روند نابودی سرخپوستان بومی قاره آمریکا به دست سفید پوستان در جریان کشف این قاره، یکی از هولناکترین جنایات انسان مدرن به شمار میرود؛ در آمریکای مرکزی اقوام کهن آزتک، اینکا و مایا در مواجهه با سفیدپوستان مهاجم به کل نابود شدند و همه عناصر تمدنی آنها به جز چند بنا و معبد، از میان رفت.
در افسانههای قوم آزتک آمده بود که یک روز منجی بزرگی از راه دریا میرسد و سعادت غایی را برای آنها رقم میزند. اما وقتی سروکله امثال «ارنان کورتز» اسپانیایی و کشتیهای جنگی بزرگشان پیدا شد، دیری نگذشت که بومیان متوجه شدند بلا به جای منجی برای آنها نازل شده است.
در مورد سرخپوستان آمریکای شمالی هم وضع کمابیش به همین بدی بود. به تعبیری، آنها تا قبل از ورود سفیدپوستان، خوشبخت ترین جوامع انسانی محسوب میشدند؛ آنها پهنه دشتهای وسیع با تعداد بیشماری گاومیش در اختیار داشتند تا بدون دغدغه، قرنها فارغ از جنگها و مصیبتهایی دنیای قدیم، در سرزمین «بهشت عدن گونه» خود زندگی کنند. ادیان طبیعتگرای سرخپوستان آمریکای شمالی باعث شده بود تا آنان به صلح با هستی و رضایت در برابر سرنوشت دست یابند.
سفیدپوستان، ایالات متحده آمریکا را با تکیه بر دو چیز بنا کردند؛ اول، زمین و منابع طبیعی سرخپوستان و دوم، نیروی کار مجانی سیاهپوستان؛ قلمرو سرخپوستان به بهانه اکتشاف نفت و عبور راه آهن از آنها گرفته شد و همزمان در یک نسل کشی سیستماتیک و تدریجی، آمریکای شمالی از اقوام و طوایف سرخپوست که صاحبان اصلی آمریکای شمالی بهشمار میرفتند، خالی گردید.
انعکاس این جنایت تاریخی در هالیوود، به اندازهای که در خور عظمت واقعه باشد هرگز صورت نپذیرفته است. در واقع قبل از ورود آمریکا به عرصه معادلات بینالمللی و شناسایی «دشمن» در قالب مفهوم «دیگری»، موج اول بازنمایی در هالیوود علیه سرخپوستان و سیاهپوستان صورت پذیرفت تا آنچه بر آنها رفته بود در پیشگاه وجدان و افکار عمومی مردم آمریکا توجیه شود.
اما رفته رفته با نفوذ جریانات روشنفکری در هالیوود، تولید فیلمهایی با مضمون ضد سرخپوستی امکان ناپذیر شد. در یک نقطه عطف، مارلون براندو در زمانی که برنده جایزه اسکار شده بود، یک زن سرخپوست را به جای خود روی صحنه فرستاد تا با استفاده از تریبون جهانی مراسم اسکار، بیانیهای علیه ظلم دیرینه آمریکا به این «اقلیت رو به زوال رفته» قرائت کند.
در فیلم پر رمز و راز و تاویل پذیر «درخشش» ساخته استنلی کوبریک، یکی از تحلیلهایی که بر بستر نمادین فیلم ارایه شده، نفرین شدگی سرزمین آمریکا به واسطه کشتار بیرحمانه سرخپوستان است.
کوین کاستنر در فیلم «با گرگها میرقصد»، ظاهراً تصویری متفاوت از سرخپوستان ارایه میکند، اگر چه منتقدینی که به لایههای پنهان و خواندن «خطوط بین خطوط» این اثر پرداختهاند، چندان هم نسبت به ارایه این تصویر متفاوت خوشبین نیستند و آن را نوعی بازنمایی غیرمستقیم در توجیه برتری سفید دوستان تلقی کردهاند.
به هر روی میتوان گفت به اندازهای که جریان روشنفکری در هالیوود به نقد نژاد پرستی علیه سیاهان آمریکا یا جنگ ویتنام پرداخته، به مسأله سرخپوستان اعتنای چندانی نشان نداده است.
