نویسنده: فردریک کمپه Frederick Kempe ، رییس و افسر ارشد اجرایی در اندیشکده شورای آتلانتیک
دشوار است که با استدلال رابرت گیتس، وزیر دفاع پیشین آمریکا مخالفت کرد که زمانی گفته بود ایالات متحده امروزه با بزرگترین تهدید علیه نظم جهانی "در دهههای گذشته، شاید هم در همه تاریخ این نظم" دست به گریبان است—با جنگهایی چاره ناپذیر در اروپا و خاورمیانه و تنشهایی که میتوانند به راحتی در آسیا تشدید شوند.
آنچه من در این مقاله تلاش دارم انجام دهم این است که بهترین راهها برای درک خطرات و (تا جایی که ممکن است) بهترین ایدهها برای چاره کردن آنها را پیدا کنم. اگر به دنبال مطالعه نوشته های بیشتری برای شناخت مشکل هستید—بهویژه نوشته هایی که از دیدگاه تاریخی غنی ای برخوردارند—کلمه به کلمهِ مقاله "جنگ جهانی بعدی" نوشته هال برندز Hal Brands را که تازه در مجله فارین افرز منتشر شده، بخوانید. (ملاحظه مترجم: این مقاله به زودی ترجمه و در دسترس شما قرار خواهد گرفت.)
او نگاه مفیدی به دوران پیش از جنگ جهانی دوم دارد، خیلی قبل از درگیرشدن ایالات متحده در آن جنگ، که شاهد "تجمع سه بحران منطقهای بود: خشونت ژاپن در چین و منطقه آسیا-اقیانوس آرام؛ تلاش ایتالیا برای امپراتوریگری در آفریقا و دریای مدیترانه؛ و پیشروی آلمان برای سلطهگری در اروپا و فراتر از آن."
بیایید به امروز برگردیم که همچنین با سه چالش منطقهای خطرناک و قدرتهای خودکامهای روبرو هستیم که خطرناکتر به یکدیگر نزدیک میشوند؛ قدرت هایی که عمدتاً با عزم منفجر کردن وضعیت موجود متحد شدهاند. چین میخواهد جایگزین ایالات متحده به عنوان قدرت برتر جهانی شود و آن را از غرب اقیانوس آرام بیرون کند؛ در همین حال، روسیه میخواهد قلمرو و نفوذ از دست رفته با فروپاشی اتحاد شوروی را بازپس بگیرد، که گام نخست آن اوکراین است. در خاورمیانه، ایران و نیروهای وابسته به آن (از جمله حماس، حوثیها و حزبالله) بر نابودی اسرائیل تمرکز دارند و در تقلای سلطه منطقهای در برابر پادشاهیهای خلیج (فارس) و ایالات متحده هستند. این کشمکش اخیراً دوباره با حمله یک گروه شبهنظامی وابسته به ایران به یک پایگاه آمریکایی در اردن خودنمایی کرد که در آن سه سرباز آمریکایی کشته و دهها نفر زخمی شدند.
برندز مینویسد: "پکن، مسکو و تهران" قدرتهای جدید "ندار" هستند که با "داراها" یعنی واشنگتن و متحدانش گلاویزند. همچنین در پژواکی از حال حاضر، کشورهای فاشیستی که در نهایت به عنوان قدرتهای محور در جنگ جهانی دوم همپیمان شدند، در ابتدا "چیزی جز حکومتهای غیرلیبرال و متمایل به تخریب وضعیت موجود نبودند." در سال 1937، خیلی قبل از پیوستن واشنگتن به جنگ، رئیس جمهور آمریکا فرانکلین دی. روزولت، آنچه در حال رخ دادن بود را "همهگیریِ جهانی بی قانونی" نامید.
برندز یک اندیشمند پیچیده است و مقایسههای دقیقی میکند - به جای اینکه به نتایج عجولانه برسد. او مینویسد: "اما فکر کردن به آن سناریوی کابوسوار همچنان ارزشمند است، زیرا جهان ممکن است تنها به اندازه یک سوء مدیریت با درگیری فراگیر در اوراشیا فاصله داشته باشد- و نیز به این دلیل که ایالات متحده برای این احتمال آمادگی ندارد."
منبع: شورای آتلانتیک