یک نگاه کلی به سیاست خارجی و امنیتی امروز ایالات متحده در نقاط مختلف دنیا نشان می دهد که این قدرت جهانی به نحو کمسابقهای گرایش گریز از مداخلات مستقیم نظامی در مواجهه با مخاطرات جهانی و در عوض، تمایل به استفاده از دیپلماسی و واسطه گری در این عرصه ها دارد. این ویژگی بیش از سه سال ریاست جمهوری جو بایدن ذیل اقتضائات مختلف، آشکارتر از گذشته شده است. پس از خروج نیروهای امریکایی از افغانستان و پیشتر، عقب نشینی از مواضع مسلط در عراق و شامات، اینک به نظر می رسد، در شرایط بحران آمیزی که در چند نقطه محوری و بحرانی از غرب ٱسیا و اوراسیا گرفته تا به شرق دور حکمفرما شده، واشنگتن، فاقد توش و توان لازم برای مداخله و تاثیرگذاری به سبک ادوار گذشته است که از آن به عنوان پلیس جهانی در تامین منافع کلیت دنیای غرب یاد می کردند.
در نگاه بلند می توان دید که دوران انتقال بحرانی و برگشت ناپذیری در این منطقۀ مسلمان نشین در شرف تکوین است که می تواند تاریخ جدیدی از استقلال عمل و رهایی از مناسبات استعماری گذشته را در آن رقم بزند. گرچه نقش آوانگارد ایران در این عرصهها چون گذشته همچنان نمایان و تعیینکننده است، لیکن عملگرایی، عقلانیت و ابتکار عملی که جمهوری اسلامی در این بزنگاههای خطیر ظرف دو دهه اخیر از خود نشان داده، دارد کشورمان را به یک نقطه قابل اتکا، محاسبه پذیر و تعیین کننده در پهنههای بین الملل تبدیل شده است و لاجرم نقش مسلط منطقه ای و فرامنطقه آن را تثبیت می کند.
حملات ۷ اکتبر حماس علیه اسرائیل که توسل رژیم صهیونیستی به بیسابقه ترین بهیمیت و نسل کشی جنون آمیز از فلسطینیان در باریکه محصور غزه را به دنبال داشت، به طرز حیرت انگیزی با مقاومت انبوه مردمی در این باریکه مواجه شد و تاکنون ناکام ماند. در این بحران نیز دولت بایدن علیرغم حمایتهای همه از تل ٱویو، اما سیاست و دیپلماسی بسیار دشوار و البته سردرگمی را ذیل فشارهای سنگین افکار جهانی علیه جنایات جنگی سیستم آپارتاید و ضدبشری در سرزمین های اشغالی، در پیش گرفت. هدف اصلی جو بایدن که با انتخابات ماه نوامبر مواجه است، این است که رژیم صهیونیستی را به هر طریق ممکن، از باتلاقی که در چندین جبهه در ٱن فرورفته و چشم اندازی از برون رفت مشاهده نمی شود، برهاند و از حاصل سیاسی آن در انتخابات بهره برگیرد. در اینجا نیز رویکردهای ٱشکار نرم و مصالحه جویانه با تمام طرفهای ذیمدخل در این بحران توسط واشنگتن به چشم می خورد.
همین طور ایالات متحده و متحدان اروپایی ٱن در بحران بزرگ در اوراسیا اینک با معضل لاینحلی دست به گریبان هستند. برخلاف پیشبینیها، ظاهرا روسیه خود را برای یک جنگ بلندمدت و فرسایشی به روال های تاریخی گذشته در اوکراین مهیا کرده و در جبهه های جنگ قصد پیشروی دارد و تا رسیدن به دستاوردهای قابل قبول، نمیخواهد میدان را خالی کند. روسیه تا هم اکنون نیز بازدارندگی قابل توجهی در برابر پیشروی بیمهار اردوگاه غرب در حیطه های مستقیم و غیر مستقیم فدراسیون روسیه ایجاد کرده و غرب را از سیاست های قبلیاش تا حد زیادی پشیمان کرده است. امریکا و اروپا پس از حمایت سراسیمه اولیه از اوکراین با هدف شکست دادن روسیه، اکنون با مقاومت غیرمنتظره از سوی پوتین مواجه شده اند. اوکراین در جبهه های جنگ با کمبود ادوات جنگی و مخصوصا سرباز مواجه و عملا قدرت دفاعی خود را در قبال تمرکز تازه روسها بر جنگ و تجمیع نیروها، از دست داده و عملا جبهه ها را در مقابل پیشروی آرام ولی مداوم روسها واگذار می کند. امریکا که از بهار سال گذسته با وعدۀ زلنسکی در ضد حمله علیه مواضع روسها و قول بازپس گیری سرزمینی و سپس ناکامی کامل وی در این مهم مواجه شد، در یک سیگنال معنادار به رئیس جمهور اوکراین، به تعلیق چند ماهه ارسال پول و کمکهای نطامی از طریق وتوی تعلیقی مجلس نمایندگان مبادرت کرد تا به وی تفهیم کند که تا ابد به انتطار پول و کمک، بدون دستاورد، ننشیند.
در یک نگاه کلی می توان گفت که امریکا نمی خواهد روسها در اوکراین تحمیل کننده نتیجه نهایی جنگ به نفع خود باشند، اما کمک و مشارکت طویل به اوکراین و یا مداخله موثر در تعیین نتیجه جنگ نیز برایش بصرفه و یا اصلا میسر نیست. بدون تردید، نتیجه این کارزار را دیر یا زود مذاکره و دیپلماسی تعیین خواهد کرد و واشنگتن و مخصوصا پایتخت های اروپایی که از دو دهه پیش با مداخله جوییهای افراطی خود در این قسمت از قاره، کار را به اینجا کشانده اند حالا عینا به دیپلماسی امید بسته اند. اکنون همه نگاه ها به چین و طرح آتش بس پکن است که مورد قبول تاکتیکی پوتین در سفر تازه به چین نیز قرار گرفته است.
چین و حوزه هندو پاسیفیک بزرگترین چالش قرن حاضر برای ایالات متحده، چه رئیس جمهور فعلی یا هر رئیس دیگری در کاخ سفید است. گرچه عجالتا منازعه یا درگیری نطامی بین چین با آمریکا و متحدانش مطرح نیست و بعید است در آینده هم در میان باشد، لیکن چین کماکان خطیرترین چالش برای غرب است. این چالش علیرغم بزرگی، تفاوت ماهوی با جنگ و منازعه حاکم بر غرب آسیا و اوراسیا دارد. مناسبات واشنگتن و اقمارش با پکن، خود به بررسی جداگانه نیاز دارد اما نگارنده در اینجا عجالتا به اختصار به ذکر برخی محورهای مهم در این مناسبات اکتفا می کند:
- چین امروز بر خلاف شوروی دیروز، یک تهدید ایدئولوژیک برای دموکراسی های غربی نیست. ایالات متحده که در چند دهه اخیر هراسناک از دست دادن چایگاه هژمون و مسلط جهانی خود است، ایندفعه چین را در نوک سیستم رویارویی طلب خود قرار داده و تهدید چین را بیش از حد بزرگ می کند.
- دموکراسی های غربی از قریب دو دهه پیش با زوال و عقبگرد مواجه اند. علت اصلی این زوال در درون خود این دموکراسی ها نهفته و حاکمیت های تمامیت جوی بیرونی تهدید اساسی برای آنها نیستند.
- اولویت اصلی چین مانند گذشته، توسعه اقتصادی و تجاری برای ارتقا سطح زندگی 4/1 میلیارد نفوس خود است. چین میخواهد همچنان کارخانه جهانی و تامین کننده مایحتاج جهانی باقی بماند و با توسعۀ بازار عظیم داخلی خود، نیرومحرکه بزرگ اقتصاد و تجارت جهانی باشد. این در صورتی است که دنیای غرب نخواهد یا نتواند مانند روسیه، به تحریک و مداخله در همجواریهای دور و نزدیک چین بپردازد.
- اتحاد چین و روسیه فاقد بنیان های پایدار تاریخی و ذاتی است و حمایت پکن از مسکو در جنگ اخیر محدود و مشروط است. چین از 1979 تاکنون در هیچ جنگی شرکت نکرده و مضافا ارزش های سوسیالیسم چینی بر خلاف شوروی سابق، ادعای شمولیت جهانی ندارد.
- چین به عنوان بزرگترین تاجر دنیا کاملا در چارچوب نظام موجود بین الملل و نهادهای جهانی عمل می کند و میخواهد از این نظام محافظت کند. ابتکار چین در پیمان شانگهای، گروه بریکس و پروژه یک کمربند یک جاده، برای تقویت ساختارهای موجود جهانی در راستای راهبرد تغییر در دورنماهای سیاسی و اقتصادی آینده است و در حقیقت به عنوان مکمل نظامات موجود عمل می کند.
- چین گرچه مانند غرب امروز از قدرت نرم فائقه برخوردار نیست، ولی در صدد است سبک زندگی مولد و منضبط نوع چینی را در برابر سبک زندگی نوعا بی محابا و ولنگار آمریکایی به دنیا معرفی کند. رقابت چین و آمریکا یک رویارویی دو اردوگاه متخاصم نیست و نمی توان از آن آغاز یک جنگ سرد جدید را استنباط کرد. انبوه معضلات و اختلافات این دو ابرقدرت جهانی در حالت عادی و متعارف، از طریق گفتگو و دیپلماسی قابل تخفیف است.
- تایوان تنها مسئله راهبردی است که قابلیت تبدیل شدن به یک رویارویی نظامی بین چین و آمریکا را دارد. چین میخواهد به هر قیمت و در هر زمان مقدور، تایوان را به سرزمین اصلی ملحق کند. سهم بودجه نظامی چین بیش از دو دهه در سطح کمتر از دو درصد تولید ناخالص ملی کشور باقی مانده (سهم مشابه ایالات متحده کمی بیش 5/6 درصد است). این نشان میدهد که چین یک قدرت بازدارنده نظامی است و میخواهد وضع موجود را کنترل کند.
- چین و آمریکا هرگز دوست یکدیگر نخواهند شد ولی نمیخواهند دشمن هم باشند. در یک پیشبینی خوشبینانه شاید بتوان گفت که آمریکا و دنیای غرب نهایتا با یکی شدن دو چین در قبال اخذ امتیازات بزرگ متقابل از چین از خود تفاهم نشان دهند و به همزیستی مسالمت آمیز در چارچون نظامات موجود جهانی ادامه دهند.