نویسنده: رونان پی. مِینپرایز
در حدود یک سالی که از حمله روسیه به اوکراین گذشته، این درگیری بارها با بسیاری از دیگر جنگ های رخ داده در تاریخ قیاس شده تا شاید نوعی بینش درباره چگونگی مدیریت موثر بحران کنونی به دست آید. در این میان، یک جنگ هست که در هر دو سطح تاکتیکی و استراتژیک، شباهت های زیادی با جنگ اوکراین دارد و درک عمیق تر از تهاجم صدام حسین به کشور همسایه و واکنش بین المللی به این تهاجم می تواند به سیاست گذاران در بررسی حمله ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه، به اوکراین کمک کند.
مسیر طولانی پیش رو
دومین درس مهمی که می توان از جنگ ایران و عراق گرفت، به ماهیت طولانی جنگ مربوط می شود و اینکه در نهایت به یک بن بست خونین کشیده شد. پس از سال اول جنگ، سرعت درگیری به تدریج کاهش یافت تا سرانجام 8 سال بعد به طور کلی متوقف شد. جنگ ایران و عراق یکی از طولانی ترین جنگ های متعارف قرن بیستم بود. از جنگ اوکراین هنوز یک سال کامل نگذشته، اما تهاجم ناموفق روسیه و دفاع اوکراین و کندتر شدن سرعت جنگ در زمستان می تواند نشانه هایی از پیشروی جنگ اوکراین در مسیر جنگ ایران و عراق باشد. برخی امیدوار بودند بازپس گیری خرسون توسط اوکراین به معنای پایان جنگ باشد، اما احتمال حمله روسیه در بهار با حدود 300هزار سرباز جدید احتمالا به این معنا خواهد بود جنگ در سال های آتی ادامه خواهد یافت.
اگر هدف سیاست گذاران غربی بازگشت اوکراین به مرزهای قبل از تهاجم روسیه باشد، باید بدانند که جنگ احتمالا بیشتر از انتظار آنها طولانی خواهد شد و از این رو، آنها باید ظرفیت کمک های گسترده غرب و اشتهای سیاسی برای حمایت مستمر را در نظر بگیرند. حمایت نظامی و کمک های بشردوستانه مستمر به اوکراین شاید با برنامه های کمک های فوریتی دقیق، با یک بودجه کامل و بلندمدت ممکن شود. حمایت های مالی همچنین باید کمک به بازسازی شهرها و شهرک های ویران شده اوکراین و اقتصاد به شدت تضعیف شده این کشور را دربربگیرند. نگرانی عمومی از «خستگی اوکراین» که احتمالا به پایان کمک ها به این کشورها خواهد انجامید، هنوز رخ نداده است؛ اما مقامات غربی باید اطمینان حاصل کنند که دولت ها و مردم آنها برای کمک طولانی مدت به اوکراین، حتی در مواجهه با چالش های اقتصادی داخلی، آماده هستند.
منسجم، ثابت قدم، با بصیرت
سیاست گذاران همچنین باید اطمینان حاصل کنند که برنامه ها و سیاست های آنها یک چشم انداز ظریف از وحدت چندجانبه بین متحدان را در اولویت ارائه دهند و در رابطه با پیامدهای مشارکت در اروپای شرقی بصیرت کافی داشته باشند. سیاست غرب در قبال جنگ ایران و عراق در دهه 1980 می تواند یک نمونه مطالعاتی برای چگونگی عدم مدیریت بحران باشد. واکنش آنها را در بهترین حالت می توان مبهم توصیف کرد. اعضای ناتو از جمله فرانسه و ایتالیا از عراق حمایت کردند و بریتانیا و ایالات متحده به هر دو طرف تسلیحات و قطعات فرستادند. شرکای دو سوی آتلانتیک در مراحل پایانی درگیری از عراق حمایت بیشتری کردند، اما دو دهه بعد خودشان با این کشور وارد جنگ شدند. ایالات متحده و بریتانیا نه تنها در دهه 1980 دستاوردهای استراتژیک چندانی در خاورمیانه نداشتند، بلکه با سیاست های اشتباه به منافع بلندمدت خود آسیب زدند.
