۲۱ تير ۱۴۰۲ - ۱۲:۰۴
بازدید:۲۲۳۵
پدر خشمگین که از رفتار 2دخترش عصبانی بود، آنها را به باد کتک گرفت و جنایت هولناکی را رقم زد. ساعت 12ظهر دوشنبه مردی 55ساله از تبعه افغانستان، راهی کلانتری شهرک ولیعصر شد و گفت که دخترش خودکشی کرده است.
کد خبر : ۲۴۶۰۳

پدر خشمگین که از رفتار 2دخترش عصبانی بود، آنها را به باد کتک گرفت و جنایت هولناکی را رقم زد.

 

 

 


 ساعت 12ظهر دوشنبه مردی 55ساله از تبعه افغانستان، راهی کلانتری شهرک ولیعصر شد و گفت که دخترش خودکشی کرده است. او سپس شروع به‌خودزنی کرد تا وانمود کند از مرگ ناگهانی دخترش ناراحت است. مرد افغان آرام‌تر که شد، توضیح داد: من 5دختر و 2پسر دارم. دختر 19ساله‌ام به نام مریم، چند وقتی می‌شد که دچار افسردگی شده بود. فکر می‌کنم دلیل اش بیکاری بود. چون برای انجام مصاحبه کاری به چند جا رفته اما نتیجه‌ای نگرفته بود. امروز از سرکار که به خانه برگشتم ناگهان صدای جیغ و فریاد همسرم را شنیدم. وقتی وارد اتاق شدم، ناباورانه دخترم مریم را دیدم که خودش را حلق آویز کرده بود.  فورا طناب را پاره کردم اما او دیگر جانی در بدن نداشت. من هم وحشت‌زده از خانه خارج شدم و با دیدن تابلوی کلانتری خودم را به اینجا رساندم تا ماجرا را به شما اطلاع دهم.

 

 

تیزهوشی بازپرس جنایی ماموران کلانتری راهی خانه مرد افغان در همان حوالی شدند. جسد دختر 19ساله خانواده در اتاق خواب افتاده بود و یکی از افسران پلیس باید براساس روال قانونی، ماجرای مرگ او را به بازپرس جنایی تهران مخابره می‌کرد. وقتی قاضی محمدجواد شفیعی، بازپرس جنایی تهران در جریان این حادثه قرار گرفت، به همراه تیمی از مأموران تجسس پلیس آگاهی تهران راهی محل حادثه شدند. اعضای خانواده از مرگ مریم غمگین و ناراحت بودند. آنها ادعا می‌کردند که او دست به‌خودکشی زده است و هیچ‌کس متوجه ماجرا نشده بود. اما چند ابهام در این ماجرا وجود داشت که باعث شد بازپرس جنایی دچار تردید شود. نکته اول وجود آثار ضرب و جرح بر دست و صورت قربانی بود که نشان می‌داد پیش از مرگش مورد ضرب و شتم قرار گرفته است.

 

 

 

از سوی دیگر کارشناس پزشکی قانونی می‌گفت که ساعت‌ها از مرگ می‌گذرد و دختر جوان شب قبل، یعنی یکشنبه شب جان باخته است؛ حال آنکه در این مدت اعضای پرجمعیت خانواده متوجه حادثه نشده بودند. همچنین تحقیق از همسایه‌ها نشان داد که آنها شب قبل صدای دعوا و درگیری مرد افغان و دخترانش را شنیده بودند. تکه‌های پازل که کنار هم قرار می‌گرفت، فرضیه قتل را پررنگ‌تر می‌کرد و در این شرایط بازپرس جنایی تصمیم گرفت تا جداگانه از اعضای خانواده تحقیق کند. رنگ‌پریدگی، شاهد جنایت میترا دختر بزرگ خانواده، وقتی در مقابل بازپرس جنایی قرار گرفت، رنگش کاملا پریده بود. بازپرس که متوجه ماجرا شده بود شروع به حرف زدن کرد و کمی بعد دختر جوان در حالی‌که گریه می‌کرد، گفت: «پدرم خیلی عصبانی بود، من مینا را نجات دادم اما نتوانستم مریم را از زیر دست پدرم نجات بدهم.» او ادامه داد: من شب از سرکار رسیدم و مادرم را با چشمان گریان دیدم. از داخل اتاق صدای فریادهای پدرم شنیده می‌شد. مادرم هراسان سمت من آمد و خواست تا خواهرانم را نجات بدهم. مادرم می‌گفت پدرت عصبانی شده و به جان 2خواهرم افتاده است. وقتی این را شنیدم فورا در را شکستم و وارد اتاق شدم؛ چون پدرم در را قفل کرده بود. پدرم به جان 2خواهرم افتاده بود و با مشت و لگد آنها را کتک می‌زد. من برای نجات خواهرانم دست به‌کار شدم اما فقط توانستم یکی از آنها را نجات بدهم و او از ترسش فورا از خانه فرار کرد؛ متأسفانه خواهر دیگرم جان باخت. دردسرهای یک آشنایی وقتی خواهر بزرگ‌تر، اسرار مرگ مریم را فاش کرد، بازپرس جنایی از مأمور پلیس خواست تا با دختر دیگر خانواده که از مرگ رهایی یافته بود تماس بگیرد تا او به خانه برگردد.

 

 

دستور بازپرس جنایی اجرا و دختر جوان پس از آنکه تماس را پاسخ داد و خیالش راحت شد، تیم پلیسی و قضایی در خانه هستند برگشت. وی هنوز وحشت‌زده بود و با گریه به بازپرس جنایی گفت: من و خواهرم مریم به‌ تازگی با 2نفر در پارک آشنا شده بودیم و هر از گاهی با آنها قرار می‌گذاشتیم و به پارک یا کافه می‌رفتیم. پدرم متوجه این ماجرا شد و شب حادثه وقتی به خانه برگشتیم، هر دوی ما را به اتاق برد و به ‌شدت کتک مان زد. هنوز باورم نمی‌شود که خواهرم مریم جانش را از دست داده و من به طرز معجزه‌آسایی با اقدام بموقع خواهر بزرگ‌ترم از مرگ نجات یافتم. تنبیه مرگبار دیگر راهی برای پدر خانواده وجود نداشت تا قتل دخترش را کتمان کند و خودش را بی گناه بداند. دیگر اسرار جنایت برملا و مشخص شده بود که داستان پدر خیالی بوده است. او اعتراف کرد که قصد تنبیه دخترانش را داشته اما این تنبیه به قتل یکی از آنها ختم شده بود. وی ادامه داد: وقتی شنیدم دخترانم با 2نفر آشنا شده‌اند، ‌خیلی عصبانی شدم؛ چون می‌ترسیدم آبرویم در بین همشهریانم و همسایه‌ها برود و همه مرا بی‌غیرت صدا کنند. شب حادثه وقتی شنیدم با همان افراد غریبه به پارک رفته‌اند، عصبانی شدم. می‌خواستم آنها را تنبیه کنم اما نفهمیدم چه شد که یکی از آنها را با دستانم خفه کردم. وی ادامه داد: بعد از قتل هم چند ساعتی کنار جسد نشستم و گریه کردم. سپس خانواده‌ام را تهدید کردم تا به کسی درباره این اتفاق حرفی نزنند. می‌خواستم وانمود کنم که دخترم خودکشی کرده است اما دستم رو شد. پدر به اتهام قتل، بازداشت شد و برای انجام تحقیقات در اختیار کارآگاهان جنایی قرار گرفت. از سوی دیگر جسد نیز به دستور قاضی به پزشکی قانونی منتقل شد و تحقیقات در صحنه جرم با کشف اسرار این جنایت پایان یافت.

 

21111/ش

اشتراک گذاری:
ارسال نظر
پربیننده‌ها پربحث‌ها