جنگ اوکراین به زودی وارد سومین سال خود خواهد شد. جنگی که از اوایل سال 2021 آغاز شده و بازیگران زیادی را بهخصوص در غرب و آمریکا درگیر خود کرده و پیامدها و نگرانیهای بسیاری برای جامعه جهانی به دنبال داشته است. در این میان روسها بیمیل نبودند تا ایران را هم به نحوی درگیر این منازعه کنند و برای ما نیز هزینههایی در صحنه جهانی به وجود بیاورند. اما اینکه ایران باید چه مواضعی در قبال جنگ اوکراین داشته باشد تا بیش از این هزینهای برای ما ایجاد نشود؟ تحولات جنگ اوکراین و آینده آن به کجا خواهد انجامید و چه آیندهای پیشروی روسیه و اوکراین و رهبران آن خواهد بود و نقش ایران در این میان چیست؟ پرسشهایی است که از همان آغاز این جنگ مطرح بوده و تا به امروز در جای خود باقی است. ازاینرو، حزب ندای ایرانیان از دکتر «الهه کولایی»، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، دعوت به عمل آورد تا به بررسی و ریشهیابی علل جنگ در اوکراین، تحولات آن و همچنین آینده دو کشور درگیر روسیه و اوکراین تا بازیگرانش غرب و آمریکا و درنهایت نقش و جایگاه ایران در آن بپردازد. بر این اساس، الهه کولایی معتقد است اقتضای جغرافیا، ژئوپلیتیک و نیاز غیرقابل چشمپوشی کشور ما، توازنبخشی در روابط خارجی است، کاری که همه کشورها میکنند.
روسها هیچگاه بهعنوان بازیگر برابر از سوی آمریکاییها پذیرفته نشدند
الهه کولایی، استاد روابط بینالملل دانشگاه تهران، درباره جنگ اوکراین و ریشههای آن گفت: جنگی که در اوکراین جریان دارد، ریشهاش در تحولاتی است که به قرنها قبل برمیگردد، اما در این فرصت محدود نمیتوانیم چندان هم نگاه تاریخی و گسترده به موضوع داشته باشیم. باید به این مسئله اشاره کنم که دولت روسی بهعنوان یک هویت تاریخی، نخستینبار در کییف تشکیل میشود؛ یعنی برای ملیگرایان روس در جریان فروپاشی شوروی که اوکراین از روسیه جدا میشود، این مسئله خیلی دردناک بود و جدایی پارهای از تن روسیه تلقی شد تا جایی که بعدا خیلیها این بحث را مطرح کردند. پوتین هم صحه گذاشت که فروپاشی اتحاد شوروی یک فاجعه ژئوپلیتیکی بوده، بنابراین جداشدن روسیه و اوکراین با پیوندهای عمیق تاریخی مسئله بسیار دردناکی برای روسیه بوده است. در جریان فروپاشی روسیه، یک نگاه خیلی خوشبینانه نسبت به غرب در روسیه وجود داشت که مسکو میتواند یک بازیگر برابر با آمریکا باشد و در بازیهای جهانی حضور تأثیرگذار داشته باشد، امنیت و منافعش به رسمیت شناخته شود و بهعنوان بازیگر برابر در بازیهای جهانی پذیرفته میشود.
ولی روند تحولات خیلی زود نشان میدهد که این برداشت درست نبود. در واقع آمریکاییها بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، روسیه را بهعنوان بازیگر برابر، نهتنها نمیپذیرند، بلکه بهنوعی مهار روسیه را دوباره هدف قرار میدهد. نادیدهگرفتن منافع، ملاحظات و علایق روسیه دو، سه سال بیشتر طول نمیکشد. پذیرفتهنشدن روسها بهعنوان بازیگر برابر از سوی آمریکا، زمینه رشد ملیگرایی را در روسیه فراهم کرد.