«قاتلین ماه گل» آخرین ساخته مارتین اسکورسیزی از معدود فیلمهای بدنه اصلی هالیوود است که محور اصلی داستانی آن به ظلم و استثمار علیه سرخپوستان میپردازد.
ساختار فیلم، مضامین چندگانهای را دنبال میکند؛ یک قصه گانگستری شبیه «دار و دسته نیویورکی» در کنار یک درام غم انگیز از رابطه «دی کاپریو» با همسر سرخپوستش روایت میشود که ظاهراً سعی شده تا لایههایی از ژانر معمایی و کارآگاهی هم به آن اضافه گردد؛ با این وجود؛ مضمون غالب در این فیلم را میتوان نقد نژاد پرستی علیه سرخپوستان آمریکا تلقی کرد.
«قاتلین ماه گل» ذهن ما را به حذف فیزیکی اقلیتهای نژادی در آمریکای شمالی متبادر میکند؛ در زمانهای که کشتار علنی سرخپوستان دیگر امکان پذیر نبود، حذف سیستماتیک آنها در دستور کار قرار گرفت.
در کانادا، همسایه شمالی آمریکا، بر اساس پیشبینیهای رسمی، تقریباً ۱۲۰۰ زن و دختر سرخپوست بین سالهای ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۲ ناپدید یا کشته شدند. زنان سرخپوست چهار درصد از جمعیت کشور کانادا را تشکیل میدهند، اما نزدیک به ۱۶ تا ۲۴ درصد از آمار قربانیان قتل را در دوره ذکر شده شامل میشوند.
در دهه هفتاد میلادی در ایالات متحده، پس مشاهده روند افزایشی جمعیت سرخپوستان، مقامات دولتی به طور نامحسوسی برنامه نازا کردن زنان سرخپوست را به مرحله اجرا گذاشتند؛ یک زن پزشک سرخ پوست به نام «کنی اوری» که در زایشگاه بیمارستانی در ایالت اوهایوما اشتغال داشت روزی ناخودآگاه به بررسی دفاتر و اسناد زایشگاه پرداخت. او در جریان این بررسی احساس کرد که تعداد زیادی از زنان سرخ پوست پس از وضع حمل، زیر عمل جراحی برداشت رحم قرار گرفتهاند.
در یکی از گردهماییهای «اتحادیه سرخپوستان نیوانگلند» که در بندر پلیموت ماساچوست برگزار میشد، یکی از زنان سرخپوست حاضر در جلسه گفته بود: «از مشکلات ما ناپدید شدن زنان سرخپوست، تجاوز به آنها و در برخی موارد به قتل رساندن آنهاست. مشکل اصلی بیتوجهی پلیس آمریکا به مشکلات رنگینپوستان است».
در فیلم «قاتلان ماه گل»، داستان حول محور قتل چند زن از قبیله اوسیچ شکل میگیرد که با همدیگر خواهر هستند. مردان سفید پوست به طمع صاحب شدن اموال و اراضی آنها، با این دختران ازدواج میکنند و رفته رفته آنها را به قتل میرسانند.
همه این قتلها زیر نظر شخصی به نام «ویلیام کینگ هیل» صورت میگیرد که مثل شخصیت «خان والا» در سریال «هزاردستان» علی حاتمی، ظاهری خیرخواه و مردمدوست دارد اما در واقع یک ماکیاولیست است که به همه آدمها به چشم وسیلهای برای رسیدن به اهداف و امیال خود نگاه میکند.
فیلم پر است از نمادها، طعن و کنایات و استعارههای ظریف نسبت به نژادپرستی علیه سرخپوستان آمریکا و از این بابت، اثری خاص و جالب به نظر میرسد. «قاتلین ماه گل» هر چند برای انعکاس فاجعه بزرگی که بر سر سرخپوستان آمریکای شمالی آمد، هنوز هم فیلمی مهربان و ملایم است، اما با توجه به سکوت طولانی و پیچیده هالیوود نسبت به سرگذشت تلخ اولین ساکنان آمریکا، اثری در خور توجه و تامل محسوب میگردد که ارزش دیدن را دارد.