به گزارش صد آنلاین ، روز چهارشنبه گذشته مردم کازرون شاهد از جانگذشتگی مادری بودند که با داشتن دو پسر نوجوان ۱۷ و ۱۲ ساله، برای نجات مردی سالخورده که در سیلاب گرفتار شده بود جان خود را فدا کرد.
محمد مهدی دهقان، پسر ۱۷ ساله این زن میگوید: ساعت ۷ عصر، روز چهارشنبه ۲۹ فروردین، با مادرم به نام ماهیجان، برای خرید نان به نانوایی رفته بودم که ناگهان باران گرفت. شدت بارش باران زیاد بود و ما بعد از خرید نان سوار ماشین شدیم و راه خانه را در پیش گرفتیم. شدت باران به حدی بود که رانندگی سخت شده بود، به طوری برای لحظاتی در گوشه خیابان توقف کردیم به امید اینکه باران کمتر شود، اما هر لحظه شدت باران بیشتر میشد. او ادامه میدهد: مادرم که دید شدت باران کمتر نشده، گفت که برویم و منتظر ماندن فایده ندارد. وقتی به خیابان تپه شادی رسیدیم، پیر مردی را دیدیم که داخل جوی بزرگ آب افتاده و در سیلاب گرفتار شده بود و هر لحظه امکان داشت آب او را با خود ببرد. از آنجا که سیلاب سطح خیابان را هم گرفته بود کسی نمیتوانست به پیرمرد کمک کند. زن ۵۰ساله و پسرش نمی توانستند پیرمرد را در همان حال رها کنند، این بود که تصمیم گرفتند هر طوری شده او را نجات دهند. محمد مهدی میگوید: با ماشین به سمت پیرمرد رفتیم اما آب خیلی بالا آمده بود و شدت سیل زیاد شده بود.
من از ماشین پیاده شدم و به سوی پیرمرد رفتم و مادرم نیز پشت سرم آمد و دائم فریاد میزد که مواظب باشم و احتیاط کنم. اما شرایط طوری بود که من نمیتوانستم به پیرمرد کمک کنم. بنابراین مادرم دست به کار شد و به سوی پیرمرد رفت و هر طوری بود او را از جوی آب بیرون کشید. اما درهمان لحظه پایش سر خورد و خودش داخل جوی افتاد و سیلاب مادرم را با خود برد و من هر چه دویدم نتوانستم او را بگیرم. سیلاب مادرم را برد تا جایی که او در زیر پلی گیر کرد و زیر آب ماند و امکان نجات مادرم وجود نداشت. پسر این زن که با یاد آوری لحظاتی که مادرش در سیلاب گیر افتاده بود، بغض کرده، ادامه میدهد: همان لحظه به آتشنشانی زنگ زدیم اما آنها در ترافیک مانده بودند. باران نیز همچنان میبارید و ما نمیدانستیم در این لحظات هولناک چه کاری باید انجام دهیم. مادرم به زیر آب رفته بود و چند نفر که آنجا بودند برای نجات مادرم تلاش کردند تا او را از زیر آب بیرون بکشند. محمد مهدی اضافه میکند: بالاخره بعد از اینکه مادرم مدت زمان طولانی در زیر آب مانده بود، او را بیرون کشیدیم اما مادرم نفس نمیکشید. حتی آمبولانس هم در راه گیر کرده بود و تا خود را به مادرم رساند، خیلی دیر شده بود. مادرم ضربان نداشت و هر چه به او شوک دادند، فایده نداشت و او جانش را از دست داد.
4561/ی