اگرچه بعید است که استراتژی ناتو در اوکراین به اندازه جنگ ایران و عراق غیرمنسجم باشد، اما سران این کشورها باید اطمینان حاصل کنند که سیاست گذاری های آنها به طور جمعی سازگار، قاطعانه و منطقی باقی می ماند. بریتانیا به رغم دو تغییر در دفتر نخست وزیری از سپتامبر، همچنان به حمایت از اوکراین ادامه داده و ایالات متحده در دوره ریاست جمهوری جو بایدن با وجود افزایش مخالفت جمهوری خواهان، تقریبا 25 میلیارد دلار به اوکراین کمک کرده است. با این حال، نمی توان اتحاد بین سایر اعضای ناتو را به همین اندازه منسجم و ثابت قدم دانست. آلمان در حمایت مالی از اوکراین تعلل نشان داده و مجارستان هم یکی از دوستان ولادیمیر پوتین در اروپا قلمداد می شود و ترکیه هم نقشی بین تسکین دهنده روسیه و یک میانجی مفید را بازی کرده است.
با این حال، برخی از تحولات اخیر از نوعی هماهنگی در جبهه حامی اوکراین حکایت دارند. به نظر می رسد تصمیم فرانسه برای ارسال خودروهای زرهی، بریتانیا را به ارسال یک اسکادران از تانک های چلنجر 2 و حدود 30 هویتزر ترغیب کرده است. حتی آلمان هم حاضر شده تانک های لئوپارد 2 به اوکراین بفرستد و آمریکایی ها به ام1 آبرامز متعهد شده اند. نگرانی ها درباره اینکه منابع و تجهیزات به دست افراد نادرست بیافتند و آسیبی جدیدی به بار آورند، کاملا منطقی و به جاست؛ با این حال، ناتو باید برای جلوگیری از یک اتفاق ناگوار استراتژیک دیگر، برای حفظ انسجام میان اعضای خود تلاش کند. تاریخ نشان می دهد که ناهماهنگی بین متحدان نه تنها برای اوکراین، بلکه برای ناتو نیز گران تمام خواهد شد.
جدی ترین خطر
یک تفاوت بزرگ بین این دو جنگ دست کم تا این لحظه، به استفاده از سلاح های کشتار جمعی مربوط می شود. استفاده قابل توجه صدام حسین از گاز خردل و عامل اعصاب مانند سارین و تابون علیه نیروهای ایرانی از زمان جنگ ایران و عراق بی سابقه بوده است. روسیه هنوز هیچ حمله ای با سلاح های کشتار جمعی انجام نداده، اما به استقرار تاکتیکی یا استقرار گسترده سلاح های هسته ای تهدید کرده است. تهدیدها درباره «عواقب شدید» و قرار داشتن نیروهای هسته ای در حالت آماده باش پیشتر یک مرتبه مساله هسته ای را برای رهبری سیاسی و نظامی غرب به موضوع اصلی نگرانی تبدیل کرده است. استفاده از سلاح هسته ای همچنان یک تابو قلمداد می شود، اما عراق هم برای اولین بار زمانی از سلاح های شیمیایی استفاده کرد که ایران جریان را تغییر داده و حملات را به خاک عراق آغاز کرده بود.
صدام وقتی از سوی ایران احساس تهدید کرد، خطوط قرمز را زیر پا گذاشت. این مساله باید زنگ هشداری درباره پوتین باشد. احتمال ورود اوکراین به روسیه اندک است، اما اقدام برای بازپس گیری کریمه می تواند از سوی کرملین تعدی به خاک تلقی شود و عواقب چنین اتفاقی فاجعه بار خواهد بود.
نتیجه گیری
قیاس بین درگیری ها هرگز کار ساده ای نبوده است. تفاوت های بین درگیری ها تقریبا همواره شباهت ها را کمرنگ می کند، و گرفتار شدن در دام مقایسه های قراردادی تنها به انتظارات نادرست منجر می شود. با این حال، چنین مقایسه هایی می توانند به سیاست گذاری های مفید کمک کنند. جنگ ایران و عراق تنها جنگی نیست که با جنگ اوکراین قابل قیاس است، اما بینش تاکتیکی و استراتژیک روشنی ارائه می دهد و سوالات مهمی را درباره برنامه ریزی، پشتیبانی و عملیات از اوکراین ایجاد می کند. چنین بینش هایی می توانند در نشان دادن واکنش مناسب و اجتناب از اشتباهات پرهزینه، به سیاست گذاران کمک کنند. تاریخ چیزهای زیادی برای آموزش دارد، به شرط اینکه سوال درست پرسیده شود.
منبع: منبع: وار آن دِ راکز