به گزارش صد آنلاین ، فرشته فرزند طلاق بوده و سختی زیادی را تحمل کرده است. او حالا مجبور به جدایی از همسرش شده است و میگوید راهی بجز طلاق برایش نمانده و میداند فرزندانش وضعیت سختی خواهند داشت.
همسرم اعتیاد شدید دارد و وضعیت سختی را برایم درست کرده است.
*چه مدتی است که معتاد شده است؟
از وقتی با زنی غریبه دوست شد، اعتیاد پیدا کرد و بعد هم چنان معتاد شد که زندگیمان را خراب کرد.
*یعنی شوهرت خیانت کرده است؟
بله. او در یک مهمانی با زنی به نام رویا آشنا شده بود. در آن زمان باردار بودم و به خاطر عوارض بارداری به مهمانی نرفتم. شوهرم تنها رفته بود که با آن زن آشنا شد و ارتباط داشتند. من وقتی متوجه شدم که بچهام تازه به دنیا آمده بود.
*اعتیاد شوهرت از همان زمان بود؟
بله از همان زمان معتاد شد؛ البته اعتیادش را نمیدانستم چون اوایل کم میکشید و درخانه هم نمیکشید. وقتی متوجه خیانت شدم هر کاری کردم زندگیام روال عادی پیدا کند. از خانواده شوهرم کمک گرفتم مدتها بدرفتایاش را تحمل کردم تا اینکه در نهایت با آن زن صحبت کردم و یک جوری او را از زندگیام بیرون کردم اما وضعت زندگیام روزبه روز بدتر شد.
*چرا بدتر شد؟
اعتیاد شوهرم شدید شد. خانوادهاش سعی کردند کاری کنند که ترک کند اما نتوانستند. طوری شد که این اواخر مواد را جلوی بچهها میکشید.
*چند فرزند دارید؟
یکسال بعد از به دنیا آمدن بچه بزرگم دوباره باردار شدم و دخترم به دنیا آمد. بچهها حالا 4 و 5 ساله هستند.
*طلاق شما توافقی است و شوهرت هم راضی به این جدایی است؟
هر روز در خانه دعوا و درگیری است. همسرم نسبت به بچهها عصبانی برخورد میکند و آنها را اذیت میکند. اگر پدر خوبی بود من سختیهای زندگی با مردی معتاد و خیانتکار را تحمل میکردم اما او به بچهها آسیب میرساند و من برای محافظت از بچههایم چارهای ندارم باید طلاق بگیرم. حتی اگر شوهرم مخالف باشد. خودم فرزند طلاق هستم و میدانم چقدر سخت است.
*پدر و مادر خودت چرا جدا شدند؟
آنها به خاطر ورشکستگی مالی پدرم از هم جدا شدند. من تنها فرزند بودم و با مادرم زندگی میکردم. به خاطر اینکه پدرم با ما نبود خیلی به من سخت میگذشت و همیشه جلوی دوستانم احساس بدی داشتم. انتظار داشتم مادرم تحمل کند چون پدرم ورشکسته شده بود و اعتیاد نداشت؛ اما شوهرم اعتیاد دارد و به بچههایم آسیب میزند.
*حالا میخواهی چه کنی؟
تصمیم دارم برای مدتی با مادرم زندگی کنم. بعد از آن اگر شد خانهای جداگانه بگیرم و با بچهها باشم. البته مادرم میگوید برای همیشه میتوانم با او زندگی کنم.