تصور نگارنده بر این است که آنچه میان طالبان و ارتش پاکستان رخ میدهد یک بازی استخباراتی، یک تاکتیک جدید و یک ترفند ماهرانه است؛ تا بازی موجود در وجود طالبان خلاصه شود و اسلام آباد بتواند از آن به نفع خود استفاده کند. در غیر آن صورت، در حال حاضر که اکثریت خانواده های سران طالبان، جایدادهای شان در پاکستان است و ارتباطات مشکوک و مورد تردید استخباراتی که میان سران این گروه و استخبارات نظامی پاکستان به گونه تاریخی وجود داشته است، امکان هر نوع تمرد را از طالبان در برابر پاکستان سلب می کند. به باور من، منطقی هم نیست که تصور شود، فصلی از تنش میان اسلام آباد و طالبان به وجود آمده باشد.
به علاوه، درگیری میان طالبان و ارتش پاکستان، فصل جدیدی از بازی هایی است که در منطقه به اشاره انگلیس، امریکا و تحت مدیریت نظامیان پاکستانی به راه انداخته شده است. فصلی از تحول در نوع بازی و ایجاد یک فضای کاذب و وارونه، برای لاپوشانی حقایق موجود در مورد روابط پیچیدۀ طالبان و پاکستان. زیرا، از لحاظ ماهیتی طالبان یک عنصر و ابزار تحت کنترل نزد پاکستان است. درگیری های گاه و بیگاه که در منطقه رخ می دهد، بیشتر روی کاروان های مواد مخدر، اختلافات روی تقسیم منافع و نوع بازی های سیاسی و استخباراتی است. اما در بعضی مواقع، واکنش پاکستان در برابر طالبان، به نسبت پیوند احتمالی ای است که امکان دارد میان عناصر پشتون در پاکستان و طالبان شکل گیرد و در آینده به یک چالش برای پاکستان، مبدل شود.
با این حال، طالبان نسبت به وضعیت موجود دارای نفع هستند و پاکستان هم هدفمندانه در این خصوص، بازی می کند. به طور مثال طالبان برای بلند بردن وجهه پر خدشه شان در سطح داخلی، می خواهند حس ملی گرایی، دفاع از خاک و نوع تلاش برای باز پس گیری مناطق مورد ادعای افغانستان در آن طرف خط دیورند را منحیث یک نظام با مسئولیت نشان دهند. در حالی که پاکستان، با عین سناریو، در تلاش است از یک طرف با ارسال پیامی، هر گونه بازی احتمالی از طرف هند و سایر کشور های منطقه را روی کارت طالبان، رصد کند و از طرف دیگر، نشان دهد که قربانی تروریسم است. البته که روند رو به افزایش تمایلات استقلال طلبانۀ تبارگرایانه در میان اقوام ساکن در پاکستان مانند بلوچ ها، پشتون ها و پنجابی و سندی ها، خطری جدی است برای آینده سیاسی پاکستان، اما تا آن مرز که طالبان افغانستان بتوانند در این مسیر، کاری انجام دهند که منافع اسلام آباد را با خطر مواجه کند، چندان منطقی به نظر نمی رسد.
ضمنا، با توجه به خصلت و پیوند طالبان افغانستان با تروریسم فراملی و گروه های افراطی در منطقه و فرامنطقه و برنامه ای که قرار است این گروه برای بی ثبات سازی منطقه انجام دهد، تنش میان کشورهای منطقه با طالبان و حتی کشورهای حامی این گروه، از نظر امنیتی، اجتناب ناپذیر است، اما نا فرمانی طالبان از پاکستان و تداوم این وضعیت را نمی توان فعلا پیش بینی کرد.
طالبان با اتحاد ایدئولوژیک با سایر گروه های تروریستی ازجمله تی تی پی، ابزاری در خدمت منافع امنیتی پاکستان هستند. امکان ادامه تحرکات این چنینی نظامی و درگیری های مرزی میان این گروه و پاکستان، بسیار ضعیف است؛ زیرا از لحاظ توان نظامی، امکانات تسهیلاتی و تسلیحاتی، نفربری و تدارک جنگ برای درازمدت، طالبان خیلی آسیب پذیرند.
