به گزارش صد آنلاین ، روزنامه خراسان، جوان 25 ساله ای که مدعی بود به خاطر رفتارهای نامتعارف همسرش دچار نوعی افسردگی شده است و اوضاع روحی خوبی ندارد، درباره ماجرای ازدواج خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: فرزند آخر خانواده ام هستم و پدرم نیز یک کارگر ساده بود اما من به درس و مدرسه علاقه زیادی داشتم تا حدی که در مدارس تیزهوشان هم پذیرفته شدم اما به خاطر دوری مدرسه از محل سکونتمان در مدارس دولتی عادی تحصیل می کردم و برای ورزش بدنسازی هم به باشگاه می رفتم. وقتی اندکی ماهیچه هایم رشد کردند دیگر سعی می کردم لباس هایی بپوشم که بازوها و قفسه سینه ام به خوبی نمایان باشد.
در همین اوج غرورهای جوانی به دختری دل بستم که در دبیرستان مقابل منزل ما تحصیل می کرد.
«نوشین» هم عاشق تیپ و قیافه من شده بود و مدام به دوستانش فخر می فروخت که با من ارتباط عاشقانه دارد. خلاصه حدود 3 ماه بعد از این آشنایی خیابانی و ارتباط های پنهانی در حالی به خواستگاری «نوشین» رفتم که خانواده ام به شدت مخالف ازدواج من در آن سن و سال بودند و از سوی دیگر هم اعتیاد و بیکاری پدر او را دلیلی بر مخالفت خودشان میدانستند چراکه مادر «نوشین» با کارگری در منازل مردم هزینههای زندگی را تامین می کرد ولی من به ازدواج اصرارداشتم و از این که زنی برای معاش خانواده اش تلاش می کند، بسیار دوست داشتم و معتقد بودم که «نوشین» در برابر مشکلات و آسیب های خانواده اش گناهی ندارد.
بلاخره با هم نامزد شدیم و من هم به تحصیل ادامه می دادم. ولی یک روز با سرایدار مدرسه ای که در آن تحصیل میکردم به گفت و گو نشستم و او با ناامیدی از همه سختی های زندگی اش سخن به میان آورد.
او که مدعی بود مدرک تحصیلی فوق لیسانس دارد و اکنون سرایدار مدرسه است به من گفت: ادامه تحصیل چه سودی دارد؟ به دنبال حرفه ای برو که درآمدی برای زندگی مشترک داشته باشی! این بود که تحت تاثیر حرف های سرایدار مدرسه، ترک تحصیل کردم و به کارگاه مکانیکی رفتم. به خاطر هوش بالایی که داشتم خیلی زود تعمیر خودروهای چینی را فراگرفتم. مدرک تعمیرکار ماهر را هم از تهران دریافت کردم اما هنوز زندگی مشترکمان آغاز نشده بود که فهمیدم «نوشین» با پسر دیگری ارتباط نامتعارف دارد ولی به خاطر ترس از سرزنش های خانواده ام این موضوع را پنهان کردم.
با وجود این «نوشین» فقط به عمل های جراحی زیبایی می اندیشید و همه پساندازهای مرا صرف لوازم آرایش و عملهای جراحی صورت و پیکرش می کرد اما هیچ وقت به خانه داری یا فرزندآوری نمی اندیشید. کار به جایی رسید که مرا هم با خود به مهمانی و پارتی های مختلط می برد و تشویق به مصرف مواد مخدر(گل) می کرد به گونه ای که من هم خیلی زود معتاد شدم و دیگر مسیر زندگی ام تغییر کرد.
یک روز که به فروشگاه یکی از بستگانم رفته بودم، گوشی «سعید» را گرفتم تا با همسرم تماس بگیرم اما ناگهان چشمم به پیام ها و استیکرهای شیطانی افتاد که از سوی «نوشین» برای او ارسال شده بود.
با خشم و عصبانیت آن ها را به «سعید» نشان دادم و او هم با تایید موضوع گفت: این پیامها از یک هفته قبل شروع شد و من هم به همسرم گفتم تا شما را در جریان بگذارد ولی او هم ترس داشت و هم خجالت میکشید. این ماجرای شرم آور را برای شما بازگو کند!
بعد از شنیدن این موضوع درحالی دچار نارحتی های روحی و افسردگی شدم که 9 سال از زندگی من با «نوشین»می گذرد و نمی دانم چه کنم! اما ای کاش …
بررسی های کارشناسی و مشاورهای در این باره ادامه دارد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی