از لحظه تایید خبر فوت رئیس جمهور، انتخابات چهاردهم استارت خورد و شیفتگان باز مانده از دستیابی به کرسی ریاست جمهوری خود را برای تصدی این پست آماده کردند. بسیاری از این افراد نه تنها شایسته این مقام نیستند حتی نمی توانند در حد مدیران میانی از عهده مسئولیت سنگین ریاست جمهوری بر آیند. لیکن چیدمان و ساختار قدرت در نظام به گونه ای طراحی شده است که افراد با برخورداری از رانت نهادهای انتصابی بدون آنکه از دانش سیاست در بعد داخلی و خارجی برخوردار باشند بتوانند بر این کرسی دست یابند و اگر به فرمان باشند به پاستور راه یابند. انتخابات دوره سیزدهم تبلور این رویداد بود. اگر چه این روش از منظر دمکراسی مطرود است اما واقعیت حاکم بر عرصه سیاست در ایران، محلی برای ارزیابی بر مبنای دموکراسی نگشوده و هر آنچه است بر اساس دایره ای است که چیدمان شده و باید فقط دور آن چرخید.
بر این مبنا تحلیل فضای سیاسی ایران بر اساس واقعیت حاکم بر آن بیش از مانور دادن روی آرمان های دست نیافتنی می تواند گره گشای معضلات کشور باشد.
با این نگاه چون انتخابات پیشین فکر می کنم ورود به انتخابات با دمیدن بر فضای دوگانه اصلاح طلبان و اصولگرایان همچنان تلف کردن زمان است. راه عبور ایران از بحران های پیچیده و چند وجهی متعدد دیگر با قدرت یافتن اصلاح طلبان امکان پذیر نیست، بلکه با روی کار آوردن و تعیین ریاست جمهور از جناح اصولگرایان هموار می شود.
جایگاه اجرائی و مسئولیت های مترتب بر سیاست داخلی و خارجی در پست ریاست جمهوری، از نگاهی بسترساز فرود آمدن اصولگرایان از عرش به ارض و تن دادن به نرم های حاکم بر زمامداری می شود. در همین راستا در حالی که بیرون آمدن احمدی نژاد از صندوق، از یک سو سبب جهش جامعه ایرانی به سکولاریزم و عامل تحول؟! وی شد، روی کار آمدن رئیسی نمایش دولت فشل و بن بستی بود که تغییر در روش و رویکردها را امری اجتنابناپذیر کرده بود.
احمدی نژاد متحول شده و مذاکرات تن داده شده در عمان، خود گویای تحول و اعتراف عملی در جبهه اصولگرایان از ضرورت تغییر است.
لذا اگر بگذاریم و بگذارند بازی درونی قدرت ادامه یابد بنظرم برای ایران و ایرانیان در شرایط خاص ایجاد شده شاید بتواند نتایج بهتری داشته باشد.
در انتخابات پیش رو و در فرضی دور از انتظار اگر مثلآ فردی چون جهانگیری یا هر اصلاح طلب دیگری مجوز ورود یابند باز تنفس و خروجی موقت از بن بست های موجود شکل می گیرد که خروجی نهایی آن برای ایران و ایرانیان چندان کارساز نخواهد بود.
به عنوان یک کنشگر و تحلیلگر سیاسی با یکدست شدن قدرت موافقم. با یکدست شدن قدرت واقعیت های صحنه سیاست در ابعاد داخلی و خارجی فهم شده و با درک آنها تغییرات و باز تعریفی سیاست های اشتباه اجتنابناپذیر می شود. مذاکرات عمان تبلوری از دریافت این ضرورت در یکدستی قدرت بوده که نه تنها مجوز آن تداوم می یابد، بلکه بهبود روابط با عربستان به دیگر کشورها تسری مییابد و رویه خواهد شد.
در ادامه اعتقاد دارم اگر این یکدستی در چهره ای چون قالیباف نسبتا تکنوکرات و نزدیکتر فرد به هرم قدرت شکل بگیرد، می تواند همزمان با عبور از بحران های پیش روی داخلی گشایش های اجتماعی بن سلمانی را سبب شده و با مقدم قرار دادن توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی، مدل چینی توسعه پی گیری شود. هرچند در این مسیر مدل پاکستانی نیز مطرح است، اما ترکیه نزدیکتر است. برخی قرائن نشان می دهد امریکا با مد نظر قرار دادن واقعیت های پنهان و آشکار در عرضه سیاست ایران و با مد نظر قرار دادن چیدمان هسته قدرت در امروز و فردای ایران و... ظاهرا با این رویکرد همراه شده است.