برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفتهایم تا هر روز تفسیری یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. امروز ۱۹ مردادماه غزل شماره ۳۵ میپردازیم:
برو بکارِ خود ای واعظ این چه فریاد است / مرا فتاده دل از ره تو را چه افتاد است
میانِ او که خدا آفریده است از هیچ / دقیقه ای است که هیچ آفریده مگشاد است
به کام تا نرساند مرا لبش چون نای / نصیحتِ همه عالم به گوشِ من باد است
گدای کوی تو از بهشتِ خلد مستغی ست/ اسیر عشقِ تو از هر دو عالم آزاد است
اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی / اساسِ هستی من ز آن خراب آباد است
دلا منال ز بیداد و جورِ یار که یار / تو را نصیب همین کرد و این از آن داد است
برو فسانه مخوان و فسون مَدَم حافظ / کزین فسانه و افسون مرا بسی یاد است
شرح و تفسیر بیت یکم
برو بکارِ خود ای واعظ این چه فریاد است / مرا فتاده دل از ره تو را چه افتاد است
برو به کار خودت ای واعظ ، به من نصیحت کردن و سرم داد زدن برای چیست ؟ من دلباخته ام و این دل من است که از نظم و انتظام خارج شده یعنی حال عادی و طبیعی خود را از دست داده است . به تو چه رسیده است که این همه ملامتم می کنی و فریاد به سرم می زنی . از عاشقی و رسوایی من به تو چه زیانی می رسد و از این کار چه زحمتی به تو می رسد .
شرح و تفسیر بیت دوم
میانِ او که خدا آفریده است از هیچ / دقیقه ای است که هیچ آفریده مگشاد است
میان او که حق تعالی آن را از هیچ آفریده است . مسئله ای مشکل است که هیج مخلوقی از خلائق آن را فتح نکرده است . [ میان = کمر و وسط هر چیزی اما در اینجا منظور کمر است / دقیقه = یک شصتم ساعت است اما در اینجا عبارت از مسئلۀ مشکل می باشد / نگشادست = باز نکرده است ]
شرح و تفسیر بیت سوم
به کام تا نرساند مرا لبش چون نای / نصیحتِ همه عالم به گوشِ من باد است
مادام که لب جانان مرا به کام چون نای نرساند . نصیحت تمام مردم دنیا در گوشم چون باد است . یعنی مادام که وصلت جانان برایم میسر نشود هر نوع پند و نصیحت در راه عشق موثر نمی شود . [ کام = در اینجا به معنی مراد آمده است ]
شرح و تفسیر بیت چهارم
گدای کوی تو از بهشتِ خلد مستغی ست/ اسیر عشقِ تو از هر دو عالم آزاد است
گدای محلۀ تو از هشت خلد یا از هشت بهشت بی نیاز است و اسیر بندِ تو ، یعنی گرفتار زلفِ تو از دو عالم آزاد است . [ آزاد = حُر / گدا = فقیر و مفلس ]
شرح و تفسیر بیت پنجم
اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی / اساسِ هستی من ز آن خراب آباد است
اگر چه مستی عشق و سرخوشی آن خرابم کرد . اما بنیاد وجودِ من از آن خرابی ، آباد است . یعنی خرابی از عشق در حقیقت معموری است . [ اساس = بنیاد و پایه / آباد = معمور ، تازه و باطراوت ]
شرح و تفسیر بیت ششم
دلا منال ز بیداد و جورِ یار که یار / تو را نصیب همین کرد و این از آن داد است
ای دل از جور و ستم یار ناله مکن . زیرا که یار همین را نصیب تو کرده است و این خود از یار ، عدل محض است . با این که یار همین را نصیب تو کرده است و این را داده است . مراد این است ، هر چه یار به تو داده است چه عدل و چه ظلم ، آن عطیه محض و احسان است و شکایت از آن جایز نیست . [ بیداد = ظلم / در عبارت « و این داد است » جایز است دو معنا داشته باشد یکی به معنای عدل و دوم به معنای «داده» که «ها» رسمی آن حذف شده است ]
شرح و تفسیر بیت هفتم
برو فسانه مخوان و فسون مَدَم حافظ / کزین فسانه و افسون مرا بسی یاد است
برو ای حافظ ، افسانه های زائد مخوان و شعبده بازی در نیاور و افسون مَدَم یعنی به کارهای غیر ضروری مرتکب مشو . زیرا از این قبیل افسانه و افسون در خاطرم بسیار است . [ فسانه = مخفف افسانه است / فسون = مخفف افسون به معنای حیله و مکر و در اینجا به معنی زیر لب خواندن است ]