نویسنده: دکتر احمد رشیدی نژاد: دکتر جغرافیای سیاسی و پژوهشگر ژئوپلیتیک
دیپلماسی ایرانی: در جهان پرآشوب امروز، مفهوم «مناطق شکننده» بیش از هر زمان دیگری اهمیت یافته است. این مناطق همان نقاطی هستند که در آنها شکافهای داخلی، موقعیتهای ژئوپلیتیک حساس و رقابت قدرتهای بزرگ به هم گره میخورند و بستری برای بحرانهای مداوم میسازند. اگر در دوران جنگ سرد این مناطق عمدتاً در چارچوب رقابت دوقطبی شرق و غرب معنا پیدا میکردند، امروز در نظم چندقطبی و پیچیده کنونی، به کانونهایی غیرقابل پیشبینی بدل شدهاند. اوکراین و غزه دو نمونه برجسته از این وضعیتاند؛ دو نقطهای که نه تنها سرنوشت خود، بلکه آینده نظم بینالملل را تحت تأثیر قرار دادهاند.
نظریه مناطق شکننده بر این ایده استوار است که در نظام بینالملل، برخی مناطق به دلیل ویژگیهای ژئوپلیتیکی، منابع طبیعی، تنوع قومی و مذهبی، و ضعف ساختارهای حکومتی، همواره در معرض بیثباتی و بحران قرار دارند. این مناطق بهگونهای هستند که هرگونه تنش یا درگیری در دل آنها میتواند به سرعت به سطح منطقهای و حتی جهانی سرایت کند. در این نظریه، شکنندگی نه به معنای ضعف مطلق، بلکه به معنای حساسیت بالای منطقه نسبت به تحولات داخلی و خارجی است. به بیان دیگر، این مناطق به دلیل موقعیت راهبردی خود، منابع انرژی یا مسیرهای تجاری حیاتی، همواره مورد توجه و رقابت قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای قرار میگیرند و همین امر باعث میشود که ثبات آنها شکننده و ناپایدار باشد. نمونههای بارز چنین مناطقی شامل خلیج فارس، شاخ آفریقا و جنوب غرب آسیا هستند که در آنها ترکیبی از رقابت قدرتها، منازعات قومی و مذهبی، و دخالت خارجی، وضعیت شکنندگی را دائمی کرده است.
اوکراین را میتوان نمونهای کلاسیک از منطقه شکننده در عصر جدید دانست. این کشور درست در همان مرز تمدنی و ژئوپلیتیکی قرار دارد که در دوران جنگ سرد اروپا را به دو نیم تقسیم میکرد. شکاف تاریخی میان شرق و غرب اوکراین، که ریشه در تفاوتهای زبانی، فرهنگی و سیاسی دارد، بستری آماده برای تبدیل شدن به خط مقدم برخورد روسیه با غرب فراهم کرده است. جنگ کنونی در اوکراین دیگر صرفاً یک جنگ نیابتی ساده نیست. این جنگ به «جنگ نیابتی با مشارکت کامل» بدل شده است؛ جایی که غرب با تمام ظرفیت اقتصادی، نظامی و اطلاعاتی از کییف حمایت میکند، اما همچنان از ورود مستقیم به میدان نبرد پرهیز دارد. این وضعیت یادآور دوران جنگ سرد است، اما با یک تفاوت کلیدی: در آن زمان قواعد بازدارنده و خطوط قرمز نسبتاً مشخصی وجود داشت، در حالی که امروز این قواعد تا حد زیادی فروپاشیدهاند.
آینده اوکراین به شدت به توانایی غرب در حفظ انسجام داخلی و ادامه حمایت از این کشور وابسته است. اگر این حمایتها فرسوده شود، اوکراین ممکن است به یک منطقه حائل نیمهسوخته بدل شود؛ کشوری ویرانشده که نه به طور کامل در مدار غرب قرار دارد و نه توان مقاومت در برابر روسیه را دارد. اما اگر حمایتها ادامه یابد، خطر گسترش جنگ به مرزهای ناتو و حتی رویارویی مستقیم با روسیه افزایش خواهد یافت. در هر دو حالت، اوکراین همچنان یک منطقه شکننده باقی خواهد ماند؛ منطقهای که ثبات آن نه از درون، بلکه از بیرون تعیین میشود. این شکنندگی تنها به میدان جنگ محدود نیست؛ بلکه پیامدهای اقتصادی و اجتماعی گستردهای دارد. بحران انرژی در اروپا، افزایش قیمت غلات در بازار جهانی، موجهای مهاجرتی و خطر گسترش جنگ به دیگر مناطق اروپا، نشان میدهند که چگونه یک منطقه شکننده میتواند کل نظام بینالملل را تحت تأثیر قرار دهد. همچنین، اوکراین به آزمایشگاهی برای فناوریهای نوین جنگی تبدیل شده است؛ از پهپادها گرفته تا جنگ سایبری، که خود بُعد تازهای از شکنندگی را به نمایش میگذارد.
