آخرین اخبار
۲۰ مهر ۱۴۰۴ - ۰۹:۳۶

ازدواج پنهانی زندگی پسر دانشجو را تباه کرد

ازدواج پنهانی زندگی پسر دانشجو را تباه کرد
بازدید:۵۶۷
صد آنلاین | جوانی که حین رفت و آمد به خانه دوست ثروتمندش با مادر او ارتباط گرفته و پنهانی ازدواج کرده بود، گفت که آینده و زندگیم را به خاطر طمع باختم.

به گزارش صد آنلاین ، پسر جوان گفت: ۱۹ سال بیشتر نداشتم که در یکی از رشته‌های مهم مهندسی در دانشگاه پذیرفته شدم. ازخوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدم چراکه بالاخره پس از سختی‌های فراوان می‌توانستم در رشته مورد علاقه‌ام درس بخوانم. خیلی زود لوازم شخصیم را برداشتم و عازم یکی از شهرهای غرب کشور شدم.

 

 

 

درآن شهر دوستی داشتم که چند سال بود با یکدیگر صمیمی شده بودیم، به گونه‌ای که وقتی برای سفر به مشهد می‌آمد، در خانه ما اقامت می‌کرد. سلیمان پدرش را به دلیل ابتلا به بیماری صعب‌العلاج از دست داده بود، اما مادرش ثروت زیادی داشت و با ارثیه‌ای که از پدر سلیمان به جا مانده بود، زندگی بسیار مرفهی را تجربه می‌کردند.

 

زمانی که به محل تحصیلم رسیدم یکراست سراغ سلیمان را گرفتم و به خانه آنها رفتم. او خوشبختانه در شهر خودشان تحصیل می‌کرد و یک سال از من جلوتر بود. تصمیم گرفتم به خوابگاه دانشجویی نروم و برای آنکه به‌راحتی تحصیل کنم، با کمک سلیمان خانه‌ای مجردی اجاره کردم و به‌شدت مشغول تحصیل شدم.

در این میان سلیمان هم تقریبا هر شب به خانه مجردی من می‌آمد و ساعات زیادی را با یکدیگر می‌گذراندیم تا اینکه در اثنای همین رفت وآمدها اموال زیاد مادر سلیمان چشم طمع مرا گرفت. مدام با خود می‌اندیشیدم چگونه زنی که فقط تا مقطع ابتدایی تحصیل کرده اینگونه در رفاه و آسایش زندگی می‌کند، اما من برای پرداخت اجاره خانه باید نزد پدرم سر خم کنم. با آنکه پدرم برای ادامه تحصیل من از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کرد و پول زیادی هم در اختیارم می‌گذاشت تا در شهر غریب دچار مشکل نشوم، اما دیدن آن زندگی مرا در رویاهای کودکانه فروبرد.

بالاخره یک روز که سلیمان در دانشگاه بود به‌تنهایی به منزل مادر او رفتم و بی‌پرده به او گفتم دوست دارم با شما ازدواج کنم. اگرچه مادر سلیمان خیلی تعجب کرده بود، ولی به خاطر اینکه سال‌ها بود از تنهایی رنج می‌برد، برای لحظاتی به فکر فرورفت. بالاخره بعد از گذشت حدود یک ماه از این ماجرا به ازدواج موقت پنهانی رضایت داد.

بدین ترتیب من با پول‌های او خوشگذرانی می‌کردم. کار به جایی رسید که دیگر نتوانستم به تحصیلاتم ادامه بدهم و در ترم پنجم دانشگاه ترک تحصیل کردم، ولی خانواده‌ام از این موضوع هیچ اطلاعی نداشتند. آرام‌آرام بر اثر استعمال تفریحی مواد مخدر به یک معتاد حرفه‌ای هم تبدیل شدم.

بالاخره روزی مادر سلیمان قفل منزلش را عوض کرد و از من خواست دیگر به خانه‌اش نروم چراکه سلیمان به ماجرای ازدواج مادرش مشکوک شده بود. وقتی با مخالفت من روبه‌رو شد، از من به اتهام ایجاد مزاحمت شکایت کرد و من در حالی به مشهد بازگشتم که به خاطر طمع‌ورزی مالی همه آینده و زندگیم را در یک قمار احمقانه باخته بودم.

گزاین جوان با بیان اینکه شاید سرگذشت من عبرتی برای جوانان دیگر باشد، با چشمانی اشکبار از مرکز انتظامی خارج شد و به دنبال سرنوشت پر از ابهام خود رفت./همشهری آنلاین 

تازه‌ها