این کارشناس مسائل بینالملل همچنین افزود: اوایل دهه 1990 پس از فروپاشی شوروی این بحث مطرح میشود که روسیه نمیتواند روی همگرایی با اروپا و آمریکا حساب باز کند و باید بهدنبال منافع خود حرکت کند. بهنوعی بدبینی یا نگاههای جدید ملیگرایانه و اوراسیاگرایانه جای خود را در سیاست خارجی این کشور به دست آورد. نگاه خوشبینانه به غرب کنار میرود. توجه به این نکتهها به این دلیل اهمیت دارد که عرصه رویارویی در اوکراین را برایمان قابلدرک خواهد کرد. با اینکه روسها، کمونیسم را کنار میگذارند، اما انتظارشان برای یکپارچهشدن با غرب و پذیرفتهشدنشان در اروپا بهعنوان بازیگر فعال که میتواند بخشی از نظام جدید امنیت را در اروپا شکل دهد، تحقق پیدا نمیکند؛ یعنی تحولاتی شکل میگیرد که روسیه را از به بازی گرفتهشدن در غرب ناامید میکند. اینجاست که جریانهای ملیگرا و درونگرا در روسیه رشد میکنند. آنان همواره تأکیدشان بر این است که منافع روسیه با آمریکا و اروپا در تقابل قرار دارد.
او همچنین افزود: از همان زمانی که یلستین پارلمان روسیه را گلولهباران میکند، جنگ چچن و مسائل دیگری که پیش میآید، به این بدبینی دامن زده میشود که این روسها همانها هستند و تغییر نکردهاند. این مسئله در جریان انقلابهای رنگی شدت بیشتری پیدا میکند. در جریان انقلابهای رنگی، آمریکا و اروپا مداخله آشکار و تعیینکنندهای داشتند تا جایی که بدون حمایت آنها به نتیجه نمیرسید. البته باید درمورد فرایندهایش صحبت شود اما اینجا موضوع بحث، اوکراین است. روسیه و غرب بهعنوان بازیگرانی که در جنگ اوکراین هستند. آمریکا بهطور طبیعی بر این گروهبندی مسلط است و بعد هم اوکراین. پس بسیار مهم است که بدانیم چرا این رابطه به اینجا رسیده است. نکته سوم بحث موجهای دموکراتیکسازی و رودرروشدن روسیه با آمریکا و اروپا به دلیل جریانهای آزادیخواه در داخل جمهوریها و همان جریانهای معروف به انقلابهای رنگی که در گرجستان و اوکراین اتفاق میافتد و بعد هم در قرقیزستان که البته سریع مهار میشود؛ اما در گرجستان و اوکراین امواج و آثار آن متفاوت است. بهویژه در اوکراین که در سال ۲۰۰۴ انقلاب نارنجی صورت میگیرد.
اوکراین در مسیر اصلی انتقال انرژی گاز روسیه به اروپا قرار گرفته است. بههرحال زمانی روسیه، بیش از ۳۵ درصد گاز کشورهای اروپایی را تأمین میکرد، درمورد آلمان تا ۹۰ درصد و برخی کشورهای دیگر درصد بالاتری بود. این مسیر سنتی، مسیر اوکراین بود. در پی انقلاب نارنجی، بستن شیر گاز روی اوکراین و مشکلات انتقال گاز به اروپا شروع میشود. این مسائل در سالهای گذشته ادامه داشته است؛ یعنی رودرروییها بهویژه بعد از انقلاب رنگی ۲۰۰۴ تشدید میشود. روسها بسیار صریح به اوکراینیها میگویند اگر میخواهید به آغوش آمریکا بروید، مشکلی ندارد اما از گاز ارزان خبری نیست. به همین دلیل یارانهها را قطع میکنند و قیمت گاز را افزایش میدهند. فشارهای روسیه بر اوکراین تشدید میشود.
روستبارهای ساکن اوکراین نقش بسیار مهمی در تنظیم روابط این کشور با روسیه بازی میکنند
کولایی با اشاره به این نکته بسیار مهم که رویکرد روسیه درباره دموکراتیکسازی و حمایت غرب از دموکراسی در جمهوریها، در برابر فشارهای روسیه برای باثبات نگهداشتن قدرتهای حاکم در این کشورهاست، تأکید کرد: تمرکز بر دموکراتیکسازی ادامه همان الگوهای دوران کمونیسم است که در چارچوب جدید ادامه پیدا میکند. مسئله مهم دیگری که درباره جمهوریها مطرح میشود، موضوع حضور روستبارها در جمهوریهاست. بعد از فروپاشی اتحاد شوروی این مسئله بسیار مورد توجه قرار میگیرد. بعد از فروپاشی ۲۵ میلیون روس از جمعیت 286 میلیونی شوروی در جمهوریها بودند، یعنی خارج از روسیه زندگی میکردند. بالاترین شمار روستبارهای ساکن در جمهوریها، در اوکراین حضور داشتند.