از طرفی، اگر اوکراین بازگشت یک منطقه شکننده کلاسیک است، غزه و بحران فلسطین را باید نماد «ابرمنطقه شکننده» دانست. خاورمیانه از دیرباز صحنه رقابت قدرتهای بزرگ و منطقهای بوده است، اما امروز این رقابت به شکلی چندوجهی و پیچیدهتر از گذشته جریان دارد. بحران فلسطین تنها یک درگیری محلی میان اسرائیل و حماس نیست؛ بلکه جرقهای است که به سرعت به لبنان، سوریه، عراق، یمن و حتی ایران سرایت پیدا کرد. این جنگ به شکلی روزافزون به یک «جنگ نیابتی توزیعشده» بدل شده است؛ جایی که ایران، ترکیه، عربستان، آمریکا، روسیه و حتی چین هر یک بهگونهای در آن درگیرند. شبکهای از گروههای نیابتی، منافع متعارض و شکافهای مذهبی و قومی، این منطقه را به انباری از باروت بدل کرده است که هر لحظه ممکن است منفجر شود.
آینده بحران غزه به دو عامل کلیدی بستگی دارد: نخست، توانایی قدرتهای منطقهای در مهار گروههای نیابتی و جلوگیری از گسترش جنگ؛ دوم، اراده قدرتهای جهانی برای جلوگیری از تبدیل شدن این بحران به یک رویارویی مستقیم. در سناریوی بدبینانه، غزه میتواند به نقطه آغاز یک زنجیره بحران بدل شود که کل خاورمیانه را درگیر کند. در سناریوی میانه، منطقه شاهد درگیریهای پراکنده اما مداوم خواهد بود. و در خوشبینانهترین حالت، فشارهای بینالمللی میتواند به سمت یک آتشبس پایدار و بازتعریف نظم امنیتی در خاورمیانه حرکت کند. اما حتی در بهترین سناریو نیز شکنندگی ساختاری این منطقه پابرجا خواهد ماند، زیرا ریشههای بحران در مسائل حلنشدهای چون وضعیت قدس، حق بازگشت آوارگان و مرزهای نهایی دولت فلسطین نهفته است.
در کنار اوکراین و غزه، مناطق دیگری نیز در حال تبدیل شدن به نقاط شکنندهاند. تایوان و دریای جنوبی چین به صحنه رقابت مستقیم آمریکا و چین بدل شدهاند؛ جایی که ادعاهای ارضی و حضور نظامی میتواند هر لحظه به انفجار بینجامد. قفقاز با مناقشه قرهباغ همچنان مستعد شعلهور شدن است و بالکان با تنشهای قومی و رقابت روسیه و غرب، در وضعیت شکنندهای باقی مانده است. حتی شاخ آفریقا با بحرانهای مکرر در اتیوپی، سومالی و سودان نشان میدهد که شکنندگی میتواند در مناطقی که کمتر در کانون توجه رسانهها هستند نیز به سرعت به بحران جهانی بدل شود. این مناطق بالقوه نشان میدهند که شکنندگی دیگر محدود به چند نقطه خاص نیست؛ بلکه به یک الگوی جهانی بدل شده است. هر منطقهای که در آن شکافهای داخلی با رقابت قدرتهای خارجی تلاقی کند، میتواند به یک منطقه شکننده تبدیل شود.
جمع بندی:
درک مفهوم «مناطق شکننده» تنها با توصیف جغرافیا یا اشاره به درگیریها کامل نمیشود؛ اهمیت این نظریه در تحلیل پیامدها و پیوندهای آن با ساختار نظم بینالملل است. اوکراین و غزه نشان میدهند که شکنندگی یک منطقه نه صرفاً محصول ضعف داخلی، بلکه نتیجه تلاقی سه سطح است: بحرانهای درونی، رقابت قدرتهای منطقهای و مداخله بازیگران جهانی. در اوکراین، جنگ بهوضوح نشان داد که چگونه یک شکاف تاریخی و هویتی میتواند به میدان آزمایش اراده غرب و روسیه بدل شود و امنیت انرژی و غذایی جهان را به لرزه درآورد. در غزه نیز بحران از سطح محلی فراتر رفته و به شبکهای از جنگهای نیابتی پیوسته که هر لحظه میتواند به رویارویی مستقیم قدرتهای بزرگ منجر شود. آنچه این دو نمونه را به هم پیوند میدهد، فقدان سازوکارهای پایدار برای مدیریت رقابت و نبود اجماع جهانی بر سر قواعد بازی است. در جهانی که دیگر قواعد بازدارنده دوران جنگ سرد وجود ندارد، مناطق شکننده به کانونهای بیثباتی دائمی بدل شدهاند. جمعبندی تحلیلی این است که آینده نظم بینالملل نه در مراکز قدرت تثبیتشده، بلکه در همین مناطق شکننده رقم خواهد خورد؛ جایی که هر بحران محلی میتواند به سرعت به بحرانی جهانی تبدیل شود و مسیر سیاست، اقتصاد و امنیت بینالمللی را تغییر دهد.