جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳
بعد از جنگ جهانی، یه پیرزن آلمانی یه گاری پول میبره که نون بخره، یه جا خسته میشه میایسته، سرش رو برمیگردونه، میبینه گاری رو دزد برده، نه به خاطر پول، به خاطر گاری، که ارزشش بیشتر از بارش بوده!
حالا این وسط که شهر شلوغه، کی اصلا حواسش هست بعضیها فرار از مالیات میکنن یا نه.