از نظر جمعیت تعدادشان بیشتر از بقیه کشورها بود. بیش از شش میلیون روستبار در اوکراین زندگی میکردند. در قزاقستان این میزان به ۳۷ درصد هم میرسید، ولی جمعیتی که در اوکراین بودند بیشتر از بقیه جمهوریها بودند. آن زمان این سؤال مطرح بود که این روسها آیا وفادار به کییف هستند یا به مسکو؟ تکلیف این روسها چیست؟ چه جایگاهی پیدا خواهند کرد؟ که بعدها مشخص شد که اینها، وقتی رویارویی با روسیه و جمهوریها پیش میآید از طرف مسکو مورد بهرهبرداری قرار میگیرند. اتفاقی که در شرق اوکراین میافتد که مناطق صنعتی در آنجا هست، همینطور معادن بسیار مهم زغالسنگ. روستبارها بیشتر در مناطق شرقی و شمال شرقی حضور دارند و تعلقخاطری به روسیه دارند که درباره شبهجزیره کریمه در 2014-2015 این مسئله بهخوبی مشاهده میشود. روستبارهایی که اکثریت ساکنان کریمه را تشکیل میدهند در برابر رویارویی مسکو با کییف، در همهپرسیای که برگزار میشود خواستار الحاق به روسیه میشوند. در اینجا کاملا مشخص میشود که روستبارها در تنظیم روابط کشورها با روسیه چه نقشی بازی میکنند.
روسیه مخالف پیوستن اوکراین به ناتو بود و همین نیز رویاروییاش را با آمریکا تشدید کرد
این استاد دانشگاه ادامه داد: وارد اوکراین و این جنگ که میشویم باید به سه بازیگر توجه کنیم؛ روسیه، اوکراین و غرب که آمریکا در رأس آن با توجه به برتریها و امکانات خود قرار دارد. باید کلمه فروپاشی را بهخوبی تعریف کنیم که یعنی چه؟ حادثه فروپاشی تصمیمی بود که در پایان سال ۱۹۹۱ منجر به جداشدن جمهوریها شد، ولی برای بسیاری از ملیگرایان در روسیه پیامدهای غیرقابل قبولی به دنبال داشت. تصور آنها از فروپاشی با اتفاقاتی که میافتد تطبیق پیدا نمیکند؛ بنابراین شکاف بین روسیه با غرب بهویژه آمریکا شدت پیدا میکند. جمهوریهایی که مستقل میشوند مثل اوکراین که درصد بالایی از مردم اوکراینیتبار هستند. یکی از نکاتی که در کنار گسترش ناتو بهسوی شرق مطرح میشود، تلاش اتحادیه اروپا بود تا در شرایط جدید پس از فروپاشی بتوانند مشکلات اقتصادیشان را از طریق جذب بازماندگان نظام سوسیالیستی پیشین و نظام برنامهریزی متمرکز با مشاورهها و همکاریها کاهش دهند که این مطلوب سیاستهای روسیهای نیست. البته در روسیه هم سیاستهای خصوصیسازی و بازاریسازی اتفاق میافتد، اما اجرای آن تحریفشده است که بیشباهت به کشور خودمان هم نیست.