از طرف دیگر، در شرایطی که پاکستان، با بحران سیاسی، اقتصادی و مقابله با گروه های بلوچ و همچنین رقابت نفس گیر با هند به گونه تاریخی، مواجه است، تداوم چنین سناریوی جنگی، منطقی به نظر نمی رسد. ولی فصلی بودن و مقطعی بودن این درگیری ها، بر اساس برنامه نظامیان پاکستانی، یک تجربه ثابت شده است.
از این گذشته، بازی تاجایی پیچیده است که حتی پاکستانی ها می خواهند پای چین را در قضیه، دخیل سازند و نشان دهند بالای طالبان افغانستان، کنترلی ندارند. روزنامه دان پاکستان نوشته که پاکستان از چین بخواهد تا طالبان را تنبیه کند، در حالی که باور غالب بر این است که پاکستان، واسطه ای است در راستای گرم شدن روابط میان طالبان و چین. اگرچه چینی ها در پی نفوذ در افغانستان تحت کنترل طالبان اند، اما مجال کمتر بازی موثر و کارساز را دارند که بتواند اهداف پکن را بر آورده کند، زیرا طالبان از خود صاحب دارند و تصمیم نهایی را صاحب اصلی این گروه می گیرد.
بر کسی پوشیده نیست که طالبان مطلقا یک برنامه انگلیسی – امریکایی تحت مدیریت پاکستان اند. از سوی دیگر، پاکستان تلاش می کند با منطقه ای نشان دادن موضوع، پای منطقه را به این بحران خودساخته، بکشاند و خود امتیاز کسب کند. زیرا نظامیان پاکستانی، بهخوبی می دانند که هر نوع دخالت بیرونی (منطقه ای و فرامنطقه ای) سرازیر شدن پول هایی را باعث می شود که بتوان از آن برای مقابله با بحران اقتصادی و مالی در پاکستان، استفاده کرد. به این علت است که پاکستان برخلاف محاسباتش که تصور کرده بود با حاکمیت طالبان در افغانستان، از یک طرف به عمق استراتیژیکش در این کشور می رسد و از سوی دیگر، می تواند از منطقه و فرا منطقه از حیث مدیر مستقیم این گروه، امتیاز کسب کند. اما حالا منطقه و فرامنطقه، به گونۀ دراماتیک داخل یک تعامل سازش کارانه با طالبان شده اند و این کار، تضعیف نقش اسلام آباد در بازی های بعدی در خصوص کارت طالبان را باعث می شود. به همین دلیل است که وزارت أمور خارجه امریکا، پاکستان را «شریک مهم و کلیدی» ایالات متحده می خواند و اذعان می دارد که زمانی که صحبت از مبارزه با تروریسم و مسائل امنیتی به میان میآید، با اسلامآباد در ارتباط منظم هستند. پاکستان هم از وضعیت موجود، نفع می برد و کوشش می کند قضیه را با تروریسم فراملی که قرار است تمام منطقه را درگیر یک روند بی ثبات سازی منطقه ای کند، پیوند بزند. این کار باعث می شود تا دوباره منطقه و فرامنطقه، به پاکستان رجوع کنند و کارت بازی، در دست اسلام آباد انحصارا باشد.
با آنچه گفته شد، درگیری های این چنینی، یک برنامه تنظیم شده است. در هیچ جای از روایات تاریخی، چنین ثابت نشده است که مزدور بر بادارش، گلوله شلیک کند. طالبان، با وجود پاکستان زنده اند. اگر قرار باشد مشکلی برای پاکستان پیش بیاید، بقای طالبان در خطر خواهد بود. پاکستان، تا هنگام موجودیت طالبان در قدرت و در حاشیه آن، صاحب نفع خواهند بود. هیچ گروهی همانند طالبان، برای پاکستان عامل نفع نیست و هیچ برنامه ی را نمی توان از جانب پاکستان، برضد طالبان و یا برعکس آن را تصور کرد. بازی خیلی پیچیده است و نباید به ظاهر قضایا، نگاه کرد و تصور کرد، دیگر طالبان در کنترول اسلام آباد نیست.