هدف تروریسم بین الملل در بستر افغانستان (طالبان، القاعده و بیست گروه تروریستی وابسته به داعش خراسان)، یک هدف چند منظوره ای است که شرق، غرب و شمال را نشانه گرفته است. به همین منظور است که پایگاه های تروریستی، در شمال، شمال شرق، شرق و غرب، تاسیس شده اند. تمرکز عمده روی ایجاد مفرزه های عملیاتی ای است که ماشین تروریسم شرقی را فعال نگه می دارد.
کاخ تروریسم شرقی در افغانستان باید واژگون شود. اگر نشود، سونامی حملات هدفمند، دیوارهای دفاعی منطقه را هدف خواهد گرفت. حلقه های وصل همان طالبان اند که بسترساز فاز عملیاتی این مفرزه ها به کمک تروریسم دولتی، شده اند. حداقل قراین این موضوع را به یک ثبوت غیر قابل انکار، تبدیل ساخته است.
حلقه های تروریستی ای که در افغانستان به شکل کمربند فعالیت می کنند، تمام امکانات و تسهیلات یک دولت را در اختیار دارند و همه ی آن مفرزه های تروریستی در شمال، با دید استراتژیک در بستری فعالیت می کنند که طالبان آن را هموار ساخته اند. نگاه بعدی شان نیز هدف قرار دادن دیوار امنیتی منطقه است؛ دید استراتژیک فرا افغانستانی که بن مایه فکری آن، تروریسم بین المللی است.
داعش همانند گذشته، حربه ای به دست قدرت های متخاصم فرامنطقه ای است که تحت نظریه بی ثبات سازی در آسیا، برنامه خود را پیش می برد. فعال سازی جمجمه های فکری داعش، تلاش برای گسترش حلقه های هدف گیری و ایجاد شبح ترسناک این پدیده ی خودساخته طالبان، تحت نظر استخبارات طالبان، نشان می دهد که داعش برای افغانستان نه، بلکه برای منطقه منحیث یک مدل کار آمد و خوب طراحی شده است تا منطقه را دچار استحاله امنیتی کند.
در این میان، توره بوره مرکز اصلی القاعده در تبانی با شبکه حقانی، بازوی قدرتمند نظامی و جوخه های انتحاری مرگبار در مسیر برنامه مستقیم طالبانی است و بدخشان و راه های متنهی به چترال پاکستان، مرکز داعش نام نهاد خراسان برای نا امن سازی شمال و محور هندوکش ها به هدف یکسره ساختن مفرزه های خوابیده نیروهای ضد تروریستی و یا به اصطلاح مقاومت خواهند بود.
این برنامه از عملکرد طالبان، برنامه های عملیاتی القاعده و داعش خراسان خودساخته طالبان، قابل درک است. اما برداشت محوری از فعل و انفعالات فعلی این است که در یک نگاۀ بزرگ تر، این تروریسم تعبیه شده درافغانستان، باید دینامیک امنیتی منطقه ای را به مسیر تشنج سوق دهد. تا زمانی که یا قدرت های آسیایی مجبور شوند در ماورای خطوط عملیاتی و دفاعی خود بجنگند و هزینه کنند و یا اینکه در نقاط دیگر درگیر با غرب و فرا منطقه، حاضر به معامله شوند. اما این محاسبه فرا منطقه است. از دید اطلاعاتی، رزمی، ایجاد سپر دفاعی و امکانات و بستر موجود در این جغرافیا، این برنامه همانند گذشته با شکست مواجه خواهد شد. تاجیکستان و کشور های آسیای مرکزی، چین، روسیه و ایران، ماهیتا یک محور ضد تروریسم شرقی اند. اگرچه فیصله فعلی میان آنها یک حالت تعلیقی، تعامل تاکتیکی و مهار چالش در درون است، اما بستر اصلی تقابل و رویارویی، در مسیر هندوکش ها، شمال و حوزه مرکزی با مرکزیت غرب نزدیک به ایران، اتفاق خواهد افتد.
قدرت های آسیایی تا زمانی به راهبرد تعامل و مهار نرم در خصوص طالبان ادامه می دهند که فاز اجرایی شدن عملیات های سخت افزاری مفرزه های تروریستی فرا رسد؛ در آن صورت، منطقه چاره ی جز مقابله با آن به واسطه ظرفیت های بومی ندارد. در این صورت، ذهنیت ضد طالبانی تاجیک های شمال و شمال شرق که در تحت شدیدترین سرکوب طالبان، قرار دارند، ایدئولوژی این جنگ فیصله کن را فراهم می سازد.
این جاست که منطقه با سازو کار های در خصوص مقابله با وضعیت احتمالی ای است که بتواند بحران را در مدیریت بحران، حل و فصل کنند. طبیعتا که در این مسیر جز راهکارهای سخت افزاری، امکان دیگری در دسترس متفقین آسیایی نیست. به همین دلیل است که تلاش هایی برای ایجاد دسته جاتی در ایران که عمدتا قطعات خاص ارتش سابق، پلیس و امنیت ملی جمهوریت افغانستان هستند و از گزند طالبان به ایران پناه برده اند، تقویت محور مقاومت در دوشنبه از حیث یک چتر بزرگ سوق و اداره جنگ، ایجاد مفرزه های عملیاتی شهری و افزایش سطح حملات بر پایگاه های اصلی طالبان، هسته اصلی و بن مایه استراتیژی بلند مدت متفقین آسیایی خواهد بود.
این جمع متفقین آسیایی به خوبی می دانند که وضعیت به سمت بی ثباتی هزینه بر، در حرکت است و قبل از مهار سخت، امتحان راهبرد مهار نرم از درون، نیز خالی از حکمت نخواهد بود. اما مشکل این جاست که زمان در دسترس به سرعت از دست می رود و تروریسم با شاخ و پنجالش، در کمین است تا طعمه ی از این میان بردارد. طعمه ی خون چکان که رگ و شریان امنیت منطقه را پاره می کند.