برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفتهایم تا هر روز تفسیری یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. امروز ۲۱ شهریور غزل شماره ۵۴ میپردازیم:
به گریه مردم ِچشمم غرق در خون است / ببین که در طلبت حالِ مردمان چون است
به یادِ لعلِ تو و چشمِ مستِ میگونت / ز جامِ غم میِ لعلی که می خورم خون است
ز مشرقِ سرِ کو آفتابِ طلعتِ تو / اگر طلوع کند طالعم همایون است
حکایتِ لبِ شرین کلامِ فرهاد است / شکنجِ طرّۀ لیلی مقامِ مجنون است
دلم بجو که قدّت همچو سروِ دلجوی است / سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است
ز دورِ باده به جان راحتی رسان ساقی / که رنجِ خاطرم از جورِ دورِ گردون است
از آن دمی که ز چشمم برفت رودِ عزیز / کنارِ دامنِ من همچو رودِ جیحون است
چگونه شاد شود اندرونِ غمگینم / به اختیارِ که از اختیار بیرون است
ز بیخودی طلبِ یار می کند حافظ / چو مفلسی که طلب کارِ گنجِ قارون است
شرح و تفسیر بیت یکم
به گریه مردمِ چشمم غرق در خون است / ببین که در طلبت حالِ مردمان چون است
از شدّتِ گریه مردمک به خون نشسته . یعنی غرق خون گشته است . حال ببین که در طلبِ تو حالِ مردم چگونه است . حاصل کلام : هر که طالب تو باشد باید خیلی خون ها بخورد تا وصالت دست دهد. [ مردمِ چشم = مردمک چشم ]
شرح و تفسیر بیت دوم
به یادِ لعلِ تو و چشمِ مستِ میگونت / ز جامِ غم میِ لعلی که می خورم خون است
به یاد لب لعل تو و نیز و به یاد چشم مست مم گونِ تو . شراب سرخی که از پیاله غم کی خورم ، خون است یا شراب سرخی که می خورم خون است .
شرح و تفسیر بیت سوم
ز مشرقِ سرِ کو آفتابِ طلعتِ تو / اگر طلوع کند طالعم همایون است
از مشرقِ سرِ کویت اگر آفتابِ طلعت طلوع کند . دلیلِ مبارکیِ ستارۀ من است . حاصل کلام : اگر آفتابِ طلعتِ تو را در انتهای کویت ببینم می دانم که ستارۀ بختم همایون است .
شرح و تفسیر بیت چهارم
حکایتِ لبِ شرین کلامِ فرهاد است / شکنجِ طرّۀ لیلی مقامِ مجنون است
کلام و صحبتِ فرهاد حکایت لب شیرین است یعنی فرهاد دائماََ از لبِ شیرین صحبت می کند و چین و شکن زلفِ لیلی ، مقامِ دل مجنون است . یعنی دلِ مجنون دائماََ در شکنج طرّۀ لیلی است . حاصل کلام: عاشق، همیشه در آنجاست که جانانش است . [ شکنج = شکن ، مراد چین و شکن زلف / مقام مجنون است = مراد « مقام دل مجنون است » زیرا مقام دل عشاق در زلف و طرّه و گیسوی معشوق است ]
شرح و تفسیر بیت پنجم
دلم بجو که قدّت همچو سروِ دلجوی است / سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است
خاطرم را بدست آر و تسلی ام دِه زیرا قدّت چون سرو دلجو است و یا چون سرو ، دلجو است و حرف بزن که کلامت لطیف و موزون است و از هر لحاظ صفا می بخشد . [ دلم بجو = دلم را بدست آور و تسلی ام بده ]
شرح و تفسیر بیت ششم
ز دورِ باده به جان راحتی رسان ساقی / که رنجِ خاطرم از جورِ دورِ گردون است
ای ساقی از دورِ باه به جان مان راحتی رسان . یعنی پیاله ای چند به ما بده . زیرا از جورِ دورِ گردون خاطرم رنجور و محزون است . پس باده بده که با کیفیت آن از رنج و الم خلاص شوم . [ ز دورِ باده = ز دورِ مجلس باده / رنج = زحمت ]
شرح و تفسیر بیت هفتم
از آن دمی که ز چشمم برفت رودِ عزیز / کنارِ دامنِ من همچو رودِ جیحون است
از آن زمان که پسرِ عزیزم از دستم رفت . کنار دامن من و یا کنار دامنم و اطرافم چون رودِ جیحون . یعنی از کثرت گریه و بکاء در اطرافم دریاها و چشمه ها جاری شده . [ رود = در اینجا به معنای پسر، در لحجه خراسانی بچه را گویند ]
شرح و تفسیر بیت هشتم
چگونه شاد شود اندرونِ غمگینم / به اختیارِ که از اختیار بیرون است
دل غمگینِ من چگونه می تواند به اختیار خود شاد شود که این از اختیارش خارج است . یعنی اختیارش در دستِ خودش نیست . [ اندرون = درون ، داخل ، در اینجا به معنی قلب است / بیرون = خارج ]
شرح و تفسیر بیت نهم
ز بیخودی طلبِ یار می کند حافظ / چو مفلسی که طلب کارِ گنجِ قارون است
حافظ از بی خودی طالب یار است . چون مفلسی که طالب گنجِ قارون باشد . یعنی طالب شدن گدایی چون حافظ به یار . عیناََ مانند طالب بودن مفلسی به گنجِ قارون است . [ بیخودی = لایعقل / مفلس = کسی را گویند در عین حالی که صاحب ثروت است ولی برای خرج روزانه محتاج یک پول سیاه باشد / قارون = از خویشان حضرت موسی که به کثرت مال مشهور بوده ]