
از ماهان بدم نمیآمد، اما هیچ وقت به چشم شوهر به او نگاه نکردم.
*پس چرا با او ازدواج کردی؟
وقتی دیدم خانوادهها راضی هستند، فکر میکردم خوشبخت میشوم.
*چند ساله بودی ازدواج کردی؟
18 سالم بود. ماهان هم 22 ساله بود.
*با هم اختلافی داشتید؟
هیچ اختلافی نداشتیم. بعد که ازدواج کردیم متوجه شدم ماهان با عشق با من ازدواج نکرده و ما نسبت به هم سرد شدیم.
*چرا تصمیم به طلاق گرفتید؟
به هر حال من فکر میکنم به بن بست رسیدیم.
*نظر خانواده چیست؟
مادر من و مادر ماهان با هم قهر هستند. به هر حال ماهان تصمیم خودش را گرفته است. میگوید میخواهد از من جدا شود و بعد به خارج میرود که جلوی چشم ما نباشد.
*بعد از طلاق میخواهی چه کنی؟
به خانه پدرم برمیگردم و فکر میکنم باید چند سالی به فکر خودم باشم تا حالم بهتر شود. من تجربه خیلی بدی در این زندگی داشتم. شوهرم به شدت نسبت به من بیتفاوت بود. او مثل وسایل خانه با من برخورد میکرد و بعد هم یک روز گفت میخواهد من را طلاق بدهد به همین خاطر احساس بدی به خودم دارم وفکر میکنم چند سالی باید روی خودم کار کنم تا دوباره به زندگی برگردم.