به گزارش صد آنلاین ، مریم از زندگیاش میگوید.
*مدت زمانی که با شوهرت زندگی کردی، کم نیست. معمولا افراد بعد از مدتی به تفاهم میرسند اما شما تصیم به طلاق گرفتهاید؛ چرا؟
ما هم زندگی خوبی داشتیم و با توجه به اینکه بچه هم داشتیم زندگی ما خیلی شیرین بود. ولی مشکلاتی ایجاد شد که زندگی شیرین ما خراب شد.
*چطور با همسرت آشنا شدی؟
ما با هم دوست بودیم. رابطه خیلی خوبی داشتیم. پدر و مادر همایون با ازدواج ما مخالف بودند. بالاخره ازدواج کردیم و زندگی ما خیلی خوب شد. بلافاصله هم بچهدار شدیم. چیزی که زندگی ما را خراب کرد، خودمان نبودیم. حاشیههای اطراف بود.
*فرزندت چند ساله است؟
پسرم 11 ساله است. فکر میکردم با آمدن پسرم زندگی ما خیلی محکمتر میشود.
*شوهرت درخواست طلاق داده؛ چرا؟
مادرش سرطان گرفت. چون ما رفت و آمدی با خانواده شوهرم نداشتیم او درجریان بیماری مادرش قرار نگرفت. زمانی فهمید مادرش مریض است که او در کما بود.
*چرا با خانواده شوهرت رفت و آمد نداشتی؟
خانواده همایون از همان اول با من خوب نبودند و مرا دوست نداشتند. میخواستند فقط پسرشان با آنها باشد. همایون هم خانه آنها نمیرفت. به همین خاطر وقتی مادرش مریض شد تصمیم گرفت چیزی به همایون نگوید.
*یعنی عذاب وجدان باعث شده شوهرت چنین تصمیمی بگیرد؟
به نظر من عذاب وجدان دارد اما خودش قبول نمیکند. میگوید من باعث شدم در همه این سالها با خانوادهاش رفت و آمد نکند.
*همسرت زندگی سختی دارد؟
بیشتر عذاب وجدان دارد و من را مقصر میداند. میگوید اگر به خانه مادرم میرفتم تو دعوا میکردی.
*تو این کار را میکردی؟
من این کار را نمیکردم. شوهرم چون از وضعیت ناراحت بود وقتی از خانه مادرش میآمد عصبی و ناراحت بود و ما دعوا میکردیم اما حالا من را مقصر میداند.
*به هر حال مادرشوهرت فوت کرده حالا چرا میخواهید طلاق بگیرید؟
چون هیچ احترامی بین ما نمانده است. ما خیلی نسبت به هم بدرفتاری کردیم و زندگی برایمان خیلی سخت شده است.
*پس تو هم به جدایی راضی هستی؟
بله. من هم میخواهم جدا شوم.
*بعد از طلاق چه میکنی؟
خانه اجاره میکنم و با پسرم در خانه زندگی میکنم . او تنها کسی است که من دارم./اعتماد آنلاین