روندهای خصوصیسازی در غیبت نهادهای نظارتی مردمی و نبود حضور مؤثر مردم در این نهادها صورت میگیرد، در واقع وضعیت خودمانیسازی، فامیلیسازی و از این جیب به آن جیب گذاشتن، در روسیه اتفاق میافتد و همینطور در اوکراین. یکی از ویژگیهای همه جمهوریهای بازمانده از فروپاشی شوروی این است که همهشان بسیار فاسد بوده و هستند؛ یعنی همه آنها میراث اتحاد شوروی و فساد را با خود دارند، حتی اوکراین هم اگر دقت کنید بهشدت درگیر این مسئله است؛ بنابراین تصور و انتظاری که در روسیه وجود داشت در تنظیم رابطه با غرب محقق نمیشود. روسها تأکید میکنند نباید اوکراین عضو ناتو شود اما آمریکاییها برنامه گسترش را انجام میدهند. من بر کلمه مداخله تأکید میکنم، چون آمریکاییها فشار میآوردند، برای اینکه از جریانهای طرفدار غرب حمایت کنند و این رودرروییها شدت پیدا میکند. تأکید روسها این بود که کییف نباید عضو ناتو شود و اوکراین باید در وضعیت بیطرف بماند؛ بنابراین آنچه در روسیه و اوکراین میبینیم بخشی از روابطی است که میان روسیه و بقیه جمهوریها به وجود میآید با این تفاوت که اوکراین در میانه روسیه و اروپا قرار گرفته و در واقع یک سرزمین مرزی است که روی لبهای قرار گرفته که برای روسیه بسیار اهمیت دارد.
روسیه فکر میکرد الگوی حمله به گرجستان را در اوکراین هم میتواند اجرا کند
کولایی با تأکید بر اینکه پذیرفتن ناتو در مرزهای روسیه برای مسکو تحملپذیر نبوده و مرتب نیز بر این مسئله تأکید داشتهاند، خاطرنشان کرد: در نهایت در سال ۲۰۰۸ روسیه همین الگو را در گرجستان اجرا میکند؛ یعنی حمله بسیار شدیدی به گرجستان میکند، گرجستان را با روسیه در نظر بگیرید. این حمله بسیار تأثیرگذار بود و باعث فروپاشی و تسلیم تفلیس در برابر مسکو میشود. روسها فکر میکردند همین الگو را میتوانند در اوکراین هم اجرا کنند؛ ولی غرب بهویژه آمریکا تمامقد به کمک اوکراین آمده و الان الگویی که میسازند، این است که گویا عصر شوروی، عصر جنگ سرد است و جهان آزاد در برابر کمونیسم قرار گرفته و اکنون الگوسازیهایی که انجام میشود، به همین شکل است که جهان آزاد در برابر یک تهدید جدی قرار گرفته است. این بحث مطرح میشود که قبل و بعد از جنگ اوکراین، جهان تغییر کرده و وارد شرایط جدیدی شده است. تمام امکانات غرب باید به کار گرفته شود، برای اینکه روسیه شکست بخورد و در این جنگ پیروز نشود.
روسیه با طرح استفاده از سلاح هستهای به دنبال پایاندادن جنگ به سود خودش است
این استاد دانشگاه همچنین اظهار کرد: از سال ۱۹۹۳ تا ۲۰۲۲ سال گذشته که آخرین آیین امنیت نظامی روسیه منتشر شد، روسها بسیار صریح گفتند که اگر لازم باشد، در دفاع از خودمان میتوانیم از سلاح هستهای به شکل تاکتیکی و با شدت کم استفاده کنیم، برای اینکه حریف ناگزیر به کاهش سطح منازعه شود. آنها معتقد هستند استفادهشان از سلاح هستهای برای افزایش تنش یا بالابردن سطح جنگ و شروع یک جنگ هستهای نیست؛ بلکه میخواهند استفاده محدود و کنترلشده از سلاح هستهای بکنند، برای اینکه حریف را وادار کنند به منازعه پایان دهد. به نظر میرسد در وضعیت فعلی با توجه به روندی که گفتم، شرایط بسیار پیچیده و دشوار باشد؛ چون بعد از اینکه روسیه کریمه را گرفت و به خاک خودش پیوست کرد، بهعنوان بخشی از خاک فدراسیون روسیه، براساس آن همهپرسی که اشاره کردم، با پادرمیانی فرانسه و کشورهای جنوب اروپا، توافقی با اوکراین ایجاد شد که بهنوعی در مناطق شرقی در ناحیه دنباس به استانهای شرقی و به روستبارها خودمختاری داده شود.
این توافق چندان هم برای جریان غربگرایی که به سوی پیوند با اتحادیه اروپا حرکت میکند، مطلوب نیست؛ زیرا آنها به دنبال پیوستن به روسیه و همگرایی با روسها نیستند. این توافق اجرا نشد و شاید یکی از دلایلی که روسها دیدند حمله نظامی راهحل است، همین باشد. تا جایی که پوتین میگفت عملیات ویژه نظامی، به دلیل پایبندنبودن رهبران اوکراینی و زلنسکی به این توافق است که باید میزانی از خودمختاری قابل قبول به روستبارها داده میشد که داده نشد؛ بنابراین جنگ به عرصه رودررویی اروپا و آمریکا با روسیه منجر شد. البته بسیار با احتیاط؛ چون غربیها نگران هستند که مبادا روسیه در شرایطی قرار گیرد که از سلاح هستهای تاکتیکی در اوکراین استفاده کند و آنچه را که در آیین امنیتی خود اعلام کرده، عملی کند. در دوره شوروی روسها اعلام میکردند ما ضربه نخست هستهای را وارد نخواهیم کرد. اگر رقیب ما این ضربه را به ما بزند، ما پاسخ هستهای خواهیم داد؛ اما میبینید که الان در این تحولاتی که اتفاق افتاده، روسها خیلی صریح اعلام کردند که اگر لازم باشد، ضربه هستهای نخست را هم خواهیم زد.
آمریکا به این نتیجه رسید که نظریه مهار درباره روسیه به شکل جدیدی اجرا شود
او با اشاره به اینکه به نظر میرسد جنگ در اوکراین شرایط بسیار پیچیده و سختی دارد، گفت: با توجه به عزمی که از سوی غرب برای مهار و کنترل روسیه وجود دارد و اینکه دو، سه روز قبل، یک سخنرانی از سوی کارشناسان در آمریکا منتشر شد که بحثش این بود نظریهای که در دوران جنگ سرد برای مهار روسیه داشتیم، حالا دیگر کاربرد ندارد و باید از نظریه ریگان استفاده و برای فروپاشی سیاستگذاری کنیم؛ یعنی درباره روسیه پس از فروپاشی، برژنسکی بسیار صریح مطرح کرد که روسیه هنوز خیلی بزرگ است. بحث فروپاشی خود فدراسیون روسیه که ۲۱ جمهوری بود، پس از فروپاشی اتحاد شوروی که ۱۵ جمهوری بود، بسیار جدی مطرح شده بود که اوج آن جنگ چچن بود؛ اما پوتین جمعش کرد. این مسئلهای است که امروز در آمریکا خیلی جدی مطرح میشود که جریانهای پرقدرتی معتقد هستند روسها تغییر نکردهاند و همان روسهای قبلی هستند.
باید همان شیوههایی را که در دوره ریگان انجام شد، باز هم دنبال کنیم. مگر اینکه حادثهای در روسیه، از جنس همان چیزی که در گروه واگنر اتفاق افتاد، تحولاتی را در روسیه شکل دهد. ساخت قدرت خیلی منسجم و متصلب است و هر نوع تحرکی در آنجا در کنترل درمیآید. ممکن است هر نوع اتفاقی که تحت تأثیر عوامل طبیعی است، مانند دوران اتحاد شوروی که رهبران حزب کمونیست کنار نمیرفتند؛ بهویژه در سالهای پایانی آن که عزرائیل جانشان را میگرفت. روندهایی که الان وجود دارد، دستیابی به یک توافق را دشوار میکند و به نوعی حلوفصل مسائلی که به وجود آمده، دشوار است. بالاخره آتشبسی انجام میشود؛ اما به نظر میرسد این آتشبس هم یک منازعه فریز باشد که در شرایطی دوباره میتواند شعلهور شود.
روسیه از نبود تبادل ایران با جامعه جهانی، در جنگ اوکراین سود میبرد
این کارشناس مسائل بینالملل با اشاره به اینکه شاید دوگین بهعنوان نظریهپرداز در روسیه چندان مورد توجه نباشد؛ اما دیدگاهش در خدمت دیپلماسی و سیاست روسیه کاملا مورد بهرهبرداری پوتین قرار میگیرد، گفت: از دوران یلتسین و دهه اول بعد از فروپاشی، توصیه پریماکف این است که روسیه باید از همه منابع قدرت خودش استفاده کند و باید بهعنوان بازیگر بزرگی در بازیهای جهانی باشد. بحثی که دوگین مطرح میکند، کاملا با ایده احیای روسیه تطبیق پیدا میکند، تداخل و همسازیاش کاملا مورد بهرهبرداری پوتین قرار میگیرد. طبیعی است که این رفتار را در عرصه سیاستهای خارجی روسیه شاهد باشیم؛ اما این پرسش که روسیه جایگاهی برای ایران قائل است؟ روسیه ایران را چگونه میبیند؟
کتابی را درباره این مسئله چند سال قبل منتشر کردم. به طور کلی کمتر به نگاه کشورهای دیگر درباره خودمان توجه میکنیم و بیشتر از زاویه دید خود مسائل را بررسی میکنیم. درباره روسیه، به نظرم ایران را باید در کانتکس خاورمیانه دید و اینکه ایران چه جایگاهی پیدا میکند. درباره مسئله اوکراین فکر میکنم که روسها تلاششان به نوعی این بوده که ایران در این جنگ درگیر شود، از این نظر که مسئولیتهای بینالمللی و پیامدهایش را متحمل شود. به نظر میرسد که حسابشده این سیاست اجرا شده و نقشی که ایران برای روسیه داشته، به دلیل نبود تبادل در روابط خارجی، بسیار سودمند و درخورتوجه بوده است. دیدم رجب صفراف، کارشناس روسی، در جایی میگوید اگر ایران نباشد، روسیه نمیتواند قدرت امروزیاش را در منطقه اعمال کند و برای روسها کارایی ایران در چارچوب سیاستهای آن بسیار مهم است. ایران بازیگر بسیار مهمی است؛ اما روسها از موقعیتی که ما در روابط خارجی خودمان درست کردیم، بسیار بهره میبرند. در جنگ هم به همین ترتیب است. به نظر میرسد این روسیه است که بهرهبرداری میکند.
اقتضای جغرافیا و ژئوپلیتیک ما توازنبخشی به روابط خارجی است
او همچنین درباره عملکرد وزارت امور خارجه درباره جنگ اوکراین و رهبران آن گفت: دولت جمهوری اسلامی و وزارت امور خارجه در این منازعه تأکید میکند طرفین باید به شیوههای مسالمتآمیز به حلوفصل اختلافهای خود روی بیاورند و جنگ را تقبیح میکنند. اینها موضع رسمی دولت ایران است و وزارت امور خارجه در رأس آن وزیر امور خارجه نیز همین رویکرد را دنبال میکند؛ اما مسئله اساسی درباره جنگ یا درباره روسیه و سیاست نگاه به شرق که مطرح میشود، این است که اقتضای جغرافیا و ژئوپلیتیک و نیاز غیرقابل چشمپوشی کشور ما توازنبخشی به روابط خارجی است؛ کاری که همه کشورهای دیگر میکنند. اگر به ترکیه نگاه کنید، ترکیه عضو ناتو است؛ ولی همواره سعیاش بر این است که از تعارض روسیه و آمریکا به سود خودش بهرهبرداری کند.
تاریخ نشان داده که ما چنین توانی داریم. قبل از جمهوری اسلامی و نیز در دوره جمهوری اسلامی ما گاه این سیاست را -هرچند کوتاهمدت- دنبال کردیم. همزمان با بهبود روابط با غرب باید رابطه با روسیه را نیز تعدیل میکردیم که نتوانستیم این روابط را مدیریت کنیم و روابط با غرب هم دچار انسداد شده و بهرهاش را هم روسیه برده و علتش نیز به ژئوپلیتیک خاص ایران بازمیگردد. ما نمیتوانیم به روسیه خرده بگیریم که چرا اینگونه با ما رفتار میکند. این ما هستیم که این امکان را فراهم میکنیم تا روسها چنین رفتاری درباره ما داشته باشند. درباره جنگ هم موضع رسمی جمهوری اسلامی و چیزی که دولت و وزارت خارجه اعلام میکنند، تأکید بر پایان منازعه و تندادن به مذاکره است./شرق