به گزارش صد آنلاین ، چین بار دیگر پای بیانیه مشترکی با امارات در مورد جزایر سه گانه امضا گذاشت. این بیانیه مشترک در پایان سفر محمد بن زاید، رئیس امارات صادر شد که در بند 26 آن چین اعلام کرده است که از «تلاشهای امارات متحده عربی برای رسیدن به راه حلی مسالمت آمیز درباره مساله جزایر سه گانه (تنب بزرگ، تنب کوچک و ابو موسی) از طریق مذاکرات دو جانبه بر اساس قواعد حقوق بین الملل و حل این مساله بر اساس قوانین بین الملل حمایت میکند.»
متعاقب این موضع چین، وزارت امور خارجه ایران روز یکشنبه بار دیگر سفیر چین را فراخواند و اعتراض کرد. این در حالی است که پکن همین موضع را هم سال گذشته در بیانیه پایانی نشست سران شورای همکاری خلیج فارس با شی جین پینگ اتخاذ و ایران نیز اعتراض کرده بود؛ اما تکرار موضع چین نشانگر این است که اعتراض قبلی کارگر نیفتاده است.
اگر دفعه قبل با اشاره به رفتار معمولی کشورها در مسائل اختلافی میان کشورهای دیگر مبنی بر دعوت به گفت وگو و حل مسالمتآمیز تلاش شد از اهمیت موضع چین کاسته شود، اما تکرار این رفتار واجد این پرسش جدی است که چین چرا همچنان بر این رویه خود اصرار دارد؟ رویهای که معمولا در تضاد با رویکرد متعارف چین به ویژه در خاورمیانه پرتنش در اجتناب از ورود به اختلافات و چالشها میان کشورهاست و تلاش میکند نوعی توازن را حداقل در بعد اعلامی رعایت کند.
پاسخ به این پرسش چندان سخت نیست. این که چینیها اولا این رفتار خود را و لو در تضاد با رویکرد خاورمیانهای آنها باشد، واجد آورده خوبی در جهت تقویت مناسبات و تعمیق منافع خود با امارات میدانند و ثانیا آن را دارای خطر و تهدیدی برای منافع اقتصادی خود با ایران نمیدانند. از این رو به نظر میرسد پکن بر این باور است که تهران در سایه تداوم تحریمها انتخاب و چاره دیگری جز حفظ و گسترش مناسبات اقتصادی خود با چین ندارد.
در کنار آن هم، امروزه امارات برای چین واجد منافع بالفعل عدیدهای است، اما ایران برخوردار از فرصتها و منافع بالقوهای است که موانع و چالشهای داخلی و خارجی زیادی در مسیر فعلیت یافتن آنها قرار دارند. در چنین وضعی طبیعی است که چینیها، نقد را بر نسیه ترجیح دهند و این چنین به سمت امارات غش کنند.
کما این که جنس مناسبات اقتصادی چین با امارات و ایران نیز متفاوت است؛ با ابوظبی بنیادیتر و عمیقتر در سطح سرمایهگذاری و شراکت راهبردی اقتصادی است و با تهران در سطح معمولی تجارت دو جانبه و تبادل کالاست.
در سال گذشته میلادی مبادلات تجاری غیر نفتی چین و امارات که از حیث مساحت و جمعیت اصلا قابل مقایسه با ایران نیست، بالغ بر 81 میلیارد دلار بود؛ یعنی رقمی دو برابر حجم تجارت ایران و چین. کما این که 60 درصد از تجارت چین با منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا (با 400 شهر) از طریق بنادر توسعه یافته امارات انجام میشود؛ بنادری که این کشور را به هاب اقتصادی منطقه تبدیل کردهاند.
امروز امارات در تجارت غیر نفتی شریک نخست و در تجارت نفتی و غیر نفتی شریک دوم چین بعد از عربستان است. اقتصاد امارات نیز اقتصادی بینالمللی شده که تعمیق منافع با آن برای چین و لو به قیمت مناسبات با اقتصاد تحریمی و منقطع از اقتصاد جهان و ناراحت کردن تهران از طریق اتخاذ چنین مواضعی جذابتر است و اولویت بیشتری دارد. بر کسی پوشیده نیست که «پول» محرک اصلی روابط خارجی چینیهاست و هر جا پول بیشتری را بدون دردسر عایدشان کند، به آن سمت متمایل میشوند.
در این راستا نیز، تجارت غیر نفتی امارت در سال 2023 به رقم بیسابقه 952.93 ملیارد دلار رسید؛ یعنی حدود هفت برابر تجارت نفتی و غیر نفتی ایران در سال گذشته! در این شرایط روشن است که چین به تصاحب بخش قابل توجهی از این تجارت یک تریلیون دلاری چشم دوخته است و به الزامات سیاسی آن هم تن میدهد.
البته منافع فزاینده با امارات تنها مولفه جهت دهنده سیاست خارجی چین در تقویت روابط با ابوظبی نیست؛ بلکه باید آن را در بستری بزرگتر هم دید. چین در دو دهه اخیر به شکل قابل توجهی در مسیر گسترش روابط خود با دنیای عرب گام برداشته و در مسیر احیای جاده ابریشم نیز حساب ویژهای روی توسعه ارتباطات با آن باز کرده است؛ به نحوی که تجارت پکن با جهان عرب از رقم 36 میلیارد دلار در 2004 به 400 میلیارد دلار در سال گذشته میلادی رسید.
در این راستا، چین تلاش کرده است که همزمان با سه کشور عربستان، قطر و امارات که هر کدام بلوکی را در جهان عرب رهبری میکنند، مناسبات اقتصادی و سیاسی خود را گسترش دهد.
البته کشورهای عربی به ویژه در حوزه عربی خلیج فارس نیز در سالیان اخیر برای گسترش روابط با چین و روسیه خیز قابل توجهی برداشتند که بیارتباط با نگرانی آنها از کاهش نفوذ آمریکا در منطقه نیست.