همانطور که ولیعهد عربستان، محمد بن سلمان، در ۱۸ نوامبر برای نخستین دیدار خود در هفت سال گذشته در واشینگتن حضور یافت، ابعاد این رویداد فراتر از تشریفات معمولی است. این اجلاس در میانه هماهنگیهای فشرده پیش از سفر برگزار شد، چنانکه گفتوگوهای وزیر دفاع عربستان، خالد بن سلمان، با وزیر أمور خارجه آمریکا، مارکو روبیو، و نیز مذاکرات وزیر خزانهداری، اسکات بسنت، با روسای صندوق سرمایهگذاری عمومی عربستان گواه این امر است. با این حال، در پشت تشریفات استقبال، امضای تفاهمنامهها و ضیافتهای مجلل، یک تعادل شکننده نهفته است: آیا واشینگتن و ریاض میتوانند بدون به خطر انداختن اصول بنیادینی که ممکن است ثبات خاورمیانه را برهم زند، همکاری راهبردی خود را تعمیق بخشند؟
دستورکار دوجانبه باید بر دو واقعیت غیرقابل مذاکره متمرکز شود:
نخست، تلاش عربستان سعودی برای تأمین امنیت منطقهای باید از موضوع عادیسازی با اسرائیل مستقل دنبال شود. در حالی که دولت ترامپ بر احیای روابط عربستان و اسرائیل به عنوان میراث ریاست جمهوری خود تمرکز دارد، ریاض به درستی اصرار میورزد که تعیین سرنوشت فلسطینیها سنگ بنای یک صلح معتبر است.
موضع عربستان بسیار محکم است؛ به رسمیت شناختن تلآویو بدون یک مسیر ملموس به سوی دولتمندی فلسطین، نابههنگام و این موضع شایسته احترام است. تحت فشار قرار دادن محمد بن سلمان برای عادیسازی عجولانه، خطر متلاشی کردن روابط آمریکا و عربستان و تضعیف اعتبار آمریکا در سراسر جهان عرب را در پی خواهد داشت.
همزمان، همکاری امنیتی آمریکا و عربستان باید در مسیری موازی پیش برود که نیازهای مشروع دفاعی ریاض را بدون درگیر کردن اسرائیل برطرف کند؛ جایی که پیمان دفاعی بسیار مورد بحث میتواند بازدارندگی منطقهای را متحول کند. این پیمان در عین حال ازعربستان در برابر تجاوز محافظت میکند و به متحدان آمریکا اطمینان میدهد. هدف ریاض، دامن زدن به مسابقه تسلیحاتی نیست، بلکه ایجاد یک معماری پایدار امنیتی است که منفعتی مشترک برای هر دو پایتخت محسوب میشود. این امر ممکن است شامل نهایی کردن معامله دیرینه جنگندههای اف-۳۵ باشد که ترامپ به تازگی و پیش از سفر ولیعهد، آن را «موضوع در دست بررسی» تأیید کرد.
همچنین، پیشبرد تنوعبخشی اقتصادی عربستان از اهمیت بالایی برخوردار است، جایی که برنامه هستهای غیرنظامی آن نقش محوری ایفا میکند. چشمانداز ۲۰۳۰ وابسته به گذار از اقتصاد متکی به نفت به یک اقتصاد دانشبنیان است، جایی که انرژی هستهای، برق بدون کربن و پروژه شهرهای رو به رشد را تأمین میکند. با این حال، این امر مستلزم همکاری آمریکا در انتقال فناوری تحت پوشش و تضمینهای منع گسترش سلاحهای هستهای است، در حالی که باید به درخواست عربستان برای دستیابی به چرخه کامل سوخت اورانیوم – که شامل قابلیتهای استخراج داخلی و غنیسازی میشود – نیز پرداخته شود. در اینجا، منافع آمریکا در مقابله با رقبای راهبردی باید با ضرورتهای امنیت جهانی همسو شود. در صورت مدیریت خردمندانه، این شراکت میتواند به الگویی تبدیل شود برای اینکه چگونه قدرتهای بزرگ از توسعه متحدان خود حمایت میکنند، بدون آنکه به افزایش خطرات گسترش سلاحهای هستهای دامن بزنند.
اگرچه توافقنامه سرمایهگذاری مستقیم قبلی ریاض با بازتعریف اولویتها روبهرو شده، دونالد ترامپ، رئیس جمهوری ایالات متحده امریکا بهدنبال تعهدات مشخص در مورد برخی معاملات انرژی، فناوری و زیرساخت است که همچنان حیاتی هستند، اما راهاندازی پروژههای ملموس باید واقعیتهای فراتر از «همسانسازی تجاری» را درنوردد. حضور لری فینک از بلکراک و جنسن هوانگ از انویدیا نشان از بردهای بالا دارد؛ با این حال، موفقیت در گرو همسو کردن بلند پروازیها با امکانسنجی عملی در صحنه میدان است.
واشینگتن باید درک کند که ارزش راهبردی ریاض نه در ژستهای نمادین نسبت به اسرائیل، بلکه در قابلیت آن برای پیشبرد کاهش تنش منطقهای، دگرگونی اقتصادی و یکپارچگی فراگیر نهفته است. در زمانی که ولیعهد و رئیسجمهوری در دفتر بیضی شکل گرد هم میآیند، جهان نه تنها منتظر امضای توافقنامهها، بلکه در انتظار چشماندازی است که پشت آنها تبیین میشود. معاملات اف-۳۵ یا وعدههای سرمایهگذاری، معیار موفقیت این اجلاس نیستند. در عوض، این نشست بر اساس این موضوع سنجیده میشود که آیا مسیری به سوی امنیت، حاکمیت و کرامت انسانی برای همگان ترسیم میکند یا خیر؛ و این تنها میراثی است که ارزش پیگیری دارد.
منبع: نشنال اینترست/مترجم: علی رضوان پور