آخرین اخبار
۰۷ تير ۱۴۰۴ - ۱۰:۳۶

روز ملاقات تبدیل به روز عزا شد/ حمله به اوین و کشتار غیرنظامیان

روز ملاقات تبدیل به روز عزا شد/ حمله به اوین و کشتار غیرنظامیان
بازدید:۵۸۱
شاخه گلی سرخ در دست دارد و جلوی در خانه‌اش نشسته. یک چشمش اشک است و چشم دیگر خون. او در جریان حمله دشمن به زندان اوین در یک لحظه همسرش و پسر عمه‌اش را از دست داد و حالا از زندگی مشترکش دختری ۱۴ ساله برایش مانده. این روایت حمله دشمن به زندان اوین از زبان یکی از کارکنان آنجا است.
کد خبر : ۱۷۳۶۰۴

به گزارش صد آنلاین به نقل از همشهری؛  شاخه گلی سرخ در دست دارد و جلوی در خانه‌اش نشسته. یک دست مشکی پوشیده. یک چشمش اشک است و چشم دیگر خون. سرش را پایین انداخته و نیم‌نگاهی به پارچه‌های سیاه سردرخانه می‌کند. او در جریان حمله دشمن به زندان اوین در یک لحظه همسرش و پسر عمه‌اش را از دست داد و حالا از زندگی مشترکش دختری ۱۴ ساله برایش مانده و حالا او باید برای دخترش هم پدر باشد و هم مادر. این روایت حمله دشمن به زندان اوین از زبان یکی از کارکنان آنجا است.

جواد رجبی و همسرش زهره‌سادات؟ از حدود ۲۰ سال قبل در زندان اوین کار می‌کردند. جواد در بخش ملاقات زندانیان کار می‌کرد و همسرش هم در قسمت اداری بود. همین همکاری باعث آشنایی و ازدواج آنها شد و حاصل این ازدواج دختری است که حالا ۱۴ سال دارد.

روزهای دوشنبه زمان ملاقات زندانیان با خانواده‌های‌شان است. دوشنبه گذشته هم خانواده‌های زیادی برای ملاقات با عزیزان‌شان به اوین رفته بودند اما درست در همان لحظات بود که دشمن به زندان حمله کرد. چند موشک به ساختمان اداری و بهداری زندان اصابت و در یک چشم بهم زدن آنجا را ویران کرد.

زمان حمله جواد در محوطه باز زندان حضور داشت اما همسرش در محل کارش در ساختمان اداری بود. بجز همسرش، روح‌الله توسلی، پسر عمه‌اش هم در بخش اداری اوین کار می‌کرد. شدت انفجار به حدی بود که جواد از ناحیه پا مجروح شد. با این حال همین که به خودش آمد، نگران همسر و پسرعمه‌اش شد. گرد و غبار ناشی از انفجار طوری بود که چشم، چشم را نمی‌دید. او در میان انبوهی از دود و آتش و خون، خودش را به ویرانه‌های ساختمان اداری رساند. جواد در میان آوار به دنبال همسرش بود. همه جا ویران شده بود و عده زیادی زیر آوار مانده بودند. جواد با دستهایش ویرانه‌ها را کنار می‌زد. در آن لحظات ۲۰ سال زندگی مشترک‌شان مثل یک فیلم از جلوی چشمانش گذشت. سالهایی که با تولد دخترشان شیرین‌تر شده بود. لحظاتی بعد بالاخره او توانست همسرش را پیدا کند. زن جوان بر اثر شدت جراحات وارده به شهادت رسیده بود. جواد، صحنه تلخی را که به چشم می‌دید باور نداشت، همه آنچه اتفاق افتاده بود واقعیت بود و در یک آن زمین و زمان بر سرش آوار شد. دقایقی بعد وقتی همکارانم او را از آنجا کنار کشیدند و امدادگران سر رسیدند فهمید در این حمله روح‌الله، پسر عمه‌اش هم به شهادت رسیده است.
۲ روز پس از حادثه

حالا دو روز از این حادثه تکان‌دهنده می‌گذرد. دیوار خانه جواد، در جنوب شرق تهران را پارچه‌های سیاه و پلاکاردهای تسلیت پر کرده است. او یک سره مشکلی پوشیده و روبه‌روی درِ خانه، روی جدول کنار خیابان نشسته. شاخه گلی سرخ در دست دارد و سرش را پایین انداخته است. چشمان اشک‌بارش حسی از اندوه و خشم را نشان می‌دهد. در حالی که نفسش را بیرون می‌دهد نگاهی به پارچه‌نوشته‌های سیاه می‌اندازد و می‌گوید: «چی می‌خوای برات تعریف کنم؟ موشک زدند و زندگیم رو نابود کردند. همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد. وقتی موشک به ساختمان اداری زدند، با اینکه هیچ چیز معلوم نبود اما به طرف اونجا دویدم. خانمم اونجا کار می‌کرد. زیر آوار گرفتار شده بود و وقتی بالای سرش رسیدم شهید شده بود. دیگه متوجه هیچ چیز نشدم.»

جواد هنوز از آنچه که رخ داده شوکه است. او ادامه می‌دهد:‌ «ما زندگی خوبی داشتیم و حاصل زندگی‌مون دختری ۱۴ ساله است. حالا بعد از همسرم من با دخترم چه کنم؟ هم باید برایش پدر باشم و هم مادر. این اتفاق درست روز ملاقات زندانیان اتفاق افتاد. هدف دشمن مردم عادی بود» بغض و اشک اجازه نمی‌دهد او حرفهایش را ادامه دهد. می‌گوید شاید وقتی دیگر همه آنچه را که اتفاق افتاده تعریف کند.

اشتراک گذاری:
گزارش خطا
ارسال نظر
تازه‌ها