به گزارش صد آنلاین ، ساعت 18دوشنبه ساکنان یکی از کوچههای منطقه اتابک در جنوب شرقی تهران با پلیس تماس گرفتند و از قتل زنی بهدست شوهرش خبر دادند. آنها گفتند که این زن و شوهر در پارکینگ ساختمان با یکدیگر درگیر شدهاند و مرد با چاقوی آشپزخانه ضربهای به همسرش زده و همین ضربه باعث مرگ او شده است. دقایقی بعد مأموران کلانتری132 نبرد خود را به محل حادثه رساندند و این قتل خانوادگی به قاضی امیرحسین علیمردان، بازپرس کشیک دادسرای امور جنایی گزارش شد.
دقایقی از وقوع این جنایت میگذشت که اعضای تیم بررسی صحنه جنایت، قدم به محل حادثه گذاشتند. در گوشهای از پارکینگ خانه پیکر بیجان زن میانسال افتاده بود که شواهد نشان میداد یک ضربه چاقو به قفسه سینهاش اصابت کرده است. در گوشهای دیگر شوهر مقتول که عامل این جنایت بود مات و مبهوت روی زمین نشسته بود و جنایتی را که مرتکب شده بود باور نداشت.
این زن و شوهر، والدین 2دختر 19 و 21ساله نیز بودند که هنگام درگیری پدر و مادرشان در خانه حضور داشتند و با صدای فریادهای آنها خود را به پارکینگ رسانده و با صحنه هولناک قتل مادر بهدست پدرشان مواجه شده بودند.در همین حال کارآگاهان به تحقیق از ساکنان ساختمان پرداختند. آنها مدعی شدند این زن و شوهر از مدتها قبل با یکدیگر دچار اختلاف شده بودند و گاهی صدای دعوا و درگیریشان شنیده میشد. با وجود این هیچکدام از همسایهها باورشان نمیشد که درگیری و اختلافات این زن و شوهر روزی به جایی کشیده شود که یکی از آنها بهدست دیگری به قتل برسد. در چنین شرایطی پیکر مقتوله به دستور بازپرس جنایی به پزشکی قانونی منتقل و متهم نیز بازداشت شد و تحت بازجویی قرار گرفت.
متهم مردی 52ساله است که 23سال با همسرش زندگی کرده است. او میگوید زندگیاش را دوست داشته اما اختلافی که بین او و همسرش ایجاد شده بود باعث شده کار به اینجا کشیده شود و حالا او بهخاطر قتل همسرش شرمنده 2 دختر جوانش شده است. این مرد در گفتوگویی جزئیات بیشتری از اختلاف با همسرش و چگونگی ارتکاب قتل را بازگو کرد.
من کارگر هستم و شبها سر کار میروم و صبح به خانه برمیگردم. من و همسرم 23سال قبل با یکدیگر ازدواج کردیم و زندگی خوبی داشتیم. او همسایه برادرم بود، در آنجا او را دیدم، به او علاقهمند شدم و بعد از چند مرتبه رفتوآمد به خواستگاریاش رفتم. حاصل زندگی ما 2 دختر 19 و 21ساله است.
ما سالهای اول زندگی مان اجارهنشین بودیم اما با تلاش و زحمت زیاد توانستیم با گرفتن یک وام 16میلیون تومانی صاحب خانهای 52متری شویم. من وام را به نام همسرم گرفتم اما اقساطش را خودم پرداخت میکردم. در همه این سالها با سختی کار میکردم تا شرمنده زن و بچههایم نباشم و از طرفی مواظب بودم تا اقساط بانک عقب نیفتد. بعد از اینکه اقساط تمام شد به همسرم گفتم که خانه را به نام من بزن اما او قبول نکرد و گفت خانه برای اوست. حتی سند خانه را هم به خانه پدرش برده بود تا دست من به آن نرسد. این شد که ما بر سر مالکیت خانه با یکدیگر دچار اختلاف شدیم.
من همه تلاشم را انجام دادم اما همسرم قانع نمیشد. او حتی میگفت خانه به نام من است و اگر حرف زیادی بزنی تو را از خانه بیرون میکنم. میگفت خانه برای من است و تو هیچ حقی نداری. بهخاطر همین برخوردش بود که حتی دخترانم هم با او دچار اختلاف شده بودند. همیشه با هم جر و بحث میکردیم و زندگی برایمان تلخ شده بود. هر وقت حرف خانه را با او میزدم میگفت تو مشکل روانی داری.
وقتی از زندگی با او خسته شدم گفتم بهتر است طلاق بگیریم و از یکدیگر جدا شویم. او هم استقبال کرد و گفت طلاقم را بده اما خانه برای من است و تو را از اینجا بیرون میکنم.
صبح روز حادثه از سر کار به خانه آمدم و خوابیدم. میشنیدم که همسرم زیر لب نق میزند. بیدار شدم و با دخترم بیرون رفتیم. او یک خودرو خریده بود و با هم به نمایندگی رفتیم و خودرو را تحویل گرفتیم. من دوباره خوابیدم که شب بتوانم سر کار بروم اما عصر همسرم بیدارم کرد و گفت حالا که میخواهی من را طلاق بدهی باید پیش مشاور برویم. او میگفت تو مشکل روانی داری و باید پیش روانشناس بروی. من هم قبول کردم و گفتم برویم اما آنقدر عصبانیام کرده بود که از آشپزخانه یک چاقو برداشتم و با خودم گفتم که اگر باز با من جر و بحث کرد او را با چاقو بترسانم.
از راه پله وارد پارکینگ شدیم و میخواستیم از خانه بیرون بیاییم که او گفت باید از این خانه بیرونت کنم، تو لیاقت زندگی در اینجا را نداری. این حرف را که شنیدم عصبانیتم بیشتر شد و ناگهان چاقو را از زیر لباسم بیرون آوردم. قصدم این بود که او را بترسانم اما نمیدانم چطور شد که چاقو با سینهاش برخورد کرد و او روی زمین افتاد. آن موقع تازه فهمیدم که چه اشتباهی کردهام. با داد و فریاد از همسایهها کمک خواستم و دخترانم از خانه بالای سر ما آمدند. در ادامه امدادگران اورژانس هم خودشان را رساندند اما گفتند که همسرم فوت شده است.
باور کنید من فرد زحمتکشی هستم. همه عمرم دنبال بهدست آوردن یک لقمه نام حلال برای زن و بچهام بودم و همه تلاش من بهخاطر آسایش آنها بود. نمیخواستم مادر دخترانم را از آنها بگیرم. قصد من ترساندن همسرم بود اما ناخواسته مرتکب قتل شدم. حالا شرمنده دخترانم هستم و نمیدانم با چه رویی به آنها نگاه